خاطرات مادر شهید مسیحی "آبراهامیان"/ به من گفت: «سر قبرم یک پرچم ایران بزن!»
به گزارش نوید شاهد اصفهان، آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب فرمودند: «مسیحیان ایران از انقلاب و جنگ سربلند بیرون آمدند». بین بیش از ۱۷ هزار شهید ترور ایران، شهدایی با مذاهب و اقلیتهای مذهبی مختلف نیز به چشم میخورد. امروز 5 دی 1399 در سالروز میلاد حضرت عیسی مسیح (ع) تصمیم گرفتیم یادی کنیم از شهید مسیحی «وارتان آبراهامیان» که بدون لحظه ای درنگ و فارغ از هر دین و مذهب ایستاد و جان خود را نثار انقلاب کرد.
شهید وارتان آبراهامیان از شهدای مسیحی کشورمان است. او اولین شهید اقلیتها در جریان انقلاب اسلامی ایران است. شهید ابراهامیان در اولین روز از بهار سال ۱۳۳۹ در روستای سنگرد از ولایت ارمنینشین فریدن اصفهان چشم به جهان گشود. خانواده وی مدتی پس از تولد وارتان به اصفهان نقل مکان کردند.
شهید مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را در مدارس ارامنه «آرمن» و «کاتارینیان» اصفهان به اتمام رساند. او در سال دوم دبیرستان، ترک تحصیل کرد و مدت دو سال به عنوان برقکار حرفهای در پالایشگاه اصفهان مشغول به کار شد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با معرفی خود به اداره نظام وظیفه به خدمت سربازی اعزام شد. شهید ابراهامیان پس از طی دوره آموزشی، زمانی که در مرخصی به سر میبرد، در اولین روز آبان ۱۳۵۸ در درگیری مستقیم با نیروهای ضدانقلاب به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از انتقال به اصفهان و انجام تشریفات مذهبی با بدرقه صدها تن از اهالی ارمنی جلفای اصفهان و همشهریان مسلمان، در اصفهان به خاک سپرده شد.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی بر گفتگو با مادر و پدر شهید وارتان آبراهامیان است.
مادر شهید گفت: وارتان زرنگ و مهربان بود. شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به خانه آمد و به من گفت: «مقابل اداره رادیو تلویزیون درگیری شده است و من هم میخواهم بروم.» هرچه اصرار کردم که نرود، فایدهای نداشت. با ماشین مینیماینری که تازه خریده بود، به آنجا رفت. فردای همان شب هم خبر شهادتش را به من دادند.
تنها چیزی که از او به یادگار مانده یک قرآن است که همیشه همراهش بود. گاهی اوقات به من هم میگفت: «وضو بگیر و به این قرآن نگاه کن.» من میگفتم: «وضو یعنی چه؟» خلاصه وضو گرفتن را یادم داد. الان تنها چیزی که از وارتان برایم مانده همان قرآن است. خیلی دوستش دارم. وقتی سختیهای زندگی اذیتم میکند میروم سراغش! همیشه به او میگفتم: «مادر تو میروی و من تنها میمانم.» میگفت: «مادرم تو تنها نمیمانی آن قدر دوستانم هستند که بعد من بیایند به تو سر بزنند و هوایت را داشته باشند.»
چند وقت پیش خواب وارتان را دیدم. در خواب به من گفت: «سر قبرم یک پرچم ایران بزن!». امیدوارم و آرزو دارم که خون افرادی مثل وارتان که برای میهن، جانشان را دادند، پایمال نشود. بالاخره زندگی با کم و زیادش میگذرد.
پدرش نیز میگوید: وارتان خودش میخواست که برود، علاقه داشت به سربازی برود، میگفت اگر من نروم و دیگری هم نرود میدانی چه میشود؟ من بایستی بروم. نظر شهید در مورد انقلاب اسلامی این بود که انقلاب پیروز است و ما برای شهادت پسرمان ناراحت نیستیم زیرا جانش را برای هدفی مقدسی فدا نمود.
انتهای پیام/