امیر سپهبد علی صیاد شیرازی/
شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۵۴
نوید شاهد: محوطه بيرون ايستگاه راه آهن ، چند اتوبوس و سواري با مشخصات نظامي پارک شده اند . خود را با عجله به داخل ايستگاه مي رسانم ،‌فخرزاده ، سلطاني ، دربندي ، رياحي ،‌داوري و هاشمي را مي بينم ، تيمسار صياد شيرازي در حالي که چند نفر او را احاطه کرده اند مرا صدا مي زند و پس از ديده بوسي از تأخيرم سئوال مي کند و اظهار خرسندي مي کند از اين بالاخره آمده ام .
یادداشت های سفر(21)؛ اردوي دانشجويي دانشگاه امام علي (ع)

 محوطه بيرون ايستگاه راه آهن ، چند اتوبوس و سواري با مشخصات نظامي پارک شده اند . خود را با عجله به داخل ايستگاه مي رسانم ،‌فخرزاده ، سلطاني ، دربندي ، رياحي ،‌داوري و هاشمي را مي بينم ، تيمسار صياد شيرازي در حالي که چند نفر او را احاطه کرده اند مرا صدا مي زند و پس از ديده بوسي از تأخيرم سئوال مي کند و اظهار خرسندي مي کند از اين بالاخره آمده ام . انتظارمان در سالن انتظار ، چندان به درازا نمي کشد و اعضاي اصلي هيئت در سالن شماره 5 قطار جاي مي گيرند . ساعتم را به همراه نياورده ام . از بس که عجله داشتم . از سرهنگ دربندي ساعتش را به امانت مي گيرم . پس از جابجايي افراد و سوار شدن تمام دانشجويان ،‌قطار آرام آرام شروع به حرکت مي کند . در کوپه شماره 5 در کنار پنجره نشسته است .

با گذشتن از ايستگاه تپه سفيد ، سري به سالن مربوط به دانشجويان مي زنم . بين آنها سئوالاتي در خصوص معارف جنگ ، دانش و جغرافياي نظامي ، عقيدتي سياسي و حفاظت اطلاعات پخش مي شود .

به همراه ، 3 نفر از گروه فني پشت سر رئيس قطار به سالن اول مي رويم و پس از هماهنگي وي با لوکومتيوران قرار مي شود در ايستگاه بعدي ما به قسمت ديزل برويم .

با توقف در ايستگاه "رودشور" سريع از قطار پياده شده و سوار قسمت ديزل مي شويم . داوري ساک دوربين خود را در جاي مسطحي مي گذارد . ثانيه اي بعد بوي سوختگي به مشام مي رسد متوجه مي شويم که ساک داوري بر روي هيتر داغ قرار گرفته و ته آن ذوب شده است لوکومتيوران مي گويد که تا به آخر مقصد ما راننده نيستم در قطارهاي فوق العاده رانندگي قطار منطقه به منطقه است و فکر مي کنم ما در قم يا اراک قطار را تحويل راننده بعدي دهيم .

ديدن مناظر اطراف و بالا و پايين رفتن قطار بر روي ريل و گذرگاههاي مارپيچ از داخل ديزل ،‌راحت تر از داخل سالن ها است .

وقتي براي بار چهارم قطار به خاطر کشيده شدن ترمز خطر متوقف مي شود به سرعت از ديزل پياده شده و به طرف سالن شماره 5 مي دويم ، در بين راه پاي داوري لغزيده و محکم به زمين مي خورد . اين دومين حادثه براي او پس از سوختن ساکش است .

در سالن شماره 5 ،‌يکي از کوپه ها را به خانواده تعدادي از شهدا ـ که در عمليات طريق القدس شرکت داشته اند ـ اختصاص داده اند . به همراه دربندي و صياد به آنجا مي رويم و تيمسار با آنها به گفتگو پرداخته و جوياي احوالشان مي شود و خطاب به فرزند شهيد نياکي مي گويد : " ما الان بي قرار راه آنها ( شهدا ) هستيم ، و اين بي قراري است که الان ما را به اينجا کشيده ‌

در اين سفر چهار روحاني همراه اين جمع 600 نفره اند و براي تعيين امام جماعت بين آنها تعارف زيادي صورت مي گيرد . حاج آقاي اسکندري به حاج آقاي فخرزاده مي گويد : ‌در معنويات نزاع نيست ، من اذان بگويم ، آن شيخ مکبر باشد و شما امام باشيد . " !

صياد خطاب به همه آنها مي گويد :‌ ‌اگر دير تصميم بگيرد آن وقت فرمانده اي تصميم خواهد گرفت " ! و بعد توجيه مي کند چون اردو دانشجويي مي باشد بهتر است که روحاني عقيدتي سياسي دانشگاه نماز را بخواند 

با نزديک شدن به اذان مغرب ، تشويش و اضطراب را در چهره صياد شيرازي مي خوانم ، او نگران است که نتوانيم به مکان مناسبي برسيم . نماز را در اول وقت بخوانيم . دقايقي بعد فکري به ذهن او مي رسد و او مي گويد که براي حفظ حالت معنوي اول وقت همه با هم اذان دسته جمعي در کوپه ها بگوييم 

هنگام اذان از تمامي کوپه ها و سالن ها زمزمه عارفانه اذان در دل دشت و بيابان طنين انداز مي شود . قطار در ايستگاه باغ يک متوقف مي شود . دانشجويان و اعضاي هيئت به سرعت خود را براي اداي نماز ، به نمازخانه مي رسانند .

فضاي کوچک نمازخانه گنجايش همه را ندارد ، از اين رو نماز در دو سري به جماعت گزارده مي شود . برخي هم در بيرون نماز خانه در محوطه ايستگاه فرادا نماز مي خوانند .

پس از نماز و شروع حرکت قطار ، طبق برنامه ، مراسم دعاي توسل در سالنهاي قطار برگزار مي شود . يکي از فيلمبرداران با زدن دو شاخه پرژکتور 2000 ولت ، موجب قطع برق قطار و خاموشي در قطار مي شود . اين خاموشي فضاي معنوي دعا را دو چندان مي کند :

" به ياد دلهاي شکسته اي که با اين قطارها عازم جبهه شدند ، به ياد اشکهايي که

در اين قطارها در راه رفتن به جبهه جنوب ريخته شد يا وجيهاً عندالله ، اشفع لنا عندالله ‌

تيمسار صياد شيرازي به همراه تيمسار بختياري و تيمسار هاشمي برنامه فرداي دانشجويان را تنظيم مي کنند . پس از تنظيم برنامه ها بر و بچه هاي گروه فني با وي مصاحبه اي ترتيب ميدهند ، صياد در برابر سئوال : ( فلسفه برگزاري کلاسها و علت برگزاري آن با دانشجويان چيست ؟ ) ، مي گويد :

در سخت ترين آموزشها ، آموزش رزم است که بتوان يک رزمنده را در ابعاد مختلف آماده فنون جنگ کرد . کسي از داخل کتاب و کلاس به اين مهم نرسيده . مدتها بود که اين رسالت سنگين را به دوش خود احساس مي کرديم که آنچه خداوند نصيبمان کرده ،‌به نسل جوان دهيم ‌

چرا دانشجويان افسري را انتخاب کرديد ؟

" دانشکده افسري ما را دعوت کرد . کار را در دو بخش آغاز کرديم . در بخش نبرد با ضد انقلاب به کردستان و آذربايجان غربي رفتيم و نتيجه آن يک اردوي 6 روزه بود . ( در بخش بعدي جنگ تحميلي قرار داشت که الان ما در راستاي کار اول در اين بخش به اينجا آمده ايم ) . ‌

" در جنگ تحميلي ما سير عمليات مهم را بر حسب زمان ، امکان اولويت بندي کرديم و بعد از برداشتهاي لازم به دانشجويان انتقال مي دهيم ‌

به همراه صياد شيرازي براي بازديد از سالنها مي روم ، پس از سالن آخر ، رستوران قرار دارد که کارکنان قطار آنجا جمع هستند ، به جمع آنها مي پيونديم ، صياد ضمن مصافحه با همه آنان از مسئولين قطار مي خواهد که در ايستگاه بعدي امکان تماس تلفني را براي وي فراهم کنند .

يکي از کارکنان يادآور مي شود که در برنامه حرکت قطار به خاطر توقفهاي پي در پي ، تأخير زيادي به وجود آمده است حتي قطاري که يک ساعت بعد از ما حرکت کرد ، در اراک به ما رسيد و الان در خط 2 متوقف شده تا ما جلوتر برويم و بقيه قطارها نيز به فاصله يک ايستگاه با ما فاصله دارند تيمسار با لبخند مي گويد : " پس نفرين پشت سرمان هست ‌!!‌

صياد کاغذي را که بر روي ديوار نصب شده بود ، نشانم مي دهد و لبخندي مي زند . در اين کاغذ پس از ذکر اسامي ميهمانداران کشيک نوشته شده بود : ‌به علت پر اهميت بودن قطار ، ميهمانداران کشيک شبانه کاملاً با دقت لازم انجام وظيفه نمايند ، و در صورت خلاف ، طبق مقررات ارتش (!) رفتار خواهد شد " سپس صياد در جمع صميمي آنها ضمن نوشيدن چاي خاطره اي را به ياد مي آورد :

" براي عمليات فتح المبين پس از تعيين راهها ،‌چهار قرارگاه سازمان يافته بود که يکي از آنها قرارگاه مرکزي بود ،‌در محور عين خوش که خيلي هم سخت بود ،‌قله اي است به نام ممله . ( در اينجا ) بعد از حمله سپاه و ارتش ، دشمن از شدت ترس و وحشت فرار مي کند ، تعداد نيروهاي ما کمتر بود يکي از بسيجيها برحسب اتفاق داخل يکي از شيارها مي شود که بلافاصله 20 سرباز عراقي بلند مي شوند و دستهايشان را بلند مي کنند ،‌آنها به سختي ترسيده بودند ( يکي از آنها که به سختي فارسي صحبت مي کرد مي گويد )‌ما را نکشيد راهنمايي مي کنيم ، 700 تا 800 نفر ديگر آنجا هستند ، آنها را هم اسير کنيد بعد از هماهنگي با نيروها ،‌آن 700 ـ 800 تا به اسارت گرفته مي شوند ،‌تعداد آنها آنقدر زياد بود که ما براي انتقال آنها نيرو کم داشتيم . از مردم دزفول خواستيم ماشين باري و وانت بار آوردند و آنها را دسته دسته در مسير به راه انداختيم ( به بالاي ماشينها ) و مي توان گفت که در اين ميان ، فقط رانندگان ايراني بودند اين خاطره اين پيام و الهام را دارد که خداوند به رزمندگان اسلام هيبت داده بود "

ساعت 11 شب صياد از تصميم خود براي برقراري تماس تلفني منصرف مي شود و برمي گرديم بيشتر کوپه ها در خاموشي فرورفته اند ،‌در سالن شماره 5 کوپه مخصوص برادران بسيجي منطقه چيذر تهران هنوز در تکاپو و آوردگاه سخنان بسيجيان است . آنها با ديدن صياد از او دعوت ميکنند که به جمع آنها بپيوندد . او نيز مي پذيرد ، و به اين ترتيب جمعي صميمي شکل گرفته و مشغول گفتگو مي شوند يکي از برادران بسيجي مي گويد از اين که چرا بعد از رحلت امام (ره) چند صباح بيشتر عمر کرده است ، افسوس مي خورد . تيمسار در جواب او مي گويد : ‌ . اخلاص و خلوص نيت شما مرا وادار کرد تا چند کلمه اي {سخن بگويم } ارادت ما از اعتقاد ماست . محمل اين ارادت اعتقاد است . خداوند چيزهايي را قرار داد که بفهميم و استفاده کنيم ، امام هم يک وسيله بود . براي بهتر فهميدن و هدايت شدن . به هر حال اين تقدير است ، وقتي مقدرات الهي جاري شد ، مگر پيغمبر (ص) نرفت ، شما برويد به زيبايي تقدير فکر کنيد ، به اين که پس از رحلت امام (ره) سرگرداني ما بيش از 20 ساعت طول نکشد ، گويي که دست غيبي نگهدارنده راه است ، آنچه که شخصيت امام (ره) را ثابت نگهداشته است ،‌راه اوست " صياد در ادامه بحث ‌ارادت در پرتو اعتقاد " مي گويد که در عمليات بدر ، عقب نشيني صورت گرفت که موجب دلخوري و ناراحتي فرماندهان شد . صبح ديديم پيامي از امام (ره) رسيد مبني بر اين که به من گزارش داده اند که برخي فرماندهان ناراحتند ، ناراحت مباشند ، اين مسائل براي بزرگهاي ما هم اتفاق افتاده . مهم آن است که تابع مشيت خداوند باشيم که چون عسل شيرين است . مي بينيد اين رهبر ما هم حالا مظلوميت خاص دارد چرا که او در وجود امام ذوب شده است ،‌او بسيار هوشيار است ما امام را مي بينيم ولي او را نه ، چرا ؟ به خاطر همان مظلوميتي که دارد ‌

اين جلسه پس از 5/1 ساعت با قول هديه 7 دست لباس پلنگي نظامي به بسيجيهاي حاضر از طرف صياد ،‌پايان مي پذيرد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده