«معصومه بیگم‌جزمه‌ای» روایت می‌کند: تا زمانی که یک مشت از استخوان‌های محمد را پس‌ از ده سال نیاورده بودند، اصلاً باور نمی‌کردم که محمد شهید شده است و هنوز امید به آمدنش داشتم ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید «محمد انصاریان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

وقتی تکه‌های استخوانش آوردند، امیدم ناامید شد!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید محمد انصاریان، بیست و پنجم تیر ماه سال ۱۳۴۹ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش حسین، روحانی و دبیر بود و مادرش معصومه‌بیگم نام داشت و دانش‌آموز سوم متوسطه در رشته اقتصاد بود. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید، پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

وقتی تکه‌های استخوانش را آوردند، امیدم ناامید شد

معصومه بیگم‌جزمه‌ای مادر شهید محمد انصاریان روایت می‌کند: تا زمانی که یک مشت از استخوان‌های محمد را پس‌ از ده سال نیاورده بودند، اصلاً باور نمی‌کردم که محمد شهید شده است و هنوز امید به آمدنش داشتم.

به طوری که هر سال که نزدیک عید نوروز می‌شد می‌گفتم بروید بادام بگیرید و بیاورید که باید باقلوا درست کنم، محمدم می‌آید.

حتی سال ۱۳۶۹ که اسرا می‌آمدند سراغ محمد را گرفتم، اما وقتی تکه‌هایی از استخوان‌های پیکرش را در سال ۱۳۷۵ آوردند دیگر امیدم ناامید شد و چاره‌ای نمانده بود الا به اینکه بپذیرم، محمد رفته است و دیگر برنمی‌گردد.

منبع: کتاب الضاریان (مجموعه خاطرات و زندگینامه شهید محمد انصاریان)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده