«وقتی کم‌کم داشتیم از کنار ماشین دور می‌شدیم، ناگاه صدای ناله خفیفی به گوش رسید. به کنار ماشین برگشتیم، صدا از درون اتاق کمپرسی بود خوب که گوش دادیم متوجه شدیم صدا از لابه‌لای چادر‌های درهم پیچیده داخل ماشین به گوش می‌رسد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاح‌زیارانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

صدا ناشناخته از لابه‌لای چادر‌های داخل ماشین!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز ۱۵ درصد عباس فلاح‌زیارانی روایت می‌کند: وقتی کم‌کم داشتیم از کنار ماشین دور می‌شدیم، ناگاه صدای ناله خفیفی به گوش رسید. به کنار ماشین برگشتیم، صدا از درون اتاق کمپرسی بود خوب که گوش دادیم متوجه شدیم صدا از لابه‌لای چادر‌های درهم پیچیده داخل ماشین به گوش می‌رسد.

به سرعت چادر‌ها و وسایل را کنار زدیم هر لحظه صدا واضح‌تر می‌شد. در نهایت در لابه‌لای چادر‌ها دو تا از نیرو‌ها را پیدا کردیم که بالای کمپرسی سوار بودند و در اثر غلتیدن ماشین زیر بار کمپرسی گیر کرده بودند.

آن‌ها را بیرون آوردیم الحمدلله آسیب زیادی ندیده بودند، اما می‌گفتند زیر چادر‌ها و بار ماشین داشتند خفه می‌شدند بعد از این حادثه به راهمان ادامه دادیم تا به شیخ صالح رسیدیم منطقه کوهستانی همراه با دره‌های عمیق تپه‌ها و ارتفاعات بلند و سراسر پوشیده از درختان بلوط بود.

بار دیگر بار و بنه را از ماشین‌ها پیاده کردیم. قرار بود در اینجا مستقر شده و برای عملیات آماده شویم. شیخ صالح تقریباً در سر مرز ایران عراق در جنوب شرقی در دربندیخان عراق قرار داشت.

برای اینکه تجمع نیرو مخفی بماند چادر‌ها را زیر درختان برپا کرده و همه را با شاخه‌های درختان بلوط پوشاندیم. توپ‌ها را هم با شاخه‌های درختان کاملاً استتار کردیم.

به دستور فرماندهی تردد غیرضروری در روز ممنوع بود در اینجا بود که به طور اتفاقی برادرم محمدآقا و یکی از همشهری‌هایم آقای سعید غلامی را دیدم. ظاهراً چندین روز در مقر قبلی و بین راه به مقر فعلی نزدیک هم بودیم، ولی از هم‌دیگه خبر نداشتیم.

ایشان هم با گروهی از برادران در قسمت تدارکات لشکر مشغول انجام وظیفه بودند. کار نیرو‌های تدارکات در عملیات کوهستانی خیلی سخت بود. پس از چند روز استقرار دار شیخ صالح، کم‌کم اقلام مورد نیاز عملیات را با قاطر‌های شان به داخل خاک عراق برده و استتار می‌کردند.

متأسفانه یک‌بار دیگر دشمن توسط نیرو‌های ضدانقلاب و گشتی‌هایش به اهداف عملیاتی لشکر پی برده و مقر داخل خاک عراق را به آتش توپ و خمپاره شخم زد. خوشبختانه در آن مقر به غیر از چند نگه‌بان تجمع نیروی انسانی نداشته‌ام و این حادثه مانع انجام عملیات شد.

منبع: کتاب باران در جزیره

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده