در همه عرصههای زندگی ما حضور پررنگی داشت
به گزارش نوید شاهد اصفهان، دفاع مقدس یکى از درخشان ترین صحنه هاى نقش آفرینى ملت مسلمان ایران است و هنوز ناگفته هاى بسیارى دارد که لازم است بیان شود تا نسلهاى آینده با خصوصیات، ایثار و فداکارى رزمندگان دفاع مقدس بیشتر آشنا شوند. در همین جهت گفتگویی با خانم رجائیان خواهر شهید «مسعود رجائیان» داشتیم که در ادامه نظر شما را به متن این گفتگو جلب می کنیم.
خواهر شهید مسعود رجائیان در گفتگو با نوید شاهد گفت: مسعود 25 شهریور 1344 در شهر اصفهان بدنیا آمد، پدرمان عبدالکریم نام داشت. شهید دیپلم خود را در رشته اقتصاد دبیرستان هراتی گرفت و همچنین مدرک کاردانی مکانیک را از فنی حرفهای اخذ کرد. او عاشق تاریخ و هنر بود. نقاشی ویترای (نقاشی پشت شيشه) کار میکرد، علاقه بسياری به شعر داشت و اغلب کتابهايش ديوان و کتاب شاعران معروف و معاصر بود.
مهربان و دلسوز
خواهر شهید با بیان اینکه مسعود، پسری فوق العاده مهربان و دلسوز برای پدر و مادرم و همواره به دنبال کمک کردن و دستگیری از آنها بود اظهار کرد: در خانه کمک حال مادرم بود و روزهای تعطیلی خود را در کنار پدرم کار میکرد. او همچنین دوستان فراوانی داشت، بهتر بگویم همه اهل محل از همسایهها تا کسبه و از همکلاسی تا فامیل همه به او وابسته بودند چون کمک حال همه بود و خاطره خوبی از خودش پیش آنها به جا گذاشت.
حضوری پررنگ
این خواهر شهید اضافه کرد: برادرم فرزند ارشد خانواده بود و تمامی خواهران و برادر خود را مدیریت میکرد. در تحصیل، ازدواج و همه عرصههای زندگیمان حضور پررنگی داشت به طوری که فقدانش هنوز در زندگی حس می شود. آرزوی او استقلال همه ما بود. مسعود دوست داشت تحصیلات عالی داشته باشیم و به شغل مورد علاقه مان دست یابیم. او همیشه مراقب خانواده بود و توصیهاش هنگام رفتن به جبهه این بود که مواظب پدر و مادرمان باشیم و با احترام با آنها رفتار کنیم.
خلوص نيت
وی با بیان اینکه مسعود اهمیت زیادی برای انجام فرائض دینی قائل بود خاطرنشان کرد: برادرم پسری با خلوص نيت و مومن بود و تمام ماه رمضان در جبهه روزههایش را میگرفت به طوری که در آن شرایط سخت یرقان گرفت و در عين بيماری به علت دفاع از مردم، دین، میهن، نظام و ارزشهای انقلاب در جبهه حضور داشت.
اعزام به جبهه و شهادت
خانم رجائیان گفت: مسعود پس از دیپلم در اوج جنگ تحمیلی به سومار درکرمانشاه رفت. راننده نفربر بود و در کنار آن تمامی کارهای فنی و مکانیکی منطقه را هم انجام میداد. مسعود حدود ساعت پنج صبح ديماه 1365 در حالی که در حال انتقال رزمندگان به خط مقدم بود، به شانهاش تیرخورد و با آن حال به مسير ادامه داد و رزمندگان را به خط منتقل کرد و سپس با همان حال خود را به بیمارستان صحرایی رساند و به محض بستری شدن، حمله شيميايی به بيمارستان صورت گرفت و شیمیایی شد و سرانجام به شهادت رسيد. پیکر وی به سردخانه و سپس پس از پیگیری به اصفهان انتقال یافت و در گلستان شهدای این شهر خاک سپرده شد. به علت شيميايی شدن پيکرش، قادر به وداع با پيکرش نشديم و هیچ وسیله ای و يادگاری از مسعود بدلیل شيميایی شدن به ما ندادند و در هيچ کس نتوانست برای آخرين بار پيکر مسعود را در بغل بگيرد.
خاطراتی از شهید
خواهر شهید از خاطرات شهید که به یاد داشت گفت: خاطرات من اکثراً کمک و همیاری او به خانواده و دوستان و آشنایان هست. شبهایی که تا دیر وقت بافندگیهای مادرم را تمام میکرد تا اون بتواند با خیال راحت بخوابد، همسایهای که حال مناسبی نداشت و مسعود باتمام قوا او را بلندکرد و در آمبولانس گذاشت، تولدهای من که با کیکی زیبا از در میامد، سوغاتیهایی که از سفر میگرفت و برای همه میآورد. حتی در مرخصیهای جبهه برای مسافرت ما برنامهريزی میکرد و همه را به مسافرت میبرد و خيلی آن روزها به ما خوش میگذشت. کاملا درک میکنم که چرا پدر و مادرم بعد از او دیگر زندگی نکردند.
افتخار به شهید
رجائیان بیان کرد: از اینکه خواهر چنین مرد شجاعی هستم مفتخرم اما ناراحتم بخاطر نداشتن او و از بین رفتن خانوادهام پس از شهادتش، مادرم پس از شهادت مسعود، از فشار روحی زياد در 42 سالگی سکته مغزی کرد و از پيش ما رفت و عملاً با از دست دادن برادرم، خانواده ما هم از دست رفت.
خواهر شهید در پایان اضافه کرد: فرهنگ جهاد و شهادت در کشور ما همیشه وجود داشته چون مردم ايران هميشه عاشق ميهن خود هستند.
انتهای پیام/