بلوچها علی را تنها نگذاشتند
بلوچها علی را تنها نگذاشتند
نوید شاهد اصفهان: ساعت 7 صبح بود من و معمار و امینیان نیروها را آماده کردیم و راه افتادیم .فقط ما سه نفر سپاهی بودیم و بقیه بلوچ بودند .نرسیده به جنگل کمک فرمان ماشین خراب شد با طناب درستش کردیم و دوباره راه افتادیم . هرچه به محل درگیری بهادر که از سران اشرار بود نزدیک می شدیم فرمان ماشین بیشتر می پیچید و ادامه راه را برایمان مشکل می کرد . من و معمار دو نفری فرمان را گرفته بودیم تا تکان نخورد . نرسیده به رودخانه ، باران گلوله بر سرمان باریدن گرفت . معمار به سرعت در را باز کرد و بیرون پرید اما به پایش گلوله خورد . من هم به درتنه زدم و خودم را بیرون انداختم از چند طرف به سویمان شلیک می شد در همین موقع صدای یکی از اشرار از بالای تپه مجاور بلند شد .می گفت : « ما با بلوچها کاری نداریم ، بلوچها سلاحشان را زمین بگذارند و کنار بروند . ما معمار را می خواهیم .» اما هیچکدام از بلوچها راضی نشدند علی را تنها بگذارند . بلوچها شهادت را به تسلیم شدن و تنها گذاشتن علی معمار ترجیح دادند . نیمه خورشید در مغرب فرو رفته بود که علی به بالای تپه رسید و ناگهان با بهادر رو به رو شد .
بهادر از دیدن علی جا خورد تا آمد به علی شلیک کند سینه اش داغ شد و گلوله دیگری که از سلاح علی شلیک شد او را به قعر دره پرت کرد .در همان لحظه مهاجم دیگری به سوی علی شلیک کرد و علی بر زمین غلطید . نفس علی بالا نمی آمد . به خاک چنگ انداخت . سینه اش تنگ شده بود .
به پشت برگشت . صورتش رو به آسمان بود .به مغرب نگاه کرد و با لبخند شیرینی به آسمان پر کشید.
راوی : یکی از همرزمان شهید
منبع: بنیاد شهید شهرستان کاشان