خادم افتخاری جمکران ومیدان جنگ
آشنایی با شهید محمد محرابی پناه
سروان پاسدار، تکاور شهید، محمد محرابی پناه فرزند سرهنگ پاسدار احمد محرابی پناه در تاریخ ۶۴/۰۶/۲۰ در شهرستان آران و بیدگل به دنیا آمد. محمد بعد از گذراندن مقاطع تحصیلی و اخذ دیپلم از طریق کنکور سراسری وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی کامپیوتر مشغول به تحصیل شد ولی اشتیاقش جهت خدمت به اسلام ایشان را به سمت انصراف از دانشگاه سوق داد و در دانشگاه افسری امام حسین (ع) ثبت نام کرد. در تاریخ ۸۶/۱۰/۰۱ وارد دانشگاه افسری شد و پس از گذراندن دوره های سخت و تخصصی آموزشی عالی امام حسین (ع)، در خرداد سال ۸۸ با معدل بالا از این دانشگاه فارغ التحصیل شد و از آنجایی که یکی از دانشجویان موفق و نخبه این دانشگاه بود به عنوان یکی از نیروهای زبده سپاه جهت ادامه خدمت وارد یگان ویژه تیپ صابرین سپاه شد. در ایام نوروز ۹۰ لباس دامادی به تن کرد. این شهید بزرگوار پس از آنکه نظام عزم خود را جزم کرد تا آخرین وجب از خاک کشور را از دست گروهک منافقین پژاک خارج کند، عازم جبهه های غرب کشور شد. چند ماهی بعد از ازدواج، محمد متوجه شد عملیاتی در پیش است. نزد فرمانده خود، شهید جعفرخانی رفته و با اصرار از ایشان اجازه حضور در دسته هجوم را گرفت و به عنوان تک تیر انداز وارد عملیات شد.
محمد همیشه مقید به وقت شناسی بود و بدون وابستگی به فرد دیگری کارهای خود را انجام می داد. در تمامی دوران های تحصیلی هیچگاه در هنگام خواندن درس با هیچ دوست و رفیقی رفت و آمد نداشت و همیشه سعی می کرد درس و تکلیف خود را به موقع انجام دهد تا اساتیدشان با ایشان برخورد نکنند. بعد از دوران تحصیل هم برای انجام هر کاری به اندازه موضوعات علمی و درسی در علم برق ساختمان و برق صنعتی و حتی کشاورزی و دامداری هم تجربه فراوانی کسب کرده بود.
محمد کمک کردن به دیگران را جزء وظیفه خود می دانست و حتی به کشاورزان و روستاییان نیز کمک میکرد تا جایی که بعد از شهادتش خیلی از کشاورزان و دامدارانی که به آنها کمک کرده بود به نحوی عزادار شده بودند که انگار فرزند خودشان را از دست داده اند! بسیار خضوع داشت، به حدی که برخی از خوبی ایشان سوء استفاده میکردند در نتیجه بیشترین اظهار تأسف از شهادت این شهید از طرف برخی از همین افراد بود که در مقابل برخوردها و تواضع محمد رفتارشان درست نبود ولی محمد هیچ وقت به روی خود نمی آورد! پدرمحمد در زمان جنگ تحمیلی در کنار رزمندگان در جبهه حضور داشت. هرگاه خاطره ای از زمان جنگ می گفت، محمد با دقت به مطالبش گوش میدادند و هر کجا وصیت نامه از شهید یا خاطراتی را می دید با دقت شروع به خواندن آن می کرد؛ بعد از اینکه محمد موفق شد پاسدار شود خاطراتی که برای او گفته بودند سر لوحه فعالیتهایش شده بود؛ به همین دلیل هر شب برنامه خود را در نیمه های شب برنامه ریزی می کردند.
محمد خود را به عنوان خادم افتخاری به مسجد مقدس جمکران معرفی نموده و از فرصت های تعطیلی خود جهت خدمتگزاری به دلباختگان امام عصر (عج) استفاده میکرد. ایشان در ماه یکی ۲ بار حتما به عنوان خادمی در مسجد جمکران حضور داشت. ولی در تعطیلات عید ۳ تا ۵ روز به نیت زیارت حتما به مسجد جمکران می رفتند. با شروع ماه محرم محمد حال دیگری پیدا میکرد و با تعصب و تقید شدید ضمن پوشیدن لباس مشکی، در مراسم های عزاداری شرکت می نمودند به طوری که صبحهای محرم در مجالس زیارت عاشورای سپاه آران و بیدگل میرفت و بعد از ظهر در هیئت های مذهبی و شب در مجالس روزه خوانی حضور داشت. به گفته یکی از دوستانش شب قبل از عملیات موقعی که مهمات آورده بودند برای تخلیه مهمات ایشان کمک می کردند . ماشین بعدی که مهمات آورد خواستند دوستان دیگر را صدا کنند شهید گفت: الان آنها رفتند برای استراحت. من کمک می کنم، بگذارید دوستان به استراحت بپردازند و یکی دیگر از مسئولانش می گفت: ما دیدیدم که هر شب سعی می کرد از ساعت دو بعد از نیمه شب تا بعد از اذان صبح خود و دوستش شهید صفری نگهبانی دهند. وقتی که پیگیر شدیم دیدیم که یکی از آنها نگهبانی می دهد و دیگری مشغول نماز شب می شود.