کتاب شیرین تر از عسل برگرفته از خاطرات شهید مرتضی بهمنی به زیور طبع درآمد
چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۲۱
ککتاب «شیرین تر از عسل» حاوی خاطرات شهید مرتضی بهمنی از زبان مادر و پدر شهید، وصیتنامه و تصاویر این شهید گرانقدر می باشد. این کتاب به قلم سید حیدر فاطمی و توسط موسسه فرهنگی فتح الفتوح کاشان در 2000 نسخه در انتشارات فرآهنگ اندیشه چاپ و منتشر شده است.
قسمتی از متن کناب از زبان مادر معظم شهید:
قبل از ماه رمضان بود. آخرین باری که به مرخصی آمد، سه ماه از رفتنش به جبهه گذشته بود. هنوز نیامده می خواست برگردد....
چند روزی که مرخصی بود ، تمام مدت از جبهه حرف می زد . از حال و هوای بچه ها می گفت، از سختی ها و شادی های آنها.
یک بار به او گفتم: «مرتضی؛ به خدا دلم زیرو رو شد چقدر جبهه جبهه می کنی!»
برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: « به خدا فقط دلم می خواد بیایی و ببینی. کربلای امام حسین (ع) واقعا" اونجاست. هر کی می خواد امام زمان (عج) رو زیارت کنه، باید بیاد جبهه. به خدا نمی دونی بچه های اونجا چقدر با صفا هستن.»
علاقه خاصی به آقا قمر بنی هاشم (ع) داشت محرم که می شد، برای عزاداری به هیئتی می رفت که به اسم آقا باشد.
همیشه می گفت: «وقتی شهید شدم، برام روضه حضرت ابوالفضل (ع) بخونید؛ واسه تشییع جنازه ام علم بیارید.»
بدن مرتضی را که که آوردند ارادتش بیش تر معلوم شد. دست های مرتضی یکی از آرنج و دیگری از مچ قطع شده بود.
شایان ذکر است شهید مرتضی بهمنی ششم اردیبهشت ماه 1346 در کاشان به دنیا
آمد. پس از گذراندن دوره های تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، در کارخانه نساجی
کاشان مشغول به کار شد. عضو پایگاه بسیج شهید جمران بود و از طریق بسیج
عازم جبهه شد. در اولین حضور در جبهه از ناحیه چشم چپ آسیب دید. در دومین
حضور هشتم تیرماه 1362 عازم جبهه شد و 15 مردادماه 1362 در ارتفاعات حمزه
به فیض شهادت نائل گشت. این شهید در گلزار شهدای دارالسلام کاشان مدفون
است.قبل از ماه رمضان بود. آخرین باری که به مرخصی آمد، سه ماه از رفتنش به جبهه گذشته بود. هنوز نیامده می خواست برگردد....
چند روزی که مرخصی بود ، تمام مدت از جبهه حرف می زد . از حال و هوای بچه ها می گفت، از سختی ها و شادی های آنها.
یک بار به او گفتم: «مرتضی؛ به خدا دلم زیرو رو شد چقدر جبهه جبهه می کنی!»
برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: « به خدا فقط دلم می خواد بیایی و ببینی. کربلای امام حسین (ع) واقعا" اونجاست. هر کی می خواد امام زمان (عج) رو زیارت کنه، باید بیاد جبهه. به خدا نمی دونی بچه های اونجا چقدر با صفا هستن.»
علاقه خاصی به آقا قمر بنی هاشم (ع) داشت محرم که می شد، برای عزاداری به هیئتی می رفت که به اسم آقا باشد.
همیشه می گفت: «وقتی شهید شدم، برام روضه حضرت ابوالفضل (ع) بخونید؛ واسه تشییع جنازه ام علم بیارید.»
بدن مرتضی را که که آوردند ارادتش بیش تر معلوم شد. دست های مرتضی یکی از آرنج و دیگری از مچ قطع شده بود.
نظر شما
