زندگی نامه و وصیت نامه و تصاو یر شهید والامقام حسین سلطان محمدی
زندگی نامه و وصیت نامه و تصاو یر شهید والامقام حسین سلطان محمدی
درسال1343درخانواده اي مذهبي ، درمحله چهارسوق آران ديده به جهان گشود. ازدوران طفوليت به دليل جو مذهبي خانواده،نهال ايمان و محبت اهل بيت عصمت و طهارت در وجودش بارورگشت.حسين اخلاقي نمونه والگو داشت كه دوستان واطرافيان شيفته اخلاق نيكووفضايل انساني ايشان بودند.
با آغاز قيام امت حزب الله به رهبري امام خميني (قدس سره ) ، جهت سرنگوني نظام استبدادي ستمشاهي و برقراري حكومت اسلامي دوشادوش اقشار مختلف مردم در درگيريهاي خياباني و تظاهرات و راهپيماييها و مجالس شركت فعال و گسترده داشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ، همچنان به فعاليت و پاسداري از حريم اسلام و قرآن مشغول بود.
با شروع جنگ تحميلي مزدوران استكبار جهاني به ميهن اسلامي ، خود را براي مبارزه با كفار بعثي آماده كردو به نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمان پاسخ گفت و به سوي جبهه هاي حق عليه باطل شتافت.وي با مراجعه به بسيج و گذراندن دورة آموزش در سال 1360 ، مدت 4 ماه در كردستان در نبرد با گروهكهاي پليد و مزدوران بعثي پرداخت و پس از بازگشت از غرب، به جبهه جنوب عزيمت نمود.
وي در عمليات رمضان بر اثر اصابت تركش خمپاره از ناحيه پا به شدت مجروح گرديد و پس از بهبودي مجدداً به جبهه هاي نبرد رفت و در اكثر عملياتهايي كه در جبهه جنوب انجام گرفت شركت فعال داشت.
حسين، در سال 1362 بار ديگر از ناحيه سر و پا مجروح گرديد. حسين مدت 4 سال بطور مستمر و پيگير در جبهه هاي نور عليه ظلمت ،در مبارزه با كفار و دشمنان متجاوز بعثي شركت كرد و بالاخره او كه شيفته شهادت و دلباخته حضرت اباعبداله الحسين بود ، با روحيه اي والا در عمليات افتخار آفرين والفجر 8 شركت نمود و در ساعت 3 بعدازظهر تاريخ 1364/بهمن/30 ، در پاتك دشمن در جاده فاو اُم القصر بر اثر اصابت خمپاره مزدوران بعثي سر و دستش قطع گرديد و به آرزوي ديرينه اش كه همانا شهادت در راه آرمانهاي الهي و اسلامي بود، رسيد و به لقاءالله پيوست.
روحش شاد،يادش گرامي و راهش مستدام باد.
فرازهايي از وصيت نامه شهيد حسين سلطان محمدي
… ملت شهيدپرور ايران هوشيار و آگاه باشيد زيرا كه عمال شرق و غرب قصد ضربه زدن به اين انقلاب را دارند ، هميشه در صحنه باشيد و در جماعات شركت كنيد تا مشت محكمي بر دهان جنايتكاران شرق و غرب باشد.
… اما وصيتم برشما اي پدر و مادرم ، هيچگاه زحمات شما را فراموش نمي كنم. اميدوارم كه اگر از من بدي ديده ايد مرا حلال كنيد و در شهادتم گريه نكنيد زيرا امانتي بودم از طرف خداوند نزد شما و شما از اين امانت به خوبي حفاظت كرديد و آن را برگردانديد نزد صاحب اصلي اش.
اما وصيتم به شما برادرانم ، از شما مي خواهم كه ادامه دهندة راه شهدا باشيد
و نگذاريد كه اسلحه ام روي زمين بماند و نگذاريد كه سنگرم خالي بماند