در سالروز شهادت شهيد علي اكبر عبدالهي
دوازدهم بهمن 1341، در روستای درح تابعه شهرستان بیرجند به دنیا آمد. پدرش شکرالله، معمار بود و مادرش ماه‌بیگم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند. کارگر بود


متن کامل  وصصیت نامه شهيد  علي اكبر عبدالهي

على اكبر عبداللهى

بسم الله الرحمن الرحيم


‏بسم رب الشهداء و الصديقين
‏« و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون » ( قرآن كريم )
‏( گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته مى‌شوند مردگانند، بلكه آنها زنده‌اند و در نزد خداى خود روزى مى‌خورند. )
‏« من طلبنى وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى احبنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلى ديته و من على ديته فانا ديته »
‏( هر كس مرا طلب كند مى‌يابد مرا و هر كس مرا يافت مى‌شناسد مرا و هر كس مرا شناخت عاشق من مى‌شود و هر كس عاشق من شد مى‌كشم او را و هر كس را من كشتم مى‌ريزم خونش را و هر كس من خونش را ريختم مى‌دهم خونبهايش را، پس من خود ( خدا ) خونبهايش هستم. )
‏با درود و سلام به محضر مبارك امام زمان (ع) منجى عالم بشريت و آخرين نور ولايت و امامت حضرت مهدى (عج) و با سلام و درود فراوان و با آرزوى سلامتى كامل و طول عمر براى نائب بر حقش امام امت، خمينى عزيز، قلب تپنده امت اسلامى و مستضعفين جهان و با عرض ادب به پيشگاه مقدس ارواح شهدا از صدر اسلام تا انقلاب سرخ كربلا و از انقلاب خونين كربلا تا انقلاب خونبار ايران و كربلاهاى غرب و جنوب كشور عزيزمان ايران و تا ظهور مهدى موعود و آرزوى شفاى عاجل براى مجروحين و معلولين انقلاب و جنگ تحميلى و دعا براى آزادى رزمندگان عزيز و دربندمان در زندانهاى هارون الرشيدى بغداد و صبر و اجر جزيل براى خانواده‌هاى محترم شهدا، اين وزنه‌هاى سنگين انقلاب اسلامى. وصيت نامه‌ام را با نام خدا شروع مى‌كنم :

اينجانب على اكبر عبداللهى شهادت مى‌دهم خدايى جز خداى يكتا نيست و شهادت مى‌دهم از جانب خدا براى هدايت و راهنمايى و ارشاد مردم صد و بيست و چهار هزار ( 124000 ) پيغمبر آمده‌اند كه اولين آنها آدم و آخرين آنها خاتم (ص) است. شهادت مى‌دهم اميرالمؤمنين على ابن ابيطالب خليفه برگزيده خدا بعد از پيامبر است و به امامت خاندان پاكش گواهى مى‌دهم و در استمرار امامت بر نص صريح قرآن :

« اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم »


‏شهادت مى‌دهم فقيه امر در هر زمان اختيار تام بر مردم دارد و امر او را واجب مى‌دانم كه فقيه جامع الشرايط در عصر ما امام خمينى است.

بنا بر حسب وظيفه شرعى بدون هيچگونه اجبارى عازم جبهه‌هاى نور عليه ظلمت مى‌شوم تا شايد بتوانم وظيفه خودم را نسبت به اسلام و امام و انقلاب ادا كنم. من براى گرفتن چند كيلومتر خاك به جبهه نمى‌روم، به جبهه مى‌روم به خاطر اسلام و براى قرآن، خونم را مى‌ريزم و جانم را فدا مى‌سازم تا اسلام و انقلاب زنده بماند.

امروز روزى است كه نهال خونين اسلام به كمك و يارى ما و براى رشد، به خون ما جوانان نيازمند است، مشتاقانه خونم را هديه مى‌كنم به خدا.

تا آخرين دم حيات با مزدوران زر، زور و تزوير خواهم جنگيد و هيچگاه سازش و يا تسليم نمى‌شوم. راه و مقصد ما معلوم است آزادى قدس از راه سرخ كرببلا، راه بس دشوار و طولانى در پيش داريم، بايد بكوشيم و با ناملايمات پنجه نرم كنيم و هيچگاه از نبرد با كافران ترس و دلهره به خود راه ندهيم تا به سر منزل مقصود برسيم.

( و من الله التوفيق )


‏جبهه سرزمين عشق به خدا و ايثار در راه اوست و سرزمين ايثار و گذشت و ديار عاشقان الله و پيروان حقيقى روح الله است. به جبهه مى‌روم تا از شهامت و شجاعت و ناله‌هاى شبانه رزمندگان و غرش روزانه آنها درس ايثار و گذشت بگيريم. عشق به امام حسين (ع) است كه ما را به سوى جبهه مى‌خواند، نداى هل من ناصر ينصرنى حسين يك لحظه آرامم نمى‌گذارد و بر خود واجب مى‌دانم به اين نداى ملكوتى لبيك گويم.

زمانى كه غرب و جنوب كشورم به خاطر دفاع از اسلام و نپذيرفتن حلقه مزدورى اجانب در ميان آتش و خون مى‌سوزد و برادران هموطنم براى اهداف انقلاب كه همان گسترش اسلام است جان خود را مشتاقانه فدا مى‌سازند، چگونه مى‌توانم خود را مسلمان بنامم و شيعه و پيرو على (ع) و نسبت به مسئله به اين بزرگى ( جنگ ) كه در كشور خودم اتفاق افتاده است بى‌تفاوت باشم. اگر انسان كمى فكر كند، به خدا قسم طاقت نمى‌آورد و مشتاقانه به ديدار خداى خود مى‌رود.

دشمنان و مغرضان و كوته نظران بدانند كه اكبر براى كسب مال دنيا به جبهه نرفت و براى كسب افتخار و براى قيافه گرفتن و به قول معروف چشم و هم چشمى به جبهه نرفت، اكبر براى رضاى خدا و بر حسب تكليف شرعى پا به صحنه مبارزه و دفاع از حيثيت و آبروى اسلام عزيز و ناموس خويش گذاشت.

اى امت مسلمان و رزمنده، در هيچ حال امام را تنها نگذاريد، در همه حال يار و ياور امام عزيز باشيد و امرش را بر خود واجب بدانيد. ما بايد افتخار كنيم در زمانى خلق شده‌ايم كه سكان كشتى پرتلاطم اسلام را ابر مردى از ذريه طيبه موسى ابن جعفر (ع) به عهده دارد. پشتيبان اين مراد رزمندگان باشيد تا شما را به ساحل پيروزى برساند.

امت مسلمان، وحدت داشته باشيد كه در سايه وحدت و تمسك به حبل الله است كه مى‌توان پيروزى را به دست آورد، نمازهاى جمعه و جماعات و دعاهاى كميل و توسل را هر چه باشكوهتر برگزار كنيد زيرا همين اجتماعات است كه پشت دشمن را شكسته است.

پدر و مادر عزيزم، شما براى من زحمت زيادى كشيديد و رنجها برديد و با خون دل بزرگم كرديد تا مرا به اين سن و سال رسانديد ولى من نتوانستم حتى كوچكترين خدمتى براى جبران زحمات شما بكنم، اميدوارم مرا به بزرگى خودتان ببخشيد.

سخنى دارم با تو اى مادر :

اى مادر، دوستت مى‌دارم و ستايشت مى‌كنم. اى همه وجود من و همه كس من در اين كره خاكى، به تو عشق مى‌ورزم. امروز زمانى است كه شما مادران بايد مانند حضرت ابراهيم (ع) امتحان الهى پس بدهيد و همانطورى كه ابراهيم خواست فرزندش را براى رضاى خدا ذبح كند شما هم بايد فرزندانتان را براى رضاى خدا به قربانگاههاى غرب و جنوب كشورمان بفرستيد تا در پيش خداى خود سربلند باشيد و افتخار همنشينى با فاطمه زهرا (ع) و هاجر مادر اسماعيل را داشته باشيد.

من امروز افتخار مى‌كنم به داشتن چنين مادرى كه با سخت‌ترين شرايط زندگى دست و پنجه نرم كرد و توانست در دامان با عفت خويش فرزندى بپروراند كه امروز خدمتگزار اسلام و اهل بيت مطهر پيغمبر باشد. به تو مى‌بالم كه با اين روحيه و با عشق به خاندان رسالت و امامت بزرگم كردى و بزرگترين افتخارم اين است كه همين دست پرورده خود را هديه مى‌كنيد به راه خدا براى رضاى خدا.

سلام و درود خداوند بر شما مادران باد كه در دامان با عفت خويش فرزندانى تربيت مى‌كنيد كه هر كدام مجاهدى براى اسلام و سربازى براى امام زمان (عج) و ياورى براى قلب تپنده امت اسلامى، خمينى عزيز هستند. شما مادران در فرداى قيامت در حضور سيده زنان فاطمه زهرا سلام الله عليها سرافراز و سربلنديد و افتخار همنشينى با آن بانوى نمونه اسلام را داريد.

اى مادر، گريه بر شهيد روا است و به قول شهيد مطهرى : گريه بر شهيد شركت در حماسه اوست. اگر روزى افتخار آن را پيدا كردم كه همنشين اولياء الله بگردم تنها خواهشم از تو اين است بر من گريه نكنى، هر وقت دلت گرفت مى‌توانى به ياد مظلوميت امام حسين گريه كنى، اگر تو براى من گريه كنى و ناله و افغان بكشى من در پيشگاه با عظمت امام حسين (ع) خجالت زده خواهم بود زيرا در جايى كه ما شهيدى چون حسين داريم گريه بر امثال من جايز نيست.

و اى مادر، اگر جنازه بى‌سرم را برايت آوردند به ياد سر جداى حسين گريه كن، اگر جنازه‌ام را با فرق شكسته برايت آوردند به ياد فرق شكافته على اكبر حسين اشك بريز، اگر جنازه‌ام را بدون دست برايت آوردند به ياد دستهاى از پيكر جداى علمدار كربلا ابوالفضل گريه كن، اگر جنازه‌ام را تكه تكه برايت آوردند به ياد حمزه سيد الشهــداء عموى پيغمبر اشك بريز، اگر خبر اسارتم را برايت آوردند به ياد اسارت اهل بيت امام حسين خصوصا زينب و زين العابدين گريه كن، هر گاه از من برايت ديرتر خبر آمد و چشم انتظار بودى به ياد چشم انتظارى دختر بيمار حسين (ع) فاطمه صغرى اشك بريز و ... در هيچ حال بر من گريه مكن زيرا ما اقتدا كرده‌ايم به سروران دين خود.

وكيل من در هر كارى يگانه مادرم است. به هيچ عنوان به كسى اجازه نمى‌دهم از نامم سوء استفاده كند و خواسته‌هاى دنيوى خود را برآورده نمايد. بنياد شهيد بداند جز مادرم هيچكس قيوم من نيست و به هيچ عنوان راضى نيستم از بنياد وجهى دريافت داريد و يا هر روز مزاحم كار اين عزيزان بشويد.

تنها خواهشم از بنياد و سپاه اينست كه بعد از شهادتم در صورت تمايل مادرم، برايش وجهى به عنوان مستمرى تعيين نمايد تا مادرم مجبور نباشد براى امرار معاش روزانه‌اش به كارگرى بپردازد. چون وضع مالى قابل تعريفى ندارم از مادرم مى‌خواهم در صورتى كه برايش مشكل باشد برايم مجلس ختم نگيرد و هرگز راضى نيستم قرض كنى و برايم مجلس بگيرى، با يك شيرينى ساده هم مى‌توانيد در خانه دامادى، خون فرزندت را جشن بگيرى. من چيزى ندارم كه خواسته باشم برايم خرج كنيد تنها سرمايه‌ام از مال دنيا چندين جلد كتابست كه از مادرم مى‌خواهم آنها را به كتابخانه سپاه يا بنياد شهيد هديه كند.

جنازه‌ام را در گلزار شهداء بهشت رضا دفن كنيد تا افتخار همنشينى و همسايگى شهدا را داشته باشم.

« مادرم در صورت تمايل و براى اينكه احساس تنهايى نكند، مى‌تواند ازدواج كند كه سنت پيغمبر است و تمام رگ و پى‌ام با اين كار موافق است، به فكر اين نباشى كه ديگران سرزنش مى‌كنند و حرفهاى پوچ و بى‌محتوى مى‌زنند، شما در هر كارى ببين شرع اسلام چه مى‌گويد نه زبان ياوه گويان ».

اگر خواستيد برايم وصيت نامه چاپ كنيد دو پاراگرافى را كه به وسيله دو كروشه قرمز مشخص كرده‌ام چاپ نكنيد. در پايان شعار هميشگى را تكرار مى‌كنم كه :

خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدى حتى كنار مهدى خمينى را نگهدار و جنگ جنگ تا پيروزى


‏و من الله التوفيق
‏والسلام على من اتبع الهدى
‏اگر مطالب جديد يا زيادترى لازم باشد از جبهه خواهم نوشت.

على اكبر عبد اللهى - امضا


منبع: پرونده فرهنگی شهداء اداره هنری اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امورایثارگران خراسان رضوی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده