«شهید صنعتکار گفت: هیچ کدامتان در فدا شدن برای امام به من نمیرسید. من مشتاقترم و به فرمان امام روی مین میروم و جانم را فدا میکنم ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجتالله صنعتکار آهنگریفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۸۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۵
«اگر در خیابان با ماشین در حال حرکت بود و تصادفا میدید که عکسی از حضرت امام (ره) بر دیوار چسبانیده شده ولی گوشهای از آن کنده شده و آویزان است، با نوار چسبی که در ماشین خود داشت، پیاده شده و آن را میچسباند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم "قدرتالله چگینی" از زبان یکی از دوستان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۰۸۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۴
حضرت فاطمه الزهرا (س) از میان آن جمع باشکوه تشریف آوردند نزد اسرا و فرمودند: «ما هم میخواستیم که امام شما را بیشتر روی زمین نگه داریم ولی تقدیر پروردگار بر این قرار گرفت». باز گریه اسرا بلند شد و حضرت زهرا(س) فرمودند «شما بیتابی نکنید! اگر شما صبر و وفاداریتان را بیشتر حفظ کنید، سرانجام شما هم نزد امامتان جای خواهید گرفت»... آنچه میخوانید بخشی از رویایی است که یکی از اسرای جوان در عالم خواب دید و در اسارت، خبر رحلت امام (ره) را از زبان مبارک فاطمه زهرا (س) گرفت. این خاطره را سید آزادگان، شهید «حجتالاسلام والمسلمین سید علیاکبر ابوترابی» بیان کرده است.
کد خبر: ۴۸۰۶۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۳
آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادر شهید "محمد غلامپور گشوئیه" و روایت این مادر بزرگوار از آزادی خرمشهر از زبان فرزند شهیدش است که در نوید شاهد هرمزگان مشاهده میکنید. این شهید گرانقدر بيستم دي 1342 در شهرستان خرمشهر ديده به جهان گشود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت و سرانجام بيست و سوم خرداد 1360 در محور آبادان ماهشهر بر اثر اصابت گلوله توپ به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۸۰۶۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۳
همزمان با سالروز شهادت سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» 3 خاطره خواندنی از این شهید بزرگوار که از زبان آزادگان قزوینی مطرح شده است را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۲
مادر شهید "علیرضا زارعین" نقل میکند: «از دیدن علیرضا که توی آب دست و پا میزد شوکه شدیم. بدن علیرضای سه ساله روی آب آمده بود که پدرم پرید توی آب. او را از آب بیرون کشید و به درمانگاه رساندیم. دکتر بعد از معاینه گفت: دیگه کاری از دستم بر نمیآد! همه دست به دعا برداشتیم....» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۰۶۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۲
شهيد "نصرالله عزیزی"در دفتر خاطرات خود مینویسد: «يادم نمیرود، آن سرمای لشکرک مثل همان سرمای روستای خودمان بود که در آن سرما چقدر بیمار میشدی و چه رنجهايی که نکشيدهای ... دستهای پينه بستهات نمودار عشق و علاقه به خانواده بود...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۲
«هر مجروحی که میآمد از او درباره عملیات میپرسیدم. همگی مدعی بودند: «یک خانمی بود که در سنگرها به ما آب میداد.» در کل روز این اندیشه در ذهنم میچرخید که مگر به خواهرها هم اجازه میدهند تا خط مقدم بروند؟! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «کبری چگینی» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۰۵۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
«مامان! می خوام برم جبهه. رضایت شما رو می خوام! این جمله را علیرضا با التماس گفت و فرم رضایت نامه را پیش روی مادر گذشت. مادر جواب داد: پدرت الان تو جبهه است! صبر کن بیاد، بعد تو برو! علیرضا این بار مصممتر از قبل گفت: مامان! خواب امام حسین (ع) رو دیدم...» آنچه خواندید خاطره ای به نقل از خواهر شهید"علیرضا زارعین" است. نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۰۵۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
«آخرین کلماتی که بین من و حسن رد و بدل شد، شوخی آمیخته با جدی بود. گفتم: مواظب باش! گفت: دعایی بلدم که تیر دشمن به من نمیخورد! تیر می آید و از زیر بغل من می گذرد...» آنچه خواندید به نقل از همرزم شهید"حسن خطیری نامنی" است که نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت میکند.
کد خبر: ۴۸۰۵۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۰
«از خواب بیدار شدم به سراغ پدر علی رفتم و به ایشان گفتم: دیگر به امید اینکه علی زنده باشد، به دنبال پسرت در بیمارستانها نگرد، قطعا او هم شهید شده است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «علی میوهچین» از زبان یکی از همرزمان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۰۴۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۸
خواهر شهید "کیکاووس اکبری" نقل می کند:« از زیارت برگشتند. گلایه کردم:چرا منو نبردین؟ گفت:انشاالله دفعه دیگه از جبهه برگردم و بخوام برم مشهد تو رو هم می برم. اگرچه قسمت نشد باهم زیارت برویم ولی یک لحظه با همان هیبت او را در صحن امام رضا (ع) دیدم.»نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۸۰۳۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
«صبحانه آماده شد ولی حاجآقا سر سفره حاضر نشد. گفتم: چرا؟ فرمود روزه هستم گفتم: حاجآقا الان که ماه رمضان نیست. ایشان خندهای کرد و هیچ نگفت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید "حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد" از زبان یکی از نزدیکان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۰۳۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
«عبدالله با خنده در جواب مادرم گفت: مادر جان مطمئن باش من الآن شهید نمیشوم، من در عملیات بیتالمقدس شهید میشوم! ...» ادامه این خاطره از زبان برادر شهید «عبدالله وهابپور» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۲۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۳
«هر وقت پدر از جبهه برمی گشت، از جان دادن و به شهادت رسیدن دوستانش می گفت. از نگرانی ها، دلواپسی ها و دلتنگی های اشخاص در هنگام مرگ، طوری سخن می گفت که انگار خودش را در آن حال و هوا می دید. از گریه کردن ها و حالات معنوی پدر می فهمیدم چقدر دل تنگ آن لحظه هاست.» آنچه خواندید به نقل از فرزند شهید "احمد لعله ای" است. نوید شاهد سمنان در سالروز تولد، مروری بر خاطرات این شهید گرانقدر داشته است که تقدیم حضور علاقمندان می شود.
کد خبر: ۴۸۰۰۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
«شب که محمدرضا از بیمارستان مرخص شد، حسن یک دوچرخه برایش خرید و به پادگان رفت، سه روز تمام در آنجا ماند و به شکرانه سلامت پسرم روزه گرفت ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید «حسن حسینپور» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
دوست شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: «جارو به دست مغازه را تمیز میکردم که محمد مهدی خندان و خوشحال سر رسید. نگاهی به ساعت کردم و گفتم: تو مگه امتحان نداشتی؟...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۰۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
همرزم شهید "مسعود مظفری" درخاطره ای می گوید: «شب بود. سنگر سنگي در سينه کوه توسط "مسعود" ساخته شده بود. وقتی کف سنگر می نشستیم هنوز مي بايست سر خود را خم می کردیم تا از تیر رس دشمن در امان باشیم...» متن کامل این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۹۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۰
شهيد "مسعود مظفری" سال چهارم دبیرستان بود که عازم جبهه شد. همرزمش در خاطره ای می گوید: «شب ۲۱ ماه مبارک رمضان بود در مقر تیپ المهدی در حال خواندن دعا بودیم. یکی از برادران استهبان گفت مسعود مظفری هم به دعا آمده. با دوستان پیش مسعود رفتیم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۹۹۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
خواهر شهید"رمضانعلی قصابی" نقل می کند: «همان شب در عالم خواب او را دیدم. من در حال گریه کردن بودم. به من گفت:راضیه! چرا گریه می کنی؟ گفتم:داداش! من تو را نبوسیدم چون از مرده می ترسیدم و الآن هم خیلی ناراحتم. شهید علی صورتش را جلو آورد وگفت:من زنده هستم تو نترس. حالا هرچقدر می خواهی مرا ببوس...» نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت شهید "رمضانعلی قصابی" در دو بخش خاطراتی از ایشان را برای علاقمندان منتشر می کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۹۹۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۰