نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد - «اشتباهی یک لحظه متوجه شدیم که پشت یک عراقی هستیم که پشت تیربار نشسته است. از ترس نیمه جان شدیم و هر لحظه منتظر بودیم که عراقی برگردد و ما را آبکش کند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۸۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

نوید شاهد - برادر شهید "رسول يوسفی" در خاطره‌ای می‌گوید: «شهریور ماه 1365 با برادرم رسول برای صله رحم و دیدار با اقوام و آشنایان به یکی از روستاهای اصفهان رفته بودیم.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

درباره "مرتضی عطایی"؛
نوید شاهد - بعد از رفتن مرتضی عطایی، شهید مدافع حرم که جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون بود، مغازه کوچک تأسیساتش در شهرک مخابراتِ قاسم‌آباد همچنان دربسته مانده است.
کد خبر: ۴۸۳۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

نوید شاهد - خواهر شهید "زین‌العابدین علی" نقل می‌کند: «از وقتی فهمید یکی از افسرانی که با هم به سر کار می‌روند اهل شراب خواری است رابطه‌اش را با او قطع کرد. طرف مقابل هم پیغام داده‌بود که این آدم به درد ارتش نمی‌خورد. چون این شکل نماز خوندنش چیزهای دیگری هم پشت سرش داره که ممکنه سبب اخراجش بشه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۳۷۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱

خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛
نوید شاهد - «مرتضي حاج باقري» از فرماندهان لشکر ثارالله می گوید: حاج قاسم سليماني در حالي که خيلي عصباني به نظر مي رسيد و ابروها را در هم کشيده و چين به پيشاني انداخته بود، گفت: « چرا بچه هاي تخريب را اين قدر اذيت مي کني؟!»
کد خبر: ۴۸۳۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - دوست شهید "ناصر نامداری نوجینی" در خاطره‌ای می‌گوید: «من و ناصر از بچگی با هم بزرگ شدیم. رفاقتمان هم بر می‌گردد به زمانی که با هم در کوچه‌ها خاک بازی می‌کردیم تا لحظه شهادت...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۷۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - شهید "ناصر نامداری نوجینی" در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «واقعا حق داشت، من تنها پسر او بودم. خیلی آرزوها داشت بعد از چند لحظه ای به یاد خدا افتاد و گفت پسرم تو که از علی اکبر بهتر نیستی، تو را به خدا سپردم. من خداحافظی کردم و پدرم درحالی که جلوی در ایستاده بود...» ادامه متن خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - «بعضی‌ رزمنده‌ها بر روی کارت‌هایشان تاریخ اعزام را دست‌کاری کرده و جلوتر می‌انداختند، شناسایی این افراد از وظایف دیگر ما بود که بسیار باعث کدورت خاطر آنها می‌شد ...» ادامه این خاطره از زبان" منوچهر (علی‌اصغر) مهجور" یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - همرزم شهید "امامعلی حسینی" در خاطره‌ای روایت می‌کند: «سال 1367 بود و من به همراه عزیزان بسیجی و سپاهی در منطقه خدمت می‌کردیم که از طرف فرماندهی گروهان اعلام کردند، همه بچه‌ها را جمع کنید تا درباره عملیات با آنها صحبت شود.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۶۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

نوید شاهد - مادر شهید "محمود فیروزی" در خاطره‌ای روایت می‌کند: «سال‌ها پیش وقتی پسرم محمود کودکی بیش نبود، همسرم از من خواست تا از شیراز به استهبان برویم و در آن جا زندگی کنیم، اما من موافق نبودم و با هم اختلاف داشتیم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۶۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

نوید شاهد - «دشمن شروع کرد به اسیر گرفتن نیروها. به غیر از من چندین نفر نیز در داخل لوله‌ها بودند، دستم از همه جا کوتاه شده بود ولی از یاد خدا غافل نبودم شروع به خواندن آیت‌الکرسی کردم ...» ادامه این خاطره از زبان رزمنده اسلام "بهنام ذوالقدر" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

نوید شاهد - برادر شهید "خدابخش رهنورد" نقل می کند: «برادرم علاقه شدیدی به یادگیری قرآن داشت. به همین دلیل یک ماه نزد یک ملا رفت تا توانست خواندن قرآن را یاد بگیرد.»
کد خبر: ۴۸۳۶۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۸

نوید شاهد - شهید "محمد دادیان" از شهدای والامقام بندرلنگه در دوران دفاع مقدس است که در بیست و هشتم تیرماه 1367 در سومار به شهادت رسید. به همین مناسبت یک خاطره از زبان زن برادر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۸۳۶۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

نوید شاهد _ همرزم شهید نقل می‌کند: «بعد از ظهر همان روز عیسی برای آنکه شجاعت خود را نشان دهد اسلحه خود را برداشت و با یکی از همرزمانش راهی سنگرهای پشت خاکریز که دشمن بعثی در آنجا مستقر بودند رفت و با پنج اسیر بعثی بازگشت.»
کد خبر: ۴۸۳۵۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۸

نوید شاهد - «یک لحظه محسن زرگر که لباس پلنگی به تن داشت وارد چادر گروهان ما شد، یکی از بچه‌ها به ایشان گفت: «تو که عمرا شهید بشی» محسن با لبخند ملیحی گفت: فردا حدود ساعت 8 صبح من شهید می‌شوم، هر پیامی، مطلبی دارید بگوئید ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید "محسن زرگر" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۵۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۸

خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «16»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از اردوگاه هزار دره کلاس‌های ما شنبه شروع شد که هر روز به جز روز‌های پنج‌شنبه و جمعه 3 کلاس داریم، که دو کلاس آن قبل از نماز ظهر و یک کلاس آن بعد از نهار برگزار می‌شود و...» متن خاطره شانزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

نوید شاهد - برادر شهید "محمود مکرمی" نقل می‌کند: «خیلی برایم عجیب بود. با آن سن کم وصیت‌نامه نوشته‌بود. وصیت‌نامه اول را برداشتم. مدتی گذشت. دوباره یک وصیت‌نامه دیگر و چند وقت بعد وصیت‌نامه‌ای دیگر ... و هر بار من آنها را برمی‌داشتم؛ تا این که یک روز به او گفتم محمود! تو با این سن وصیت‌نامه می‌نویسی؟ محمود پاسخی نداد و سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. محمود چه عاشقانه از دنیا فقط برگ کاغذ را انتخاب کرد تا بهترین واژه‌ها را روی آن بنگارد و من ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مروری بر خاطرات این شهید والامقام داشته است که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۳۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵

خاطره خودنوشت شهید "عسکر زمانی"
نوید شاهد - شهید مدافع حرم "عسکر زمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «دوری پدر و مادر و فکر کردن به آن‌ها و دل‌ تنگی بدون آن‌ها حال و هوای خاص خودش را دارد. شاید دوری از پدر و مادر دل‌گیرترین دوری‌های این دنیا، بعد از دوری امام عصر باشد.» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «15»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « اردوگاه فردا صبح به اتمام می‌رسد و همین طور تا چند 10 دقیقه دیگر عملیات آموزشی باتلاق را داریم و...» متن خاطره پانزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵

نوید شاهد _ مادر شهید "قنبر شهاب الدین" نقل می کند: «در آخرین دیدار پسرم مرا در آغوش کشید و گفت؛ بر شهادت من صبور باشید.»
کد خبر: ۴۸۳۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵