قسمت نخست خاطرات شهید «بابک(رسول) ابراهیمی»
مادر شهید «بابک ابراهیمی» نقل میکند: «دو تا پایش را توی یک کفش کرده بود و گفت: الا و بلا باید من رو هم بفرستین مدرسه. به او گفتم: رسولجان! تو هنوز کوچکی، مدرسه راهت نمیدن. قبول نمیکرد. موقع امتحانات، ما به اشتباهمان اعتراف کردیم.»
کد خبر: ۵۶۱۳۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۴
«وقتی نیروی جدیدی برای کادر میآمد، روحیه جدید بچهها برای عملیات سر جایش محفوظ بود و شادابی آنها مانع از انجام کارشان نمیشد و شهید صنعتکار نمونه بارز این مسائل بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حجتالله صنعتکارآهنگریفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۳۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۴
«با فرمان فرمانده کمکم به طرف خاکریز عراقیها نزدیک شدیم سکوت همهجا را گرفته بود، ولی این سکوتها نیم ساعت بیشتر دوام نیاورد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۴
خاطره نگاری والدین شهدا
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با مادر والامقام شهید «یدالله فاضلی زارچی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند
کد خبر: ۵۶۱۲۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۳
کتاب «برگی از دفتر خاطرات » به اهتمام «بهزاد پودات» و به سفارش بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان هرمزگان گردآوری و تالیف شده که به صورت بخشی از خاطرات شهدا و رزمندگان استان هرمزگان است.
کد خبر: ۵۶۱۲۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
«آن روز خیلی حال و هوای عجیبی داشت. در راه ماشین را نگه میداشت و نماز میخواند و یا غذای نذری میگرفت. انگار منتظر چیزی و یا خبری بود ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۲۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«آقای بهتویی فرزند و تربیت شده انقلاب بود و حس سلحشوری و جانبازی در او موج میزد. وی در جذب نیروهای بسیجی برای اعزام به جبههها نقش فعال و موثری داشت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
برادر شهید «حسین ریاحی» نقل میکند: «حسین چهارده پانزده سال بیشتر نداشت. در تظاهرات شرکت میکرد. میگفت: داداش! نکنه طرف مردم تیراندازی کنی. دست از شاهدوستی بردار و بیا با مردم باش. شاه باید گورش رو گم کنه و بره. اگه دنیا و آخرت رو میخوای، بیا به طرف امام و مردم.»
کد خبر: ۵۶۱۱۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰
«آن شب کار شستن ظرفها به عهده فرمانده که او را حاجی صدا میکردیم بود. هرچند شب، یکبار نوبتش میشد یه سره این طرف و آن طرف میدوید شناسایی، تحویل گرفتن میوه، ترخیص، دایم باید تو صف میرفت و هزار گرفتاری داشت، ولی یک دفعه هم نشد که شهرداری را به عهده دیگری بگذارد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۱۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰
به مناسبت شب یلدا خاطرات و معرفی شهدای 30 آذر ماه در سایت نوید شاهد تقدیم علاقمندان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۱۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰
مادر شهید «علیاصغر دلاک» نقل میکند: «گفتند: برات پیغامی داریم. گفتم: خودم میدانم. اصغرم شهید شده! گفتند: پس این دفتر رو امضا کن !همین که امضا کردم، از خواب پریدم.»
کد خبر: ۵۶۱۱۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
به مناسبت شب یلدا انجام شد
«منطقه دهلران – دشت عباسآباد بودیم. از آنجایی که در نجاری مهارت داشتم، دو و سه شب مانده به شب یلدا، جعبههای مهمات که قابل استفاده نبود، برمیداشتم و از آن کرسی درست میکردم. پتوهای رزمندگان را نیز با سوزن به هم میدوختم تا لحاف کرسی درست کرده و بر روی کرسی بیندازم ...» آنچه میخوانید روایت جانباز ۴۵ درصد «سید مرتضی فاضلی» از شب یلدای رزمندگان در سنگر جبههها است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۱۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
کتاب «تاش» روایتی از زندگانی هنرمند انقلابی و رزمنده دفاع مقدس «احمد رسولی» به قلم زکیه دشتی پور به نگارش در آمده است. نوید شاهد یزد تیزر معرفی این کتاب را برای علاقمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۶۱۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
امانالله شادکام نقل میکند: «درد فراق و سنگینی دوستان شهیدم، دلم را آتش میزد و این سرودهها بیاختیار بر لبانم جاری شد: تو چه میدانی چه گذشت آن شب یلدا بر من!/ شب یلدایی که در شکل قصه اصحاب کهف.»
کد خبر: ۵۶۱۱۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
«ما را به صف کردند و در حالی که هر نفر دست بر روی شانه نفر جلویی گذاشته بود به سوی ساختمان هدایت شدیم. در طول مسیر شنیدم یکی از عراقیها به همکار خودش میگفت اینها کاروان خمینی هستند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۱۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
دلنوشته فرزند شهید «رحیم طارمی» در وصف پدر؛
«پدر جان نمیدانم به خاطر داری یا نه، هنگامی را میگویم که دستهای سرد و کوچکم را در دستهای گرم و مهربانت میگذاشتی و مرا همراه با خود به هر جا میبردی آیا به یاد داری، آیا میدانی که تو از جبهه برمیگشتی و من با غروری وصف ناپذیر به استقبالت میآمدم با غروری که هیچکس به یاد در هم شکستنش نبود، من آن روز هرگز فکر چنین روزی را نمیکردم، روزی که من روی قبری که جسم بی روح تو در آن جای دارد بنشینم و گریه کنم. پدر جان بی تو بی تاب بی تابم.» در ادامه این دلنوشته منتشر می شود.
کد خبر: ۵۶۱۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «قنبر احمدی طیفکانی» میگوید: «شهید در جبهه هویزه همراه با شهید چمران بود. شهید همراه با برادرش رفتند نماز بخوانند، نماز دومشان بود که در نزدیکی شهید خمپاره میزنند و شهید در حالت نماز به شهادت میرسد...»
کد خبر: ۵۶۱۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸
همسر شهید «سعدی زمانی» نقل میکند: «دیدم مثل مرغ سرکنده این طرف و آن طرف میرود. زد زیر گریه؛ مثل آدم مادر مرده. بریدهبریده گفت: میخوام برم جبهه، مسئولمون موافقت نمیکنه. فکر میکنم اشکال از منه که خدا نمیخواد. این همه بچهها میرن جبهه و برمیگردن، ولی قسمت ما نمیشه!»
کد خبر: ۵۶۱۰۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸
قسمت دوم خاطرات شهید «غلامحسین کردینسب»
همرزم شهید «غلامحسین کردینسب» نقل میکند: «گفتم: چه وقت نماز خوندنه؟ بلندشین، الانه که به خط برسیم. جوابی نشنیدم. غافل بودم از این که هر دو رسیده بودند به شهادت؛ چیزی که میخواستند.»
کد خبر: ۵۶۱۰۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«به او گفتم ساعتت را با ساعت من عوض میکنی؟ آقای بهتویی در جواب گفت که قابل شما را ندارد، ولی از آن جایی که این ساعت به عنوان هدیه و یادگاری است برایم بسیار ارزشمند است و نمیتوانم آن را عوض کنم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۰۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۷