نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
به مناسبت سالروز قیام مردم تبریز در 29 بهمن 1356، پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی آلبوم خاطرات شهید والامقام «محرم جبرائیلی» را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۶۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹

شهید «اصغر علی‌زاده شیخ‌احمدلو» از شهدای قیام ۲۹ بهمن تبریز است. پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی به همین مناسبت زندگینامه این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۶۶۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹

شهید «سعید فیضی صالح الوندی» از شهدای قیام ۲۹ بهمن تبریز بود. پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی زندگینامه این شهید بزرگوار را به همین مناسبت منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۶۶۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹

برادر شهید «عبدالحسین پورصدیقی» می‌گوید: «یک بار بعد از مجروحیت ایشان وقتی از جبهه آمد موقع نشستن مقداری معذب می‌شدند، مادر از ایشان دلیلش را خواست که ایشان در جواب گفتند دو سه تا ترکش کمپوت آلبالو گیلاس خوردم که مادر متوجه حرفشان نمی‌شد، ولی ما متوجه شدیم و از او خواستیم تا برایمان توضیح دهد.»
کد خبر: ۵۸۶۶۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹

خاطرات/
هم‌رزم شهید «رجب پریمی» نقل می‌کند: «به طرفش دویدم، صورتش غرق خون شده بود و چیزی را زمزمه می‌کرد. سرم را نزدیک کردم می‌گفت: السلام علیک یااباعبدالله و بعد چشمانش را برای همیشه بست و به ملکوت پرواز کرد.»
کد خبر: ۵۸۶۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۱

خاطرات/
مادر شهید «خلیل بیناباشی» نقل می‌کند: «برای بدرقه‌اش به حسینیه رفتم. موقع خداحافظی، او را در آغوش گرفتم. صورتش را بوسیدم. گونه‌هایش سرد بود. گفتم: چقدر صورتت سرده! گفت: آخه زمستونه! با رفتنش دلم هم با او رفت.»
کد خبر: ۵۸۶۶۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

روایتی خواندنی از همرزم شهید «صادق میرزایی»
«مسلم پنده» می گوید: هر کجا که می رفت تعدادی تصاویر از چهره های معصوم شهدا و همرزمان را گلچین می کرد و امانت می گرفت. عکس های بسیاری جمع آوری کرده بود منزل ایشان برای خودش یک بنیاد حفظ آثار شده بود. جمع آوری عکس و آثار شهدا برایش بسیار لذت بخش بود.
کد خبر: ۵۸۶۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطرات/
همسر شهید «علی رضا عبادیان» می‌گوید: «ما ۵ سال با هم زندگی مشترک داشتیم، در طول این مدت هم تلخی دیدیم و هم شیرینی، علیرضا، به اعضای خانواده اش بسیار اهمیت می‌داد و با احترام با آنان برخورد داشت. در صحبت با من، همیشه می‌گفت: «آرزو دارم نوه‌هایم را ببینم و روی شانه‌هایم بگذارم.» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان همسرش در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «36»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «نزديکی عصر باد سختی با سرمای زياد وزيدن گرفت، به طوری که سوز آن تا مغز استخوان اثر می‌کرد و بعد از يک ساعت يا شايد یک ساعت و نيم قطع گرديد و شبی مهتابی و آرام ما را در بر گرفت....» قسمت سی و ششم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۵۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «یعقوب صادقی» می‌گوید: یعقوب فرزند اولم بود. هنوز زمان خدمتش نرسیده بود و به مدرسه می‌رفت که پیش من آمد و گفت می‌خواهم به جبهه بروم، به او گفتم که درست را بخوان ولی شهید در جوابم گفت نمی‌گذارم تفنگ دایی‌ام روی زمین بماند. او چهار بار به جبهه رفت و در چهارمین اعزامش بود که به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۶۵۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «35»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «خمپاره منور 30 گلوله برايم رسيده بود، خيالم از هر جهت راحت شد و شب 25 اسفندماه، شبی مهتابی با لکه‌های ابر بود ولی هوا کلاً خوب بود. در پايگاه من خبری از درگيری نبود، ولی در پايگاه 7 درگيری به شدت ادامه داشت و طرفين درگيری آتش خود را بروی هم باز کرده بودند...» قسمت سی و پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۵۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

خاطرات/
برادر شهید «جمال بنی‌جمال» نقل می‌کند: «رفت تو خیابون. پرسیدم: چرا این کار رو کردی؟ گفت: توی پیاده‌رو شلوغ است و بعضی‌ها هم رعایت محرم و نامحرم رو نمی‌‎کنن و به هم می‌خورن.»
کد خبر: ۵۸۶۵۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

خاطرات/
مادر شهید «امرالله بندار» نقل می‌کند: «یک شب خواب دیدم پیشم آمد. یک شال سبز دستش بود. به من داد و گفت: اینو بگیر مادر! من تا چند روز دیگه میام. چند روز بعد پیکرش را برای ما آوردند.»
کد خبر: ۵۸۶۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹

خاطرات/
خواهر شهید «عزت‌الله بلوچی» نقل می‌کند: «همه رفتیم کنار تابوت برادرم. کفن را که از صورتش برداشتیم، انگار داشت به ما می‌خندید. چقدر زیبا شده بود! لباس خاکی جبهه تنش بود و آرام آرمیده بود.»
کد خبر: ۵۸۶۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

قسمت سوم خاطرات شهید «مجید ایزدبخش»
هم‌رزم شهید «مجید ایزدبخش» نقل می‌کند: «هربار که می‌خواستیم وارد عملیاتی بشویم، با تک‌تک بچّه‌ها روبوسی و خداحافظی می‌کرد و حلالیت می‌خواست. بعدش می‌گفت: همه به هم قول بدیم که اگه شهید شدیم، شفاعت بقیه رو بکنیم.»
کد خبر: ۵۸۶۵۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۱

سیری در حیات و خاطرات شهید «مرتضی مسیب‌زاده»:
شهید «مرتضی مسیب‌زاده» از شهدای مدافع حرم استان البرز است. پدرش روایت می‌کند: «اهل سفر به شهرهای مذهبی بود. پسرم آرزویش شهادت بود.»
کد خبر: ۵۸۶۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «34»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «ساعت از 2:30 بعد از نيمه شب گذشته بود و روی آن‌ها تيراندازی شد، ضمن اينکه چهار قبضه خمپاره انداز 120 تمام منطقه را روشن نمودند. پايگاها به صورت آماده باش در آمده بودند به هر شکل کسی نفهميد که اين ماشين‌ها چه کاره هستند، در اثر تيراندازی همه آن‌ها متواری شدند...» قسمت سی و چهارم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۵۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «33»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « شب آرامی بود، هوا بسيار مطلوب بود و می‌شد نگهبانان حتی با بلوز سر پُست بايستند؛ ساعت 2:25 دقيقه بود که به سنگرها سرکشی کردم، وضع ايده آل بود زيرا نگهبان‌ها با هشياری در سر پُست مراقبت می‌کردند و جای نگرانی نبود و البته اين از لطف هوای خوبی بود که داشتيم بود...» قسمت سی و سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۵۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «32»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روز 19 اسفندماه يکی از بهترين روزها بود؛ آسمان صاف و آفتابی، فرصتی بود تا هليکوپترها 5 سری از سقز به سردشت بيايند و محموله آن‌ها مواد سوختی و ساير نيازمندی‌های گروه رزمی 158 بود...» قسمت سی و دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۵۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «31»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در پايگاه ژاندارمری به شدت درگيری وجود داشت و پايگاه ششم که در نزديکی آن بود، آن هم يک سری تيراندازی اجرا نموده و بعد از 15 دقيقه درگيری تمام شد...» قسمت سی و یکم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۵۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹