برگهایی از دفتر خاطرات شهید "اکبرینیا"
خاطرات شهید احمد اکبرینیا
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا، انسان از وقتی که تصمیم به جبهه رفتن میگیرد با انواع خاطرات مواجه می شود. خود تصمیم گرفتن هم خاطره است. در این میان آن خاطره ای که بیشتر جلب نظر کرده را یادداشت میکنم. روزی که میخواستند گروهان ما را به خط مقدم بیاورند همه بچهها خوشحال بودند و در راه سرود و نوحه میخواندند. یکی از بچه های کاشان به تمام بچه های گروهان عطر و گلاب زد. گروهان ما بوی عطر و گلاب می داد. آن روز را هیچ گاه فراموش نمیکنم.
یک روز یک فروند هواپیمای بمب افکن عراق وارد منطقه شد و منطقه را بمباران کرد دود ناشی ازانفجار 47 بمبی که انداخته بود مدتها در آسمان منطقه پراکنده بود. بعد از این بمباران ، ایران نیز یک حوضچه نفتی عراق را که در هفت کیلومتری ما بود مورد حمله قرار داد که مدتها دود ناشی از سوختن آن در منطقه بود . در بمباران عراق خوشبختانه هیچ کسی به طور عمیق زخمی نشد و این خود خاطره ای خوب بود از بمباران عراق و ایران و شدت بمباران و معجزه الهی که کسی طوری نشد.
انتهای پیام/