گذری بر زندگینامه شهدای مردادماه شهرستان فریدن
نوید شاهد اصفهان به پاسداشت شهیدان شهرستان فریدنز، زندگی نامه کوتاه شهدای مرداد ماه این شهرستان را منتشر می کند.
زندگینامه شهید حسن حسینی
در فصل برگ ریزخزان زرین در سال 1340 قدم بر صحن وسرای داران گذاشت و در خانواده ای ساده و بی آلایش بالید و پرورش یافت . از همان آغاز زندگی نفحات خوش ربنا در شبهای رمضان مرغ دلش را هوایی کرد و هزاران نقش زیبا بر تار و پود جانش افکند . دوران پر تپش ابتدایی را در دبستان خاقانی داران طی کرد و تا پایان دوران راهنمایی همسفر بچه ها در کوچه ها شد تا کسب دانش کند . بعد از این دوران یاری پدر در کار کشاورزی را بر تحصیل مقدم دانست و ترک تحصیل کرد .اخلاق نیکو ، مهربانی ومردم داری ، گذشت و فداکاری از ویژگیهای برجسته او بود و رفتارش متناسب با حرمت نامش بود.
وقتی متین و آرام کوچه های شهر را طی می کرد ، سکوت معنا دارش خبر از واقعه ای بزرگ در زندگی اش می داد واقعه ای که او را در سایه های مادی این دنیا تا افق های بلند روشنایی بالا می برد و به حقیقتی جاوید می ر ساند .
حسین داوطلب خدمت سربازی شد تا از جهان فانی سر باز زند و سر ببازد تا به بقا برسد . در تاریخ 16/مرداد/1365 در جزیره مجنون ، غرق در یای نور شد و ستاره روانش بر آسمان عشق پدیدار شد.
زندگینامه شهید اصغر نظری
در آذر ماه 1339 ستاره ای پرفروغ از آسمان لطف و کرم الهی بر دنیای خاکیان ، آغاز تابیدن کرد و کودکی پای بر عرصه عالم نهاد که روستای گنجه را با گام هایش زیور بخشید، هنوز گلوی عطشناکش با شیر مادر ، سیراب نشده بود که بانگ اذان پدر، روح و جان تشنه او را سیراب کرد و او را بر روی دستان خود گرفت و خدا را سپاس گفت؛ شاید در آن لحظه پدر در دل خود گفت:خدایا کودکی را که به من عطا کردی فدایی راه خودت قرار بده و این سرباز کوچک را از من بپذیر.
علی اصغر کم کم بالید و پای در راه دبستان نهاد و دوره ابتدایی را با شور و شعف در دبستان قدیمی و کهن گنجه به پایان رساند و برای کسب بیشتر دانایی به مدارس راهنمایی داران رفت و پس از آن تا کلاس دوم متوسطه ، میهمان سرای دانش بود اما از آنجا که عشق و علاقه بسیاری به خدمت در راه وطن داشت به نیروی هوایی ارتش پیوست، دوره آموزشی را در تهران سپری کرد و با درجه گروهبان یکم در شیراز مشغول خدمت شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای دفاع از آرمان و اهداف بلند انقلاب برای مبارزه با معاندان نظام اسلامی مشتاقانه و داوطلبانه به کردستان شتافت و از آنجا که در لوح تقدیر الهی برای علی اصغر شهادت در راه حق ، رقم خورده بود در حال انجام عملیات در تاریخ 3/مرداد/1358 با دو بال عشق و ایمان تا اوج آسمان پرواز کرد و به نشان شهادت مفتخر و نامش جاودانه گشت.
زندگینامه شهید سید جلیل میرشفیعیان
ستاره وجودش در سال 1345 در داران تابیدن گرفت و بانگ اذان پدر برایش صهبای عبودیت معبود، بود که در جام روانش ریخته شد و از کودکی غزل بندگی می سرود و در محراب عبادت با معبود ، نرد عشق می باخت. اهل دلی که همواره تواضع ، فروتنی ، خوش خلقی و کمک به دیگران زینت اخلاق و زیور رفتارش بود. دوران ابتدایی و راهنمایی را طی کرد و دوران متوسطه را در هنرستان فنی شهید مفتح داران سپری می کرد که دیگر تاب ماندن نیاورد و با آنکه دو برادر بزرگتر از او در جبهه بودند درس را رها ساخته و به خیل عاشقان بیدار در عرصه پیکار، پیوست و دلاوری ها و جانفشانی ها کرد تا اذن ورود به محفل وصل یار بیابد.
یکی از همرزمانش می نویسد هرگز نماز شبش ترک نمی شد و پیوسته شجاعانه می جنگید ، او مسئول دسته ما بود یک شب به سنگر آمد و از همه حلالیت خواست و گفت امشب شهید خواهم شد و شما پیکر مرا با این وانت تویوتا به عقب منتقل خواهید کرد! همه خندیدیم و سخنش را به شوخی گرفتیم ولی در هنگامه نبرد همان شب سید جلیل چند منزلی از سنگر دور نشده بود که در اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید و با همان تویوتا او را به عقب منتقل کردیم. آری سید جلیل در تاریخ 18/مرداد/1365 در منطقه ام القصر و در عملیات والفجر8 به محضر حق شتافت و به افلاکیان پیوست.
برگی از بوستان سخن شهید:
خدایا شهادت آرمان من است و برای رضای تو به جنگ آمده ام و هراسی از دشمن ندارم.خداوندا مرا لحظه ای به خود وامگذار که بی تو هیچم ، مرا ببخشای که ذره ای ناچیز و حقیرم در درگاه تو و آنچنان باعظمتی که شرمنده ام و توان خواهش ندارم و تو خود از خواسته من آگاهی پس مرا توفیق شهادت عطا کن و از گناهان بسیار من درگذر.
زندگینامه شهید مجتبی هاشمی
بزرگ مردی از قافله عشق و ایثار با رنگ و بوی دلبر دلدار و با چهره ای معصومانه در خطه ی سرافراز چهلخانه در سال 1343 پای بر عرصه خاکیان نهاد و در خانواده ای مذهبی و متدین بالید و پرورش یافت. سپس به همراه خانواده ، ساکن داران شد و دوران ابتدایی را با درایت عرفانی در مدرسه خاقانی و دوره راهنمایی را برای کسب دانایی با حال وهوایی روحانی در مدرسه سوزنچی کاشانی ، سپری کرد ؛ از آن پس در دبیرستان بوعلی داران ، همپای دیگر نوجوانان، موفق به کسب دیپلم شد.
از همان کودکی در مکتب مادری مهربان و پدری وارسته، بذر عشق به اهل ولایت در دلش کاشته شد و با ذکر اهل بیت، پرورش یافت. دل به دلدار حقیقی داده بود و شعر تمنای وصل او را هر روز انشا می کرد. در چراغ نگاهش پرتو مهربانی و در مهتاب چهره اش تلألو روحانی، دیده می شد و آرامش مکرر او زمزمه قرآن و دعا در محراب عشق و ایمان بود.
با شعله ور شدن آتش عداوت عراقیان در راه سرکوبی دشمنان ، گام گذاشت و به قافله عاشوراییان پیوست تا در زمین تفتیده عرصه پیکار به مجاهدت و ایثار بپردازد . از طریق بسیج به جبهه جنوب رفت و در تاریخ 10/مرداد/1361 با تمامی جسم و جان به دیدار جانان شتافت و سال های سال ، چشمان بی تاب پدر و مادر را در انتظار گذارد و نشانی از او بازنیامد و در جمع افلاکیان ، جاویدالاثر گردید.
زندگینامه شهید داود داودی دارانی
در پایان فصل سرد که زمستان بارش را می بست کودکی با گامهای اهورایی خود اسفندماه داران را در سال 1346 زینت می داد که جبراییل مردانگی و مروت در میلادش پر می سوزاند.، یوسف رخساری که همگان برای دیدنش پیراهن صبر می دریدند و صدای گریه کودکانه اش چون حنجره ی خوش الحان داودی قرار و آرام از دلها می ربود و با آمدنش آتش درد را در خانه به گلشن معرفت بدل کرد.
چون هنگام آموختن فرا رسید گنجینه جان را به خزانه دار مدرسه سپرد تا مشق دانایی کند.همگام با نونهالان دیگر الفبای دانش و بصیرت آموخت و تا پایان دوره متوسطه بر خوان تحصیل نشست و در کنار درس و تعلیم سایه سار خانواده برایش بوستان معرفت و یقین بود تا با مهر اهل بیت و مکتب علوی آشنا و عجین گردد.
با تمام مشکلات اقتصادی در رشته الکترونیک پذیرفته شد اما در هنگامه نبرد صدای «هل من ناصر» جبهه ها او را به سوی خود خواند تا از طریق سپاه فریدن لباس مقدس سربازی بر تن کرد و عازم کوی عشق شد، از آنجا که تمنای شهادت داشت در تاریخ 21/مرداد/1366 وجودش آینه دار پرتو سرادقات جلال الهی گشت و پیمانه سرخ شهادت را از دست ساقی عشق سرکشید و به بهار جاویدان پیوست.
زندگینامه شهید سهراب سلیمی
در آغازین روزهای بهاری که نغمه رویشی دوباره در گوش خاک زمزمه می کرد، سهراب شکوفه خندان باغ زندگی شد ، زود برآمد و ریسمان شوق بر کنگره عرش کبریایی افکند تا به اوج عشق الهی برسد و در وادی سالکان معرفت جای گیرد.
بازوبند عشق بر بازو بست تا نشان بندگی پیوسته با خود داشته باشد و قدم در راهی گذارد که با تمام عقیده و ایمان به هدف والای خود برسد. دوران ابتدایی را در روستای خود به پایان برد و تا دوم راهنمایی شاگردان کوی دانش را همراهی کرد .
نوجوانی پرشور بود که در آغاز نوجوانی به استخدام ارتش درآمد تا لشکر انگیزد و به نبرد بیگانگان رود. سمنگان راحتی و آسایش را رها کرد تا به دفاع از ایران سربلند به نبرد با اهریمنان بپردازد. عزم میدان رزم کرد و آیه ی ایمان و توکل را بر لب زمزمه می کرد که از سلاله باران بود و از نژاد بهاران.
در جبهه رزم بر تبار سیاهی می تاخت تا نور و روشنی به ارمغان بیاورد که سرانجام در تاریخ 16/مرداد/1367 در منطقه طلاییه مجروح شد و داروی طبیبان بر جسم بی باکش کارگر نیفتاد و سرانجام با نوشداروی عشق راهی دیار ازلی گشت و نامش جاودان و یادش ماندگار شد.
برگی از بوستان سخن شهید:
اگر امام حسین(علیه السلام) در برابر طاغوت یزید قیام نمی کرد و خود را فدای دین محمد نمی کرد امروز آثاری از دین مبین اسلام باقی نبود پس ما نیز باید در این پیکار به ندای امام امت لبیک بگوییم.
زندگینامه شهید صفرعلی عین الهی
در بهاران 1343 در روستای بادجان دیده به جهان گشود و قامت افراشت تا بر سینه ی جهان فانی سایه مهر اندازد و مدتی توشه برگیرد تا در مسیر آسمانی خویش عاشقانه به معراج دوست رود.
دوران ابتدایی را با سایر کودکان در مدرسه بادجان کسب دانش کرد و تا کلاس پنجم مشق الفبای علم کرد و از آن پس با دستان کوچکش یاریگر دستان رنجدیده پدر شد و پنجه در سینه خاک می زد و بذر تلاش می کاشت تا رزق و روزی حلال درو کند و در مزرعه دنیا دستی پیش دیگران دراز نکند . همراه با کار و معاش دنیایی ، خوشه خوشه خرمن معرفت گرد آورد و بر سجاده نور در محافل قرآنی و دعا به راز و نیاز می نشست و روح و جسم را با پرتو نور خداوندی صفا می داد و برای رسیدن به ساحل روشنایی دست توسل به سوی امامان معصوم برمی آورد .
روزهای سختی را در کوره های آجرپزی اصفهان از جبین عرق ریخت تا در چرخش روزگار سنگ زیرین آسیا باشد. در سال 1363 مطابق سنت رسول مکرم و نبی معظم اسلام ازدواج کرد و پس از آن در کسوت سربازی به سوی نبرد با دشمنان شتافت و با حضور مردانه در میادین نور سرانجام در تاریخ 17/مرداد/1365 در جبهه شلمچه با خون خویش خاک وطن را گلگون کرد و به معراج عشق رفت.
زندگینامه شهید بهرامعلی محمودی
گوهر شب چراغ زندگی اش در سرآغاز بهار در سال 1337 خانه پدری را در روستای ننادگان فروزان کرد و در خانواده ای مذهبی و کشاورز، دیده به دنیای فانی گشود تا چندگاهی را میهمان سرای ناپایدار دنیا باشد.
دوران کودکی را در سرای محقر پدر با شادی و شادمانی طی کرد و تا پایان دوره ابتدایی همراه شاگردان دبستان شد و از آن پس درس را رها کرد تا در کسب روزی حلال یاریگر دستان پدر باشد.
مدتی را در اصفهان در کارگاه لوله کشی ، کسب روزی کرد و آنگاه که ایام جوانی اش مصادف با دوران مقدس دفاع بود ، لباس رزم بر تن کرد تا در کسوت سربازی در ردیف مردان مدافع انقلاب بر دشمن غدار، بتازد.
پس از حماسه سازی و ایثار بسیار، دوران سربازی را به پایان برد و بازگشت اما روح بلند و ناآرامش بی تابی می کرد تا دوباره از طریق بسیج خود را به طوفان آتش و خون رساند تا میهمان محفل نورانی رزمندگان باشد. تا آنکه همراه با فاتحان قله ایثار در تاریخ 7/مرداد/1361 در منطقه شلمچه ، ردای سرخ شهادت را بر تن کرد و جاودانه شد.
برگی از بوستان سخن شهید:
شربت نوشین شهادت گوارای کام هرکس نیست و تنها افتخار آن ، نصیب کسانی خواهد شد که پیرو خط امام و ولایت باشند ، پس همچون کوهی استوار در برابر شیاطین بزرگ بایستید و مردانه بجنگید که پیروزید.
منبع: بنیاد شهید شهرستان فریدن