نگاهی به زندگی فرمانده شهید علی (امیر) تقی زاده میدانی
نگاهی به زندگی فرمانده شهید علی (امیر) تقی زاده میدانی
نوید شاهد اصفهان:شهید علی (امیر) تقی زاده میدانی دوازدهم تیرماه 1338 در شهرستان کاشان به دنیا آمد .پدرش نانوا و مادر خانه دار بود.وی اولین فرزند خانواده بود . نزدیک به تولدش پدر و مادرش به کربلا مشرف شده بودند .آنها در حرم باصفای امام علی (ع) تصمیم گرفتند اگر خداوند فرزند پسری به آنها عطا کرد ،نام مولا علی (ع) را بر او گذارند .پس از بازگشت از کربلا خداوند پسری به آنها عطا کرد که نامش را علی گذاشتند و امیر هم صدایش می کردند.
حرکات و رفتار علی از همان کودکی حکایت از آینده درخشان او می کرد .در سن چهار سالگی مادرش او را به مکتب برد تا با اصول و فروع دین آشنا گردد.در سن شش سالگی اصول دین و فروع دین و اسامی معصومین و بعضی از مسائل فقهی را در جلسات خانوادگی می گفت و همه را مجذوب خود می کرد.
در سن سالگی با شروع دوره تحصیلی ، نماز خواندن و روزه گرفتن را نیز شروع کرد.برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان امام خمینی کاشان شد .در این دوران با آشنایی با روحانی مبارز حجت الاسلام مبشر فصل نوینی در زندگی علی گشوده شد و وی علاقمند به تحصیل در حوزه علمیه شد و در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شد.
هم زمان با شعله ور شدن اولین جوانه های انقلاب ، در تظاهرات دیماه 1356 که به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفی خمینی توسط طلاب حوزه علمیه بر پا شده بود ،علی فعالیت خود را به صورت جدی آغاز نمود .وی به تشکیل کلاسهایی برای روشن شدن اذهان جوانان نسبت به رژیم پرداخت و یکی از کسانی بود که اعلامیه ها، پوسترها و نوارهای امام خمینی را به صورت های گوناگون به شهرها و روستاها می برد و با کمک دیگر انقلابیون پخش می کرد. فعالیتهای وی باعث شد چندین بار ماموران ساواک برای دستگیری او به منزل آنها بروند، ولی او را نیافتند .علی در این راه در تلاش بود و شب و روز را نمی شناخت .حمایت خود را از روحانیت چنان اعلام می داشت که هیچکس یارای بحث با او را نداشت و همیشه می گفت پشتیبان روحانیت باشید و مواظب باشید بین شما و روحانیت تفرقه نیندازند.
علی بشاش و خوش برخورد بود و همین باعث محبوبیت او بین دیگران شده بود. پس از پیروزی انقلاب در 22 بهمن علی می گفت این تازه اول راه است و گفته رهبر کبیر انقلاب ورد زبانش بود تا بانک لا اله الا الله و محمد رسول الله در جهان طنین می افکند مبارزه هست.
وی همراه تعدادی از دوستانش چون شهید محمد خادمی به کردستان رفت و در سپاه پاسداران شروع به فعالیت کرد . او و دیگر همرزمانش بارها تا مرز شهادت پیش رفتند .هر وقت به ماموریتی می رفت جای گلوله های بسیاری روی ماشینش نقش می بست و وقتی به او می گفتند خطرناک است می گفت هر چه خدا بخواهد .بعد از ترور ناجوانمردانه شهید خادمی توسط ضد انقلاب در کردستان ، علی مسئولیت خطیر فرماندهی سپاه بانه را به عهده گرفت و برای ایجاد امنیت منطقه تلاش بسیاری کرد .تا اینکه شبی در بین خواب و بیداری در حالیکه تمام افکارش متوجه ضد انقلاب بود ناگهان نارنجکی در دستش منفجر شد و دست راستش از مچ قطع شد و بدنش زخمی شد که او را به بیمارستان منتقل کردند. در بیمارستان با همه دردی که می کشید با تحمل آن ، با بیمارانی که حال بهتری داشتند از خداشناسی سخن می گفت و با کسانی که در خط انقلاب نبودند در حالیکه سرم در دست داشت دنبالشان راه می رفت و گفتگو می کرد و و با خوش رویی و بیانی شیوا و استدلالی محکم آنها را قانع می کرد. بعد از شش ماه از بیمارستان مرخص شد و به کاشان بازگشت.
پس از بازگشت به حوزه علمیه امام خمینی رفته و مشغول کسب علم شد .چندین بار به مسئولین حوزه مراجع کرد تا اجازه حضور در جبهه بگیرد که موفق نشد . مسئول حوزه برای انجام کاری به مسافرت رفت علی دوباره برای اعزام به جبهه به مرکز اعزام مراجعه کرد که به دلیل نداشتن دست از رفتنش ممانعت شد .علی به شهرستان رشت رفت و از آنجا عازم جبهه شد.
در جبهه جنوب به عنوان فرمانده گردان امام سجاد (ع) منصوب شد . سی و یکم تیرماه 1360 ، در شب عید فطر ،در عملیات رمضان در محور عملیاتی شلمچه در حالیکه سوار بر موتور گردان را فرماندهی می کرد ، با ترکش خمپاره بعثیان ندای حق را لبیک گفت و به فیض شهادت نائل گشت . چهارم مردادماه 1361 همراه تعدادی از همرزمان شهیدش در کاشان تشییع و در گلزار شهدای دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد.
منبع: بنیاد شهید شهرستان کاشان