وصیتنامه شهید محمد تقی شفایی مقدم
شهید محمد تقی شفایی مقدم، پنجم خرداد 1347، در شهرستان آران و بیدگل چشم به جهان گشود. پدرش غلامرضا، کارگر بود و مادرش فاطمه نام داشت. خواندن ونوشتن نمی دانست. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. شانزدهم بهمن 1365، در آبادان بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده هادی(ع) زادگاهش واقع است.

نوید شاهد اصفهان منتشر میکند:  وصایای  شهید  محمد تقی شفایی مقدم بیدگلی

 «الذین امنوا و هاجروا فی سبیل الله اموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون»

 آیه قرآن

آنان‌که ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا با اموال و جان‌شان جهاد کردند آن‌ها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص سعادتمند ودوعالمند.

ان الجهاد و باب من ابواب الجنه فتحه الله الخالصه اولیا

همانا جهاد دری است از درهای بهشت که بر روی بندگان خاص خودش گشوده می‌شود.

به نام خدای بخشنده مهربان

که ما را آفرید و به ما داده جان

ای دوست تا کی در این دنیای فانی می‌گردی، اگر هزاران سال عمرت باشد آخر نصیب خاک می‌گردی.

به نام خدایی که به ما عقل و هوش داد به نام الهی که خالق هستی است و به نام ؟؟ که ما را به راه ؟؟.

به نام مهربانی که جان به ما داد و جان طلب خواهد کرد. با سلام و درود برامام زمان(عج) امام زمانی که جهان در زیر سایه او و تمام شیعیان چشم انتظار او هستند و با سلام  و درود بر نائب برحقش خمینی بت‌شکن رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران اما خمنیی (صلوات) و بت‌شکن زمان ما خمینی روح‌الله (پیرو مکتب رسول‌الله)

و با سلام و درود بر شهدای راه حق و حقیقت و خانواده‌های گرامی‌شان که جوانان خود را بهترین هستی خود را به اهدا انقلاب کردند و به امید شفای آن‌ها و به امید پیروزی حق بر باطل و به امید آزادی اسرا و پیدا شدن مفقودین و آزادی کربلا و قدس از چنگ دژخیمان بعثی وصیت‌نامه‌ام را شروع می‌کنم

من بنا به وظیفه شرعی و دینی خود دانستم که به جبهه حق علیه باطل بروم و خدا را شکر می‌کنم که چنین نعمت به زندگی تصیبم کرد و من بنا به وظیفه شرعی هر مسلمان کهباید وصیت‌نامه‌ای داشته باشد یا برای دیگر یا برای خودش بگوید من هم بنا به ؟؟ شدم که وصیتی بنویسم. سخنی دارم با ملت قهرمان و شهیدپرور ایران خدمت ملت قهرمان و رشید ایران بالخصوص گل‌آرا سلام عرض می‌کنم. خدا شاهد است من زبانم الکن است که خواسته باشم برای شماها چیزی بگویم یا بنویسم ولی برای قدردانی زحمات شما گفتم که چند کلامی برای‌تان نوشته باشم می‌دانید چرا زبانم الکن است برای این‌که شماها بودید که ما را به جبهه فرستادید و انقلاب را یاری کردید و به یاری خدا به پیروزی رساندید و در ادامه راه ما راهنمایی و به ما امید دادید ولی با این حال برای‌تان بگویم همان‌گونه که تا به‌حال در صحنه بوده‌اید حالا هم باشید و از رفتن فرزندان دیگرتان به جبهه جلوگیری نکنید و این جوانانی که می‌روند به جبهه برای روحیه‌دادن به آن‌ها بکوشید و قدردان آن‌ها باشید و همواره پشت سر راه امام امت که راهش مکتب رسول‌الله(ص) است حرکت کنید و پیرو خط ولایت فقیه باشید چون که جدایی از ولایت‌فقیه جدایی از امام و جدایی از امام جدایی از انقلاب و جدایی از انقلاب جدایی ازز مکتب رسول‌الله(ص) است و دعا و نماز و نمازجمعه و جماعت را ترک نکنید که گفته‌اند: (الدعا و سلاح المؤمن و الصلاه عمود دین) که دعا اولاً اسلحه مؤمن و دعا غذای روح آدم مؤمن است و فرموده‌اند که نماز ستون دین است و هر چه داریم از نماز داریم.

و سخنی دارم با بعضی از مردم با آن‌هایی که از رفتن فرزندان‌شان به جبهه جلوگیری می‌کنند و آن‌هایی دانسته یا نادانسته دم از مخالفت با انقلاب را می‌زنند سخن من این است آن‌قدر دل به مال دنیا نبندند و از رفتن فرزندان‌شان به جبهه جلوگیری نکنند که هرکس جلوگیری از فرزندش به جبهه بکند آن دنیا جلوی ائمه فاطمه زهرا روسیاه و خجلت‌زده خواهد بود خصوصاً حضرت زینب تحمل 72 شهید در صحرای کربلا و رنج‌های بسیاری برای اسلام متحمل شد و دل به ما دنیا نبندید مگر نشنیده‌اید که هرچه در این دنیاست فانی است مگر چیزی یا اعمالی که برای خاطر رضای الله باشد پس چرا چنین کاری می‌کنید و بعضی از آن‌هایی که بمباران هوایی می‌شود می‌گویند که اصلاً چرا ایران به عراق جنگ‌شان تمام نمی‌شود یا چرا صلح نمی‌کنند این‌هایی که این سخنان را می‌گویند جاهل و نادان و از مسئله اسلام چیزی نمی‌دانند که ما در مکتبی قدم گذاشته‌ایم که رهبر و فرمانده و سالار ما حسین بن علی در زمان خود صلح با یزید را صلح با شرک و کفر می‌نامد و ما هم ادامه‌دهنده راه او هستیم و هرگز صلح نمی‌کنیم و جنگ را با صلح خاتمه نمی‌دهیم حتی اگر در جهان تشیع پاسدار و بسیجی مسلمان و جهادگر و حتی شیعه تمام شود جنگ را با صلح با استکبار جهانی تمام نخواهیم کرد ما جنگ را همان‌گونه که امام عزیزمان فرمودند با سرجای نشاندن متجاوز این جنگ را خاتمه خواهیم داد و امیدوارم که آن‌هایی که این جمله‌ها را می‌گویند به عقل آمده و دیگر این حرف‌ها را نزنند و آن‌هایی که شامل این سخنان بوده‌اند توبه کرده و به اسلام بازگردند و سخن من با منافقین کوردل ای منافقین کوردل شماها این را بدانید که کشتن افراد نمازگزار (با جزغاله کردن بچه‌های مسلمان ما) خواهید توانست این ملت را از انقلاب جدا کنید هرگز نخواهید توانست شما این مسئله را کور خوانده‌اید بلکه با این کار شما عشق‌شان بیشتر می‌شود و بیشتر در صحنه جمع می‌شوند و به مسئله اسلام در کشور؟؟ بر ناآگاهی شما بیشتر می‌شود و بر این خاطر است که در صنحنه همیشه حضور دارند و صحنه را خالی نمی‌کنند و این را بدانید که هرگز پیش نخواهید برد بلکه بهتر این است که توبه کرده به انقلاب بازگردید و همگام و همدوش با ملت قهرمان خود با استکبار جهانی مبارزه کنید و کشور خود را آباد و پیام اسلام را به تمام جهان رسانید و سخنی دارم با پاسداران، ای پاسداران شما مسئولی‌تان سنگین است وظیفه این است که خودتان انتخاب کرده‌اید مسئولیت شما این نیست که در جبهه جنگ مبارزه کنید بلکه در شهر هم مأموریت شما جنگ است چه جنگی جنگ با منافقین داخلی شماها باید در پشت جبهه هر که با انقلاب و امام مخالفت می‌کند مبارزه کنید یا آن‌ها را بکشید و آن‌هایی که سر عقل می‌آیند آن‌ها را نهی از منکر و امر به معروف کنید و با فحشا و منکرات مبارزه کنید و این نباشد که نام‌تان پاسدار باشد اگر این کار را نکنید خون شهدا را پایمال کرده‌اید و ای امت این را بدانید که من از روی تقلید و تبلیغ و کورکورانه به این راه نرفتم بلکه من از روی عقلی که خدای متعال به من عطا کرده بود این راه را برگزیدم راهی که حسین بن علی(ع) برای خویش برگزید خدایا افتخار می‌کنم که توانستم راه راا  از ؟؟ ؟؟ دهم و چنین راهی را انتخاب کنم و این را بدانید که من بهر شهادت به جبهه نرفتم من برای دفاع از اسلام میهن و ناموسم به جبهه رفتم.

این راهم از خدا طلب کردم که شهادت را نصیبم کند ولی از ابتدای حرکت هدفم شهادت نبود ولی بهترین مرگ‌ها شهادت در راه خداست و من راضی هستم زیر تانک‌های دشمن له شوم و در میدان مین دشمن قطعه‌قطعه شوم در میدان نبرد آماج رگبارم تیربار دشمن قلبم سوراخ شود و ما راضی به مرگ زیر رختخواب نیستم؛ و تو ای انقلاب آسوده‌خاطر باش که ما با ثنار خون‌مان نمی‌گذاریم درختت خشک بماند ما هرچه خون داریم پای درخت اسلام می‌ریزیم و هرچه جان داشته باشیم همه را فدای اسلام می‌کنیم ای کاش من (به اندازة‌ موهای سرم) جان داشتم و همه را فدای اسلام می‌کردم و به اندازة رودخانه اروندرود خون داشتم همه را نثار درخت اسلام می‌کردم اگر دشمن دستام را در شلمچه، پاهایم را در خرمشهر، چشمانم را در فاو عراق و سرم را در کردستان و قلبم را در جزیرة‌ مجنون و نفسم را در شکنجه‌گاه‌های عراق در سینه‌ام حبس نماید ولی نخواهد توانست یک چیز را از من بگیرد آن‌هم ایمان من است به خدای یکتا عشق و علاقه‌ام به انقلاب و امام و امام‌حسین(ع) است اگر دشمنان تمام پیکرم راا پاره‌پاره کنند و تمام قطرات خونم را بر زمین بریزند و تمام قطعات بدنم را بسوزانند و خاکسترش را بر باد دهند و هر قطره از خونم فریاد خواهند زد لبیک یا خمینی یارر حقیقی حسینی هر قطعه از پیکرم فریاد خواهند زد هیهات من الذلة هر ذره از خاکسترم فریاد برخواهند آورد جنگ‌جنگ تا پیروزی.

سخنی دارم با دوستانم از دوستانم می‌خواهم که بعد از شهادتم برای من ناراحت نباشند و هرکس که دم از دوستی با من را می‌زند بعد از شهادت من راه خونین سالار شهیدان راهی که من دوست آن‌ها بودم ) انتخاب کردمبروند در راه اسلام خدمت کنند و به فکر یاری ولایت فقیه و فکر پیاده شدن مسئله اسلام در تمام نقاط جهان باشند به چیزی دیگر غیر از این فکر نکنند و سخنی با کارگران خصوصاً کارخانجات صنعتی سعی کنید آن‌قدر کار کنید پشت جبهه (در جبهة خود) که همانا کارخانه است تا خودکفا شویم اگر خودکفا شدیم این خودش ضربة بزرگی است بر استکبار و شماها ای محصلین با درس خواندن وخود می‌توانید با استکبار جهانی و ابرقدرت‌ها شرقیان و غربیان و با جهل و نادانی مبارزه‌ای داشته باشید روی سخنم با آن‌هایی است که من برای آن‌ها کار می‌کرده‌ام از آن‌ها می‌خواهم که اگر در طول کار اشتباهی یا کم‌کاری از من سرزده این حقیر را به بزرگواری‌شان ببخشند و حلال کنند و آن‌هایی که مرا می‌شناختند و با من آشنایی داشتند و از تمام وابستگان می‌خواهم که اگر کوچک‌ترین خطایی از من سر زده ما را به بزرگواری خودشان ببخشند و حلال نمایند تا خداوند از سر تقصیراتم درگذرد.

روی سخنم با خانواده گرامی‌ام خصوصاً پدر و مادر مهربانم خدمت پدر و مادر مهربان و بهتر از جانم مادری که دومین مهربان؟؟ اولین مهربان خداوند و دومین مهربان مادر سلام عرض می‌کنم

ای مادر مهربان تو با چه غم و دردی

مرا چه زیبا تربیت کردی

شماها بهر شهادتم ناراحت نباشید و اندوه به خود راه ندهید چون من امانتی بودم از طرف خدای قادر متعال که احسن به شما که این‌طور امانت را به صاحبش برگرداندید و در بهر شهادتم تا می‌توانید گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید گریه‌ای نکنید که دشمن شاد بشود و برای از دست دادن جوان‌تان هم گریه نکنید بلکه برای علی‌اکبر و علی‌اصغر امام حسین گریه کنید. غیر از این از دست دادن جوان برای اسلام که گریه ندارد بلکه چیزی که گریه دارد خدایی نکرده خدایی نکرده چیزی که گریه دارد این است که یک روز منافقین و دشمنان بر ما غلبه پیدا کنند.

و مردم ما مانند مردم کوفه نباشند و به ندای امام لبیک نگویید آن‌روز است که گریه دارد ان‌شاءالله که چنین روزی نمی‌آید و من از پدر و مادرم می‌خواهم تمام برادرانم را - از جمله محمدجواد،‌اسماعیل، حسینعلی، مهدی، محمدهادی را مانند من تربیت کنید و در همین راه فدا کنید و من از شماها راضی هستم که مرا پیرو مکتب حسین(ع) تربیتت کردید و ای پدر و مادرم شماها دل‌تان می‌خواست که مرا داماد کنید و در دامادیم نقل و شیرینی تقسیم کنی و تمام دوستانم را دعوت کنید و به امید آن‌روزی مرا بزرگ کردیدد که من عصای پیری‌تان باشم و در پیری به شماها کمک کنم ولی چه کار کنم که اسلام به جان جوان و خون جوان و کمک جوان احتیاج داشت که من رفتم تا خونم را نثار درخت انقلاب کنم ولی عروسی من در جبهه و عروس من شهادت و صدای غرش توپ تانک و بمب‌ها عقد مرا خواهند خواند (و گفتم پیراهن دامادیم است که از خون من رنگین شده) و منزل دامادیم قبرم است و صاحب منزل آن نیز خدای تعالی است. نام فرزندم نیز آزادی است و ای پدر و مادرم مرا ببخشید که در طول زندگانی پسر خوبی برایی شماها نبودم و همیشه شماها را اذیت می‌کردم و مرا ببخشید که نتوانستم زحمات شما را جبران کنم.

( ای پدر و مادرم شما افتخار کنید که چنین فرزند پاکی را تحویل جامعه دادید و افتخار کنید که فرزندتان در آخر به آروزی خویش رسید) و اصلاً غم مخورید که چرا من رفتم بلکه خوشحال باشید چون فرزندتان از اول عمرش تا به‌حال آرزوی شهادت می‌کرد و من هرچه دعا کردم دعای اللهم رزقنا توفیق شهادت فی سبیلک و یا در قنوتی که در نماز می‌خواندم هم همین دعا را فراموش نمی‌کردم و روز به روز در انتظار چنین روزی بودم که خدا را شکر که به آرزویم رسیدم. ای پدر و مادرم شماها چشمانم را اگر شد باز بگذارید تا کوردلان بداند که من کورکورانه این راه را انتخاب نکردم و دستانم را باز بگذارید تا از خدا بی‌خبران که دل به مال دنیا بسته‌اند و فقط دنیا را می‌خواهند و پس بدانند که من چیزی در دست نمی‌گیرم که بروم این تنها عمل انسان است که به درد آدمیزاد می‌خورد و مرا در گلزار امامزاده هادی دفن نمایید که ان‌شاءالله خداوند به واسطه شهدای دیگر عذاب من را کم‌تر کند و گناهانم را ببخشد و شماها برای آمرزش گناهان من دعا را فراموش نکنید. همیشه بعد از نمازهای‌تان هر دعایی که می‌کنید دعا برایی آمرزش من هم فراموش نشود و هرکس می‌شنود از ملت هم‌چنین خواهشی را دارم و ای پدر و مادرم برای شهادت فرزندان دیگر ؟؟ هم به راه اسلام آماده باش اسلامی کهه حسین(ع) از همه زندگیش و اصحابش گذشت.

و وصیتی دارم به برادرانم: از شماها می‌خواهم تا به سن جبهه رفتن نرسیده‌اید درس بخوانید و هر موقع به سن جبهه رسیدید اگر جنگ بود که حتماً‌ اگر توانستید بروید و نگذارید که اسلحه برادرتان زیر آفتاب گرم خوزستان زنگ بزند رفته و راه سالار شهیدان و راه برادرتان را ادامه بدهید و قلب استکبار جهانی را هدف ؟؟ ان‌شاءالله که فعلاً تا مدرسه باشید با جهل و نادانی مبارزه کنید که این کار ضربه بزرگی است بر استعمارگران شرقی و غربی و اگر هم جنگ نبود به فکر اسلام و به فکر پیاده شدن مسئله اسلام در تمام نقاط جهان باشید و به چیز دیگر فکر نکنید.

وصیتم به خواهرانم: از خواهرانم می‌خواهم که در نبود من صبر داشته باشند و بی‌تابی نکند که باعث تضعیف روحیه می‌شود و دشمن سوءاستفاده می‌کند و در مصیبت برادرتان صبر داشته باشید و هم‌چون زینب همتتان و حجاب‌تان زینب‌گونه باشد و زینبی که در صحرای کربلا برای اسلام‌ رنج‌های بسیاری را تحمل کرد سیاهی حجاب تو زنده‌تر از خون شهید ستبر پشت دشمن زدا از خواهران دینی هم همین تقاضا را دارم.

و از تمام جوانان می‌خواهم که مبادا در غفلت بمیرند که علی‌اکبر و علی‌اصغر امام حسین در خط امام حسین و در راه خدا و با هدف شهید شده و از تمام افراد ملت می‌خواهم که آن‌هایی که می‌توانند بروند آموزش نظامی فراگیرند بروند و نگویند که سخت است سخت‌تر از آتش و عذاب جهنم نیست و هر کدام که نمی‌توانند در پشت جبهه رزمندگان را فراموش نکنند ؟؟

و از پدرم این خواهشی را صددرصد دارم که بهر شهادتم هیچ کمکی از بنیاد نگیرد و اگر کمکی بگیرید من به هیچ وجه راضی نیستم و اگر با اصرار زیاد به شما کمکی دادند شماها سعی کنید دوباره به بنیاد تحویل دهید چون من برای پول و مقام نرفتم و اگر گرفتید که نخواستید بنیاد متوجه شود همین کمک‌ها را به جبهه و یا به مستضعف‌هایی که خرج شب ندارند دهید.

خدایا خدایاتا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

و ای پدر و مادرم 3 سال نماز و 2 ماه روزه قضایی برایم بخرید و از جوانان خواهش می‌کنم که پایگاه‌ها را پر کنند که چون همین پایگاه‌ها است که پشتیبان جبهه است و جوانان از این پایگاه‌ها تربیت می‌شوند

خدایا مرگ من را قبل از مرگ امام فرا برسان.

محمدتقی شفایی‌مقدم

 

از برادرانم خواهش می‌کنم که وصیت‌نامه را ؟؟ کنید و چاپ کنید چون وقت نیست در کمی وقت نوشتم.

محمدتقی شفایی‌مقدم بیدگلی

   04/ 10/ 65

 

شفایی‌مقدم بیدگلی (محمدتقی)

ای ملت بعضی از شماها نمی‌دانم چگونه می‌خواهید فردا که کربلا آزاد شد به زیارتش بروید در حالی که نه در پشت جبهه کمک کرده‌اید و نه در خود جبهه فقط سخنان جنگ جنگ تا پیروزی ولی موقع عمل می‌گفته‌اید ما با هیچ شخصی جنگ نداریم حداقل اصلاً شعار جنگ جنگ تا پیروزی را سر ندهید و یا اگر گفتید عمل کنید و شما اگر برای یک‌دفعه اگر هم شده رو به رو رزمندگان را در جبهه یاری کنید که اگر ان‌شاءالله کربلا آزاد شد با روی بر سرفراز و گشاده بروید حرم حسین را زیارت کنید بعضی شماها همیشه که می‌گویید ای کاش در زمان امام حسین بودیم و حسین را یاری می‌کردیم حالا وقت امتحان است و حالا هرموقع هم در جنگ‌ها و در عملیات‌ها پیروزی به دست می‌آید سخنان این است ای کاش ما هم در درگیری شرکت داشتیم و بعد از جنازه شهدا عملیات و یا مجروح عملیات را می‌بینید می‌گویید خدا را شکر که ما در عملیات نبودیم و حالا هم هرموقع جنگ تمام بشود افسوس زیادی خواهید خورد که چرا خمینی را یاری نکردیم برادر تا دیر نشده به پا خیزید و اگر می‌خواهی هم دنیا داشته باشی هم آخرت بیدار شو و در جنگ با کافران شرکت کن که هم دنیا را داری هم آخرت و در غیر این صورت نه دنیا داری نه آخرت و فردای فردای روز که رفیقانت بروند زیارت حسین بن علی تو هم خجالت نکش و دنبالش حرکت کنی و دلت تنگ باشد که قدمی برای حسین برداشته‌ای.

قبل از عملیات کربلای4

شفایی‌مقدم بیدگلی

04/ 10/ 65

منبع: بنیاد شهید شهرستان آران وبیدگل

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده