روایتی از ارادت خاص شهید محرابی پناه به حضرت زهرا سلام الله علیها
ارادت شهید به حضرت زهرا سلام الله علیها
خاطرات همسرشهید:
چند ماه پیش از شهادت شهید محرابی پناه ایشان به جهت تکمیل دین خود ازدواج کردند و توانستند با خانم محترمه ای ، مهمترین گام های زندگی خود را در نزدیکی به خداوند بردارند. همسر شهید با اینکه مدت زیادی رو با شهید سپری ننمودند لیکن مطالب قابل توجهی از این تاجر خداجو بیان نمودند که دقت در این مطالب بسیار راهگشا خواهد بود.
همسر شهید بیان می کنند : ..... من زمان زیادی با آقامحمد زندگی نکردم ولی در این زمان کم نیز همواره شاهد علاقه شدید ایشان به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) بودم و البته نتیجه شدت ارادت ایشان این بود که پیکر شهید محرابی نیز مشابه خانوم فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) مضروب شد به طوری که همرزمان می گفتند : ایشان از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله (یا ترکش) قرار گرفتند و این همان چیزی بود که همواره شهید آرزویش را داشت!
یک مورد دیگه از عمق ارادت این شهید به حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) این بود که قبل از تشییع و تدفین پیکر آقامحمد جمعی از دوستان و همکاران ایشان کنار پیکرشهید در سردخانه حاضر شدند و به نیت شهید زیارت عاشورایی را قرائت نمودند . سپس بخاطر علاقه بسیار آقا محمد به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قرار شد چند دقیقه ای هم روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها ) را بخوانند که در اواخر آن روضه یکی از دوستان آقا محمد از شهید خواست که یک نشونه ای را از رضایت خود در مورد این روضه نشان بدهند و بعد از این که تابوت شهید را کنار زدند دیدند که از چشم راست شهید محمد محرابی پناه اشک جاری شده است !
البته این معجزه از این تاجر چیز عجیبی نیست ولی این موضوع نشان دهنده حقانیّت شهدای صابرین و این شهید والا مقام است و همچین این مطلب را می فهمیم که : این ماجرا بصورت اتفاقی ، لحظه ای و بدون پیشینه قرب و ارادت به حضرت زهرا(سلام الله علیها ) توسط شهید بوجود نیامده !
همسر شهید در ادامه بیان کردند : ... از وقتی که مراسم تشییع شهید شروع شد تا موقعی که قرار بود برای آخرین بار آقا محمد را ببینم برایم خیلی سخت گذشت که انگار این 3-4 ساعت داشت 300-400 سال می گذشت! درک شهادت ایشون در این سن برایم سخت بود و تازه متوجه حرف های روزهای آخر آقا محمد شدم .
به همین جهت رفتم سراغ پیامک هایی که آقامحمد چند روز قبل از شهادتش برایم فرستاده بود ؛ در یکی از پیام هاشون برایم آرزوی آینده ای درخشان کرده بودند و ازمن خواسته بودند برایشان آرزوی شهادت بکنم و... !
در تماس های تلفنی که یک روز قبل از شهادتشون با من داشتن هم گفتن : ... به همه سلام برسون و منو برای همیشه حلال کن و ببخش که همیشه چشم انتظار من بودی و کلی آرزوی خوب برایم کرد
... !
در آخر تماس چون من به فال حافظ اعتقاد زیادی دارم شهید ازم خواست براشون فال حافظی هم بگیرم که من هم با خلوص نیت فال را باز کردم
وقتی شروع به خواندن فال کردم نمیدونم چرا ، ولی حال عجیبی پیدا کردم و ناگهان شروع به گریه کردم ... اما فال را برای محمد نفرستادم!
آقامحمد پیام دادن که : من منتظرم و من هم مجبور شدم فال را برای آقا محمد بفرستم که مفهومش این بود :
" عاشق هستی ، اراده خود را قوی کن و اگر به یاد خدا باشی به آنچه که می خواهی میرسی "
بعد از آن جوابی از طرف محمد نیامد ! بهش پیامک دادم و گفتم که چی شد ؟ شهید محرابی پیامک داد : خانم عالیه! همونیه که من می خواستم و دیگر چیزی هم نگفت... !
آقا محمد از همان اول که وارد صابرین شد ، اغلب ماموریت هاشون 15 روزه بود ، آخرین بار که داشت می رفت بهشون گفتم: آقامحمد کی میایی خونه و همدیگر رو می بینیم ؟ شهید با مکث کوتاه و همراه با تبسم گفت : این سری 20 روزه پیشتم ...!
و البته آقا محمد در گفته اش صادق بود و بیست روز بعد هم آمد ! اما روز بیستم ، با پیکری بی جان و آغشته به خون همدیگر را دیدیم ...
بنده به نوبه ی خودم میگم : شهادت آقا محمد منو خیلی عوض کرد و خیلی ها بهم گفتن تصمیم دارن بخاطر شهید عوض بشن و از شهید برای این موضوع کمک خواستن...
خیلی ها هم حاجت خود را از محمد گرفتن و می گیرن ...
گاهی وقت ها که دلم برایش تنگ می شود و سر مزار شهید می روم می بینم افرادی برسر مزار نشسته اند و گریه می کنند و من برای اینکه خلوت آنها را با شهید بهم نزنم جلو نمی روم ...
اوایل شهادت شهید حال روحیم اصلا خوب نبود ؛ الان هم بعضی وقتها آقا محمد رو کنارخودم حس می کنم ...
شهید همیشه در خواب ها بهم می گفتند : آروم و صبور باش!
برخی خواب ها هم که تعبیر شد فهمیدم و واقعا
به این رسیدم که آقا محمد کنار ما حضور داره و صحبت هایی که شهید در خواب با من دارن
واقعا تسلی بخش بوده و هست
قبل شهادت آقا محمد یه روز که داخل ماشین بودیم حین رانندگی دیدم دعایی رو داره زیر لب زمزمه می کنه ، گفتم: خب بلند بخون منم متوجه بشم ... که ازداخل کیفش دعای جلیل الجبار را بیرون آورد و بهم گفت : این برای تو باشه ، هروقت خوندی یاد منم باش. و بعد بلند تر شروع به خوندن دعا کرد ... الانم هر وقت اون دعا رو می خونم ناخوداگاه صدای آقا محمد به گوشم میرسه که انگار ایشون می خونن و من تکرار می کنم . یادش بخیر!
بهترین ها همیشه می مانند، شاید در دید نباشند ، ولی در دل ماندگارند.
شادی روح شهدا صلوات .