ای امت پیامبر، مبادا از اینکه شهدای ما زیاد میشوند غمناک شوید
زندگی نامه دانشجوی شهید جلال اکرامی نوش ابادی از شهرستان آران و بیدگل
اول فروردين 1343 در خانواده اي مذهبي و متدين در شهرك نوش آباد ديـده به جهان گشود. پدر و مادرش براي تعيين نام او يكي از اسماء خدا را برگزيدند و نام مباركش را جلال گذاشتند تا كه در آيندهاي نه چندان دور جلال زندگيشان باشد.
جلال از كودكي در مسير دين و مذهب قرار گرفت و در پناه پر مهر پدر و مادر رشد يافت.در 1349 تحصيلات ابتدايي را در دبستان كليم كاشاني سپري كرد او دانش آموزي نمونه در سطح دبستان بود و در تمام دروس، راهنماي دوستان بود.
جلال براي ادامة تحصيل به مدرسه راهنمايي تقوي كاشان رفت و دورة راهنمايي را نيز با موفقيت شاياني به پايان برد و براي تحصيلات متوسطه در هنرستان صنعتي نراقي كاشان ثبت نام كرد. سالهاي آخر دوران هنرستان او مصادف بود با اوج خفقان رژيم شاهنشاهي و مسئولين هنرستان نيز چون تحت تأثير نوع فرهنگ حاكم در جامعه بودند، از اين رو هنرستان صحنة تظاهرات و نزاع بود و جلال همگام با دوستان در همه صحنه ها حضور داشت.
پس از گذراندن دوران هنرستان عازم خدمت مقدس سربازي گرديد و براي آموزش به پادگان منظريه قم فراخوانده شد و سپس با جمعي از دوستانش به منطقه پيرانشهر اعزام شد آنطور كه دوستانش نقل مي كنند: در اين ايام، اوقات فراغت خود را به مطالعه كتاب ميگذراند و گاهي نيز اشعاري مي سرود كه اكنون قسمتي از آن به يادگار مانده است. جلال پس از گذراندن دوران مقدس سربازي در دانشگاه شهيد شمسي پور تهران در رشته آمار قبول شد. ( در اين ايام مسئوليت كتابخانه شهيد سجادي نوش آبادي را نيز پذيرفت و شب و روز براي پيشرفت سطح معلومات خود چه در زمينه مطالعه كتاب و چه در آموزش سرود و شعر يا تمرين نمايش كوشش مي كرد.)
هنوز يكسال از تحصيلات دانشگاهي او نگذشته بود كه عاشق جبهه و جنگ شد و موفق به شركت در عمليات كربلاي 4 گرديد و پس از مراجعه به وطن امتحانات دانشگاهياش فرا رسيد و با اين كه در كلاس کمتر حضور داشت، ولي با نمرات عالي، آن ترم را سپري كرد كه زبانزد دوستان دانشجوي خود شد.
با شروع عمليات كربلاي 5 باز هم براي دفاع مقدس آماده شد و در عمليات كربلاي 5 شركت کرد و سرانجام در تاريخ 1365/11/7 به درجه رفيع شهادت نايل آمد و بدنش حدود 35 روز در منطقه عملياتي به جا مانده و درتاریخ 1365/12/11 در گلزار شهداي نوش آباد به خاك سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
متن کامل وصیت نامه دانشجوی شهید جلال اکرامی نوش ابادی از شهرستان آران و بیدگل
یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا
ای اهل ایمان اگر تقوا داشته باشید و پروای خدا پیشه کنید او به شما توان جداکردن حق از باطل عطا خواهد کرد.
به نام الله یاور مستضعفان و کوبنده ستمگران و یاریدهنده رزمندگان اسلام و بنام آن ابرقدرتی که تمام موجودات که هیچیک از موجودات همانند او نیست و شهادت میدهم که محمد(ص) رسول خداست بر خلق و علی بن ابیطالب(ع) ولی خداست. سلام من به فرمانده پرتوان رزمندگان اسلام حضرت حجتبن الحسن العسکری(عج) و درود و سلام بر نائب برحقش امام خمینی که امید تمام مستضعفان و دشمن مستکبران است و سلام و درود بیپایان به تمام شهدا، شهیدانی که با نثار خون پاکشان درخت انقلاب را آبیاری کردند و آن درختی را که گویی نونهالی بیش نبود با خود مقدسشان رشد دادند.
سلام به خانواده شهدا که اینچنین فرزندی را پرورش دادند تا فدای اسلام کنند و به یاری حسین بفرستند و همچنین درود و سلامم که از اعمال قلبم سرچشمه میگیرد بر پدر و مادر و برادران و خواهران و تمام دوستان و آشنایان خانواده محترمم و خانوادههای شهدا ملائک بر شما درود میفرستند و آفرین میگویند و اینچنین جوانانتان برای نبرد حق علیه باطل و میدان جنگ فرستادید و از فرزند عزیزتان که چشم و چراغتان بود گذشتید و او را روانه میدان ساختید.
ای امت پیامبر، مبادا از اینکه شهدای ما زیاد میشوند غمناک شوید و خدای ناکرده حالت یاس به شما دست بدهد مبادا خدای ناکرده کفر بگویید و نگران این جنگ باشید که اگر چنین شد بعداً نادم خواهید بود و اما ای خانواده گرانقدر شهدا باران رحمتی که خداوند بر شما فرو فرستاده و جوانتان را که امانتی بود از طرف خداوند در نزد شما در راه خودش گرفته در برابر این رحمت و برکت الهی شکرگزار باشید و بگویید خدایا شکر که ما به سعادت رسیدیم.
از آنجایی که لازم میدانم و وظیفه خود میدانم پیامی به شما امت شهیدپرور مینویسم البته قبل از پیام باید بگویم که من خیلیخیلی کوچکتر از آن هستم که به اینچنین ملتی که خود دلاور و شجاع است و مهمتر از همه رهبرانی چون روح خدا دارد پیامی بنویسم ولی شاید بد نباشد شخصی در وصیتنامه خود هشدار بدهد و دیگران را به ادامه راهش بخواند.
شما ای امت شهیدپرور ایران در درجه اول ای همه جوانان غیرتمند و شجاع مبادا روزی شود که جبهه احتیاج به نیروی آنچنانی داشته باشد و عدهای از جوانان بیتفاوت باشند. برادران عزیز اگر چنین شد به پا خیزید و سلاح برگیرید و با فریاد اللهاکبرتان که کاخ یزیدیان را به لرزه میاندازد به سوی جبههها حرکت کنید و ندا دهید که این حسین(ع) هنوز تو در ایران علیاکبرها داری و آنچنان به ندای مظلومانهات پاسخ میدهیم که از ما راضی و خشنود شوی و شما این نوجوانان عزیز در مواقع لزوم برخیزید و سلاح آتشین را که بر قلب دشمن آتش میافکند برگیرید و فریاد زنید یا اباعبدالله الحسین تو هنوز نوجوانانی همچون قاسم ابن الحسن(ع) در ایران داری و همچنین شما ای پیرمردان همانند حبیب ابن مظاهر شجاع باشید و در موقع لزوم سلاح برگیرید ندا دهید ای حسین(ع) اگر نبودیم در کربلا همچون حبیب جانمان را فدایت کنیم ولی اکنون حبیبگونه و دلیرانه سلاح برگرفتهایم و فریاد میزنیم که ای حسین زهرا تو هنوز در ایران پیرمردانی چون حبیب ابن مظاهر داری و به ندای هل من ناصر ینصرنی تو که مظلومانه این ندا را فریاد زدی پاسخ میدهیم.
و شما این نادانها و ای منافقین کوردل که هنوز بعد از چند سال این امام و این امت را نشناختهاید و بر علیه اسلام سخنپراکنی میکنید بیایید و لحظهای فکر کنید و قلباً به این رهبر عزیز اقتدا کنید و خودتان را از عذاب خدا نجات بخشید و بالاخره با فریاد خروشان اللهاکبرتان به جبههها هجوم برید و ندا دهید که این حسین فاطمه هنوز تو افرادی چون حر بن یزید ریاحی داری که در لحظات آخر یاری تو شتافت در ایران داری و بر یاری تو آمادهایم.
و ما خطاب به خانواده گرانقدرم که پدرجان و مادر مهربان و برادران و خواهران بزرگوارم اگر فرزندتان در راه خدا شهید شد و به نوای مظلومانه سالار شهیدان که هماکنون از حلقوم رهبر نازنین چون امام خمینی بیرون میآید لبیک گفته و به دیدار معشوق خود شتافت نگران و گریان نباشید و مبادا در غم من گریه کنید چرا؟ من به آرزوی دیرینه خود رسیدهام و آیا کسی که به آرزویش برسد باید برایش گریست یا خندان بود. پدرجان مگر نشنیدهای که حسین(ع) فریاد برآورد که ان کان دین محمداً رسولالله لم یستقم الا به قتلی فیاسیوف خذینی اگر دین جدم رسولالله مگر با کشته شدن من پایدار نمیماند. پس ای شمشیرها مرا دربرگیرید وقتی رهبر ما چنین بگوید و حاضر بر کشتهشدن باشد چرا ما چنین نباشیم مگر ما پیرو آن مظلوم کربلا نیستیم و یا مگر ما پیرو علی(ع) نیستیم که میفرماید: قسم به جان آنکه جان پسر ابوطالب به دست اوست اگر هزاران شمشیر بر سرم فرود آید از اینکه در بستر و در راه جز خدا جان بسپارم آسانتر است. پس ای خانواده گرانقدرم مبادا در عزای من گریان باشید ولی اگر خواستید گریه کنید تنها به یاد من نباشید بلکه به یاد تمام شهدای اسلام و مخصوصاً حسین فاطمه گریه کنید.
خانواده عزیزم:
اگر جسدم را طوری برایتان آوردند که سر در بدن نداشتم به یاد مظلوم کربلا حسین ابن علی(ع) گریه کنید به یاد آن سری که وقتی از بدن جدا شد قرآن تلاوت میکرد و به یاد آن سری که در صحرای کربلا بعد از کشته شدن یارانش صدا زد: هل من ناصر ینصرنی. به یاد آن سری که صدای مظلومانهاش هنوز در گوش جوانان غیرتمند طنینانداز است که حسین یاری میطلبد. به یاد آن سری که بر سر نیزه رفت و با تلاوت قرآن کاخ یزید را به لرزه درآورد. آری به یاد آن سر گریه کنید نه بر سر بریده من و اما اگر جنازهام را طوری برایتان آوردند که صد پاره بود باز بر پیکر حسین(ع) که چند روز و شب در صحرای گرم کربلا افتاده بود گریه کنید. اگر پیکرم را در حالی برایتان آوردند که دست در بدن نداشتم به یاد دستهای از تن جدا شده دلاور کربلا و سقای حسین، حضرت عباس گریه کنید. اگر جسدم را در حالی برایتان آوردند که تمام بدنم سوخته بود به یاد پیکر سوخته شده رجایی عزیز گریه کنید و باهنر محبوب، آن مردان خدا گریه کنید و اگر فرزندتان را طوری آوردند که تمام بدنش قطعهقطعه بود بر پیکر صد پاره دستغیب عزیز گریه کنید و اگر جسدم را اصلاً برایتان نیاوردند، خداوندا آنچه تو میخواهی ما بدان راضی هستیم که باید هم راضی باشیم و اما اگر اسیر گشتم به یاد زندانی بغداد موسی بن جعفر و به یاد غریبی حسین زهرا بگویید چرا؟ چون اسیر در اسارت احساس غریبی میکند. دلم میخواهد به این وصیتنامه عمل کنید.
در پایان خانواده محترم برای شما این مژده را دارم که اطمینان داشته باشید که شماها در روز قیامت در نزد محمد(ص) و فاطمه زهرا(س) روسفید خواهید بود انشاءالله.
خدایا تو خود میدانی که آنچنان عشق به تو و شهادت در راهت در من وجود دارد که گویی همچون آتشی سوزان سراپای وجودم را میسوزاند و این آتش عشق الهی هرگز در من خاموش نگردد مگر با شهادتم (انشاءالله) و از کلیه کسانی که از من ناراحتی دارند میخواهم که مرا ببخشند و حلال کنند.
مادر ای مادر بشنو پیام من(2)
پیام پرشور و غوغای من
با فرق خونین
در دل سنگر
دارم پیامی
با دو چشم تر
پیام من اینکه باید خودن دادن(2)
جوانهایی چون علیاکبر دادن
در ره قرآن
جان میسپارم
از کشته شدن
باکی ندارم
مادر ای مادر رهبر را دعا کن(2)
از سوز دل مهدی را تو صدا کن
با مناجاتت
در دل شبها
چون رزمندگان
در این سنگرها
مادر ای مادر اندر دل سنگر
نوشتم پیامم با دو چشم تر
من در این پیامم
نوشتم با خون
ان حزبالله
هم القالبون
مادر ای مادر گر کشته گردیدم
در ره اسلام گر به خون غلتیدم
هر شب جمعه
آی بر خاکم
تا کنی یاد از
جسم صد چاکم
و اما خطاب به خانواده عزیزم باید بگویم که میدانم وقتی شنیدید که در کنکور داشنگاه قبول شدم خوشحال شدید ولی باید بدایند که خوشحالی من موقعی است که در کنکور دانشگاه جبهه سرافراز بیرون بیایم و نمره قبولی آن جز شهادت نمیباشد
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار والسلام