شهید محمدرضا مسعودی نیا
شهید محمد رضا مسعودي نيا دهم مرداد ماه 1345 در كوي ملك آباد كاشان ديده به جهان گشود.براي چهارمين دفعه در تاريخ 25/3/61 به جنوب اهواز و خرمشهر اعزام شد.و در عملیات رمضان با رمز يا صاحب الزمان ادركني در گروهان پيش مرگان خط اول جبهه خط شكن در تاريخ 23/4/61 مطابق با 22 رمضان 1402 به دست مزدوران عراقي به شهادت رسید كه بلافاصله پیکر مطهّر شهيد به كاشان انتقال داده شد و در روز جمعه آخر ماه رمضان كه به نام روز قدس معروف مي باشد به طور با شكوهي تشييع گرديد و در گلزار شهدای دارالسلام كاشان به خاك سپرده شد

کاشان : انس با قرآن در زندگی نوجوان شهید محمدرضا مسعودی نیا

 شهید محمد رضا مسعودي نيا دهم مرداد ماه 1345 در كوي ملك آباد كاشان ديده به جهان گشود. پدرش كارمند شركت ريسندگي و بافندگي كاشان داراي 6 فرزند 2 دختر و 4 پسر بود كه شهيد محمد رضا مسعودي نيا سومين فرزند اين خانواده ومادر ش زنی مؤمنه و خانه دار است .

شهيد محمد رضا در چهار سالگي قلم و كاغذ برداشته مرتب مشغول خط کشیدن روی كاغذ بود اين باعث شد كه در سال بعد، در پنج سالگي وارد آمادگي شود و با موفقیت وی ،در آخر سال در بین همکلاسان خود مورد تشویق قرار گرفت و جایزه ای به او اهدا شد. سال بعد كه وارد مدرسه ابتدایی شد شاگرد اول شد .

وی در کودکی اصول دين ، فروع دين ، نمازهای پنج گانه و چندين سوره از قرآن مجيد از جمله آيته الكرسي را ياد گرفته بود. در آن موقع كه كمتر از شش سال داشت در مساجد با صوت زيبا قرآن قرائت مي كرد كه مورد استقبال عموم قرار می گرفت.

ايـن باعث شد كه ازكــلاس دوم در مراسم صبحـــگاه مـدرسه آيت الله غروي ( شمس سـابق) قــرآن و دعــا بخواند و امام جماعت مدرسه شد مرتب بعدازظهرها در مدرسه امام جماعت بوده و بعد براي دانش آموزان دعا مي خواند.

شهید محمدرضا همراه پدر خود در نماز جماعت آيت الله صبوري در مسجد گذر بابا ولی  تكبير نماز مي گفت.

 شهيـد چون داراي صوتي زيبا بود علاقه زيادي به فراگرفتن قرآن با علم تجويد داشت و مرتب به جلسات قرائت قرآن  مي رفت تا اينكه در مدت كوتاهي روخوانی قرآن را فرا گرفت و از آن موقع در مجالس ولادت و شهادت ائمه معصومين و اعياد مذهبي براي سخنراني و سرود و قرآن شركت نمود در اثر اين كار برنامه سرود و سخنراني در مدرسه ميانچال ، مسجد بابا ولي ، مسجد النبي ، مسجد گذر صحرا ، مسجد اميرالمومنين ، مسجد علوي و ديگر مساجد شهر ترتيب داده شد .تا پاسی از شب در مجالس مختلف در کاشان و حومه شرکت داشت و در آن مجالس مورد تقدیر و تشویق قرار می گرفت.

محمدرضا در زمان انقلاب اعلاميه هاي حضرت امام را تكثير مي كرد و در تاريكي شب منتشر مي نمود و در كليه راهپيمايي ها از اول تا آخر شركت داشت و در مدرسه باعث تعطيل شدن جهت راهپيمايي ها بر ضد رژيم مي شد. انواع مواد منفجره در منزل خود داشت كه با آنها براي انقلاب كار مي كرد که بنا به وصیتش بعد از شهادتش به سپاه پاسداران تحويل داده شد.

شهيـد محمدرضا مسعودي نيا علاقه زيادي به كتابخواني داشت ايشان عضو چند كتابخانه بود كتابهاي مختلفي را مطالعه مي كرد بيشتر علاقه به كتابهاي استاد علامه مطهري و استاد فيلسوف بزرگ علامه طباطبايي داشت كتابهاي علامه مجلسي و نهج البلاغه را هم مطالعه مي كرد با پیروزی انقلاب شهيد محمدرضا داوطلبانه وارد دفتر تبليغات جهاد سازندگي شد و براي سخنراني هم در شــهر و هم در روستاهای اطراف شهرحضـور می یافت.

وی مرتب از مـدرسـه راهنمايي به جهـاد  سازندگی و سپاه رفت و آمد می کرد ،گاهي هم اوقاتي را كه بايد در مدرسه باشد به جهـاد سازندگي مي رفت.

محمدرضا در مدت زمان کوتاهی نه تنها کار با اسلحه را یاد گرفت  ، بلكه با اينكه سن او كم بود مربي و مسئول آموزش اسلحه شد.

با تشکیل بسيج وارد بسيـج شد. مرتب پست نگهبانی مي داد. با شروع جنگ تحمیلی ،محمدرضا براي اولين دفعه در جبهه آبادان ماهشهر شركت كرد و پس از بازگشت مدتي در بسيج بود و فقط در فكر رفتن به جبهه بود. براي دفعه دوم به جبهه غرب رفت و در گيلان غرب و اسلام آباد  بود .مصاحبه وی از این منطقه در رادیو و تلویزیون آن زمان پخش شد. موقعي كه از جبهه بازگشت مدت كوتاهي در كاشان بود که بيشتر اوقات شبانه روز در بسيج بود. هر موقع كه در خانه بود صحبت از شخصيت هاي روحاني كه در رأس مملكت هستند مي كرد مخصوصاً حضرت امام خميني. در هر كاغذي كه از جبهه مي فرستاد سفارش پشت سفارش كه امام را دعا كنيد .مخصوصاً در شبهايي كه براي نماز شب برمي خيزيد امام را دعا می کرد.

محمدرضا مرتب دعـاي توسـل مي خواند و در شبهاي جمعه دعاي كميل و در روز جمعه دعاي ندبه را فراموش نمي كرد. با اين كه يك سـال بود كه به تكليــف رسيــده بود نمـاز شب مي خواند دوستــان و آشنايانش كه با او بودند مي گفتند كه در موقعي كه ايشان در ماموريت هم بود نماز شب خود را ترك نمي كرد.

ايشان هيچ موقع در خواست پول نمي كرد. تا مي توانست در مجالس وعظ و خطابه شركت مي كرد. شهيد محمدرضا گاهي كه در كاشان بود در نماز جمعه با صوت زيبا اذان مي گفت.

بار سوم به جنوب اعزام شد از آنجا به زاهدان و سپس به سراوان رفت مدتي آنجا بود و پس از بازگشت يك هفته براي زيارت امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا (ع) با چند تن از رفقاي بسيج و سپاه مشرف شد و پس از آن يك هفته بيشتر در كاشان نبود.

پدر شهید می گوید :دفعه سومي كه به زاهدان و سراوان رفته بود از آنجا نوشت كه در زاهدان يك عدد ساعت خارجي صد تومان به فروش می رسد. با اين كه پول برايش فرستادم تا یک ساعت برای برادرش بخرد بعد از چند ماه که به مرخصی آمد متوجه شدم ساعت را نخریده است به ايشان گفتم چرا ساعت را نخریدی؟ در جواب گفت: « اگر من اين ساعت را مي آوردم ديگر رفتنم به جبهه ارزشي نداشت».

يك روز تابستان با شهيد محمدرضا به خارج از شهر رفته بوديم روز جمعه بود كه ايشان يادش آمد كه براي نماز جمعه قول داده اذان بگويد از آنجا تا راوند كاشان پياده مي آيد چون ماشين در راه او را سوار نمي كنند و از راوند تا مدخل شهر با ماشين و از مدخل شهر دوباره با پاي پياده با عجله خود را به محل برگزاری نماز جمعه واقع در مسجد حبیب ابن موسی (ع) می رساند و موقعي رسيده بود كه از بلندگو اعلام مي كنند كه محمدرضا مسعودي نيا بيايد اذان نماز بگويد اين دو نمونه را شرح دادم اول تعصب در دين و دوم وفای به عهد وقولي كه داده بود از اين نمونه كار هايش زياد مي باشد كه مي شود شرح داد .

براي چهارمين دفعه در تاريخ 25/3/61 به جنوب اهواز و خرمشهر اعزام شد.و در عملیات رمضان با رمز يا صاحب الزمان ادركني در گروهان پيش مرگان خط اول جبهه خط شكن در تاريخ 23/4/61 مطابق با 22 رمضان 1402 به دست مزدوران عراقي به شهادت رسید كه بلافاصله پیکر مطهّر شهيد به كاشان انتقال داده شد و در روز جمعه آخر ماه رمضان كه به نام روز قدس معروف مي باشد به طور با شكوهي تشييع گرديد و در گلزار شهدای دارالسلام كاشان به خاك سپرده شد.

 

متن وصیتنامه شهید محمدرضا مسعودی نیا :

 

و لا تقلولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء ولكن لا تشعرون

كساني را كه كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نشماريد بلكه آنها زنده اند ولي شما درك نمي كنيد.

« سوره بقره آيه 155 »

با سلام و درود بيكران به رهبر انقلاب امام خميني آن حسين زمان و درود و سلام به تمامي روحانيت اسلام و درود بر شهيدان راه حق و آزادي كه با نثار خونشان درخت اسلام را آبياري مي كردند و سلام بر ملت قهرمان و شهيد پرور ايران وصيت خويش را آغاز مي كنم:

خداوندا مرا بيامرز كه نهال تقوي را در درونم نپروراندم. خداوندا مرا بيامرز كه دستانم به آلودگي ها آلوده گشته بود. خداوندا مرا بيامرز كه چه بسيار نماز و عبادت كردم اما نماز و عبادتم به سر تا پا ریا بوده است. خداوندا مرا بيامرز كه خود را بيش از آنچه هستم در جامعه اسلامي نشان داده ام.

شكر و سپاس خدايي را كه به ما توفيق داد در اين جهاد عظيم شركت كنيم و سپاس خدايي را كه ما را در اين زمان آفريد كه بتوانيم بر عليه دشمنان و بر عليه كفار و منافقين در ستيز باشم و سپاس خدايي را كه چنين رهبر با تقوايي را نصیب ما نمود كه درس آزادي و شهامت را به ما بياموزد.

من بر حسب وظيفه ديني و شرعي خود كه همـانا جهاد و مبارزه با ظلم و فساد بوده است در اين راه مقـدس قدم برداشته ام و انگيزه اي كه باعث شد من و ساير رزمندگان در اين راه مقدس قدم برداريم مبارزه با جور و ستم و به زانو در آوردن ابر قدرتهاي خونخوار در جهت تثبيت حاكميت اسلام بر سرتاسر جهان و خارج ساختن انسانهاي مظلوم و مستضعف از زير سلطه حكام ظالم و زورمندان و فراهم آوردن زمينه ظهور و قيام با عظمت امام منتظر حضرت مهدي موعود منجي عالم بشريت و كوبنده كاخهاي ظلم و فساد مي باشد و از خداوند مي خواهم كه در كنار اين جهـاد اصغر با جهاد اكبر هم كه همان مبارزه با نفس و تمايلات نفساني مي باشد نيز پيروز شوم.

و تنها آرزوي من كشته شدن در راه دوست و معشوق خود (خدا) مي باشد اميدوارم كه خداوند اين بنده گنهكار را به درگاه با عظمت خود پذيرا باشد.

امت شهيد پرور مسلمان ايران ، هر قطره خوني كه از پيكر پاك رزمندگان اسلام بر زمين مي ريزد بار مسئوليت شما به مقدار زيادي سنگين تر مي شود و وظايفي كه آنان ( شهيدان ) برعهده داشنتد بر دوش شما محوّل مي شود و بر شماست همانطور كه شهيدان به وظيفه خود عمل كردند شما نيز وظايف خود را به نحو احسن انجام دهيد و از اهم مسئوليتهاي شما حفاطت از خون پاك شهيدان مي باشد و اگر خدايي ناكرده در اين راه كوتاهي نماييد و خون شهيدان پايمال شود ديگر بار دست استكبار جهاني بر سر ما مسلط خواهد شد و در قيامت مورد مؤاخذۀ خداوند قرار خواهيم گرفت و شاهد عذابي اليم كه در قرآن اشاره شده است خواهيم بود.

ملت عزيز و هميشه در صحنه ايران، پيام تمامي شهيدان اين بوده است كه از روحانيت و ولايت فقيه حمايت نمائيد و مبادا دست از حمايت اينان برداريد و بدانيد كه نهايت آرزوي ابر قدرتها و دشمنان اسلام كوتاه شدن بازوي تواناي جامعه يعني ولايت فقيه و اين تنها راه موفقيت دشمن مي باشد.

و ما مطمئن هستيم كه انشاالله كه هيچ وقت دست از اطاعت و حمايت كامل ولايت فقيه برنخواهيد داشت و پا به پاي امام امت اين استوره تقوا و فضيلت به حركت خود ادامه خواهيد داد.

ملت مبارز اگر از جنبه هاي اقتصادي در فشار هستيد مبادا ناشكري كنيد.

و اما پدر و مادر عزيز ومهربانم ، از شما خيلي ممنون هستم كه از رفتن به جبهه خودداري نكرده و نه تنها خودداري نكرديد بلكه رضايت كامل در اين راه داشته.

مادر عزيزم ، اميدوارم که در فراغ من صبري همچون صبر زينب اين الگوي استقامت و شكيبايي داشته باشي و اگر مشيت خداوندي به اين امر واقع شد كه در راه او كشته شوم مبادا غم و اندوه به خود راه دهيد زيرا مردن راهي است كه باید بلاخره همه آن را طي مي كنيم و چه بهتر كه مرگ و مردن د راه خدا باشد. و پدر و مادر عزيزم ! براي من دعا كن كه خدا گناهان مرا ببخشد تا درآن دنيـا بتوانم مقـامي والا به دست آورم . خداونـد به شمـا توفيـق و صبر عنـايت كند و در آخـر از شما پـدر و مـادر عزيز مي خواهم كه از همه دوستان و آشنايان و ساير فاميل و همه وهمه حلاليت بطلبيد.

و اما برادران مهربان و عزيزم ّ سعي كنيد كمتر به ماديات و لذت دنيوي علاقمند باشيد زيرا در واقع ماديات و لذات دنيوي لذات حقيقي نمي باشند و انسان موقعي كه زندگيش در رابطه با اين مسائل بگذرد هم در آخرت و هم در دنيا  مورد خشم و عذاب الهي قرار مي گيرد و درجه انسان آنقدر پايين مي آيد تا به آن اسفل السافلين كه در قرآن مجید اشاره كرده است مي رسد. و اميدوارم كه اگر ناراحتي و رنجي را به خاطر من متحمل شده ايد به خوبي خودتان ببخشيد.

و اما سختي را كه با خواهران عزيزم دارم و آن اينكه اي خواهرم ، كه سياهي چادر تو بيش از سرخی خون من پشت دشمنان را به لرزه درآورده است خواهرم تو بايد در شهادت من آن صبري را كه حضرت زينب در رابطه با شهادت سرور شهيدان حضرت امام حسين (ع) اعمال كرد پيشه كنيد و همچنين او، با صبرت و شكيباييت به دشمنان بفهماني كه ما از شهادت برادرانمان هيچ ترس و واهمه اي نداريم و حتي افتخار مي كنيم كه همچون برادراني داشتيم كه با كمال شجاعت در راه خدا از جان و خون خود گذشتند.

و در خاتمه اميدوارم خدا با ياري خود رزمندگان اسلام را بر كفار و ملحدان پيروز گرداند و از شما مي خواهم كه براي شهادت من و در سر قبر من از به تن كردن لباس عزا و گريه و زاري كردن و بستن چهل چراغ پرهيز كنيد.

و ضمناً 20 روزه قضايي دارم كه به علت رفتن به ماموريت آنها را نگرفته ام در اين زمينه اقدام فرماييد و از شما مي خواهم كه بعد از مرگم مرا در دارالسلام در جمع شهيدان و گلگون كفنان به خاك بسپاريد.

امام را دعا كنيد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

مورخه 13/4/1361

 

 

                                                           

                                                     

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده