هدف از جبهه رفتن در وصایای شهدای والامقام آران و بیدگل
هدف از رفتن به جبهه در وصایای تنی چند از شهدای والامقام شهرستان آران و بیدگل
حال که به جبهه رفته و پا در چکمه کرده ام و سینه ی دشمن را نشانه می روم، نه به خاطر کینه و دشمنی، بلکه برای احیای دینم و دفاع از انقلاب است... از خداوند یاری می طلبم تا هر گلوله ای که به تنم می خورد، به یاد او تحمّل کنم و اگر هم کشته شوم چه سعادتی بهتر از آن که در نزد اویم...
« اینجـانب بـر اساس احساس مسئولیّتـی کـه در قبال خون شهدا و دینی که به انقلاب اسلامی ایران داشتم، عازم جبهه های نبرد شدم. اگر مسئله ی اسلام و امامت در میان نبود، چه کسی می توانست مرا با زور به نبرد با متجاوزان اعزام کند؟
زمانی که بعضی در شناخت خطّ امام و جامعه ی اسلامی با تردید می نگرند و در مقابل هم دیگر جبهه می گیرند و زمانی که افرادی بر خلاف مکتب و امام، مصلحت را بر حقیقت ترجیح می دهند و بعضاً از گروه های منافق و مشرک پشتیبانی می کنند، چگونه می توان با دیدن این مسائل عازم جبهه جنگ نشد؟
من همـه ی ایـن مسـائل را درک می کنـم و می فهمم ولـی اگـر اطاعـت از امام و رهبرم نمی بود کدام قدرت می توانست مرا مسافر میدان نبرد کند؟
من بر حسب وظیفه ی شرعی و مسئولیّتی که نسبت به اسلام، مسلمانان و شهدا احساس می کردم، عازم جبهه ی حق علیه باطل شدم و هیچ چیز دیگر در رفتنم به جبهه نقشی نداشته است...
من برای لبّیک گفتن به ندای حسین زمان ( امام خمینی ) به جبهه رفتم.
... ای حسین(علیه السلام) و ای عبّاس (علیه السلام) ! ما سال ها گفتیم، کاش! در کربلا می بودیم و شما را یاری می کردیم؛ هم اکنون این توفیق نصیب ما شده است...
اینجانب ابوالفضل الماسی به جبهه های حق علیه باطل رفتم تا کفّار ستمگر را با دیگر برادران از خاک میهنمان بیرون کنیم و صدای جمهوری اسلامی را به تمام جهان برسانیم و ابر قدرتها را سرکوب کنیم. ان شاء الله
هدف من از جبهه رفتن، دفاع از اسلام و کیان اسلامی و اطاعت از فرمان امام خمینی است و اگر در این راه کشته شوم، افتخار می کنم.
اکنون که دشمنان به شهر و مرزهای ما حمله ور شده اند و بی رحمانه به ناموس و خاک کشورمان تاخته اند، بر ما واجب است از جان خود مایه گذاشته و به دفاع از میهن برخیزیم.
اینک که ندای هل من ناصر حسین زمان به گوش می رسد، بر همه لازم است که در توان خود لبیک گویند و او را که یاری از اسلام و قرآن است، یاری نمایند
حسین جان! اگر من در کربلا نبودم تا در رکابت جان دهم، اینک در رکابت گام برداشته و جان خویش را فدای مظلومیّتت می کنم.
جهاد، دری از درهای بهشت است. ای کسانی که آرزو می کردید که ای کاش در روز عاشورا بودید و در صحرای کربلا، امام حسین(علیه السلام) را یاری می کردید؛ اکنون بدانید که ایران ما کربلا و هر روز عاشورا است.پس برخیزید و حسین زمانتان را یاری کنید. به سوی جبهه ها بشتابید که فردا دیر است. اختلافات جزیی را کنار بگذارید و جنگ را به قول امام عزیزمان سر لوحه امورتان قرار دهید که مسئلة اصلی جنگ است. دشم، شما را با این اختلاف جزئی سرگرم می کند و ضربة اصلی را می زند.
دوست داشتم هزار جان داشتم و در راه خدا اهدا می کردم. دلم می خواست هزار زبان داشتم و علیه شیطان پرستان به کار می بردم. می خواستم هزار دست داشتم تا هزار اسلحه به دست می گرفتم و به سوی دشمنان خدا و دینش نشانه می رفتم.
ما امروز در امتحان هستیم و باید از این فرصت خوب استفاده کنیم.
حسین زمان ما امام خمینی است. در وجود آن عزیز دقّت کنید و با شناخت کامل راه او را ادامه دهید. جبهه، منبع علم و انسان سازی است؛ منبع اخلاق سازی است. جبهه، انسان را به ملکوت می رساند...
دلیل این که درسم را ادامه ندادم این بود که فکر می کردم اگر تحصیلاتم را به بهترین وجهی هم به پایان برسانم، بالاخره باید به اسلام خدمت کنم ولی مسئلة جنگ در این زمان، مهمترین مسئله است برای حفظ اسلام و شرکت در جبهه ها بهترین خدمت برای اسلام و من هم تا جنگ باشد نمی توانم فکرم را در درس به کار گیردم. ان شاء الله که خدا قبول کند.
هدف از رفتن به جبهه در وصایای تنی چند از شهدای والامقام شهرستان آران و بیدگل
حال که به جبهه رفته و پا در چکمه کرده ام و سینه ی دشمن را نشانه می روم، نه به خاطر کینه و دشمنی، بلکه برای احیای دینم و دفاع از انقلاب است... از خداوند یاری می طلبم تا هر گلوله ای که به تنم می خورد، به یاد او تحمّل کنم و اگر هم کشته شوم چه سعادتی بهتر از آن که در نزد اویم...
« اینجـانب بـر اساس احساس مسئولیّتـی کـه در قبال خون شهدا و دینی که به انقلاب اسلامی ایران داشتم، عازم جبهه های نبرد شدم. اگر مسئله ی اسلام و امامت در میان نبود، چه کسی می توانست مرا با زور به نبرد با متجاوزان اعزام کند؟
زمانی که بعضی در شناخت خطّ امام و جامعه ی اسلامی با تردید می نگرند و در مقابل هم دیگر جبهه می گیرند و زمانی که افرادی بر خلاف مکتب و امام، مصلحت را بر حقیقت ترجیح می دهند و بعضاً از گروه های منافق و مشرک پشتیبانی می کنند، چگونه می توان با دیدن این مسائل عازم جبهه جنگ نشد؟
من همـه ی ایـن مسـائل را درک می کنـم و می فهمم ولـی اگـر اطاعـت از امام و رهبرم نمی بود کدام قدرت می توانست مرا مسافر میدان نبرد کند؟
من بر حسب وظیفه ی شرعی و مسئولیّتی که نسبت به اسلام، مسلمانان و شهدا احساس می کردم، عازم جبهه ی حق علیه باطل شدم و هیچ چیز دیگر در رفتنم به جبهه نقشی نداشته است...
من برای لبّیک گفتن به ندای حسین زمان ( امام خمینی ) به جبهه رفتم.
... ای حسین(علیه السلام) و ای عبّاس (علیه السلام) ! ما سال ها گفتیم، کاش! در کربلا می بودیم و شما را یاری می کردیم؛ هم اکنون این توفیق نصیب ما شده است...
اینجانب ابوالفضل الماسی به جبهه های حق علیه باطل رفتم تا کفّار ستمگر را با دیگر برادران از خاک میهنمان بیرون کنیم و صدای جمهوری اسلامی را به تمام جهان برسانیم و ابر قدرتها را سرکوب کنیم. ان شاء الله
هدف من از جبهه رفتن، دفاع از اسلام و کیان اسلامی و اطاعت از فرمان امام خمینی است و اگر در این راه کشته شوم، افتخار می کنم.
اکنون که دشمنان به شهر و مرزهای ما حمله ور شده اند و بی رحمانه به ناموس و خاک کشورمان تاخته اند، بر ما واجب است از جان خود مایه گذاشته و به دفاع از میهن برخیزیم.
اینک که ندای هل من ناصر حسین زمان به گوش می رسد، بر همه لازم است که در توان خود لبیک گویند و او را که یاری از اسلام و قرآن است، یاری نمایند
حسین جان! اگر من در کربلا نبودم تا در رکابت جان دهم، اینک در رکابت گام برداشته و جان خویش را فدای مظلومیّتت می کنم.
جهاد، دری از درهای بهشت است. ای کسانی که آرزو می کردید که ای کاش در روز عاشورا بودید و در صحرای کربلا، امام حسین(علیه السلام) را یاری می کردید؛ اکنون بدانید که ایران ما کربلا و هر روز عاشورا است.پس برخیزید و حسین زمانتان را یاری کنید. به سوی جبهه ها بشتابید که فردا دیر است. اختلافات جزیی را کنار بگذارید و جنگ را به قول امام عزیزمان سر لوحه امورتان قرار دهید که مسئلة اصلی جنگ است. دشم، شما را با این اختلاف جزئی سرگرم می کند و ضربة اصلی را می زند.
دوست داشتم هزار جان داشتم و در راه خدا اهدا می کردم. دلم می خواست هزار زبان داشتم و علیه شیطان پرستان به کار می بردم. می خواستم هزار دست داشتم تا هزار اسلحه به دست می گرفتم و به سوی دشمنان خدا و دینش نشانه می رفتم.
ما امروز در امتحان هستیم و باید از این فرصت خوب استفاده کنیم.
حسین زمان ما امام خمینی است. در وجود آن عزیز دقّت کنید و با شناخت کامل راه او را ادامه دهید. جبهه، منبع علم و انسان سازی است؛ منبع اخلاق سازی است. جبهه، انسان را به ملکوت می رساند...
دلیل این که درسم را ادامه ندادم این بود که فکر می کردم اگر تحصیلاتم را به بهترین وجهی هم به پایان برسانم، بالاخره باید به اسلام خدمت کنم ولی مسئلة جنگ در این زمان، مهمترین مسئله است برای حفظ اسلام و شرکت در جبهه ها بهترین خدمت برای اسلام و من هم تا جنگ باشد نمی توانم فکرم را در درس به کار گیردم. ان شاء الله که خدا قبول کند.