زندگی نامه شهید مقصود آقائی از شهرضا
بسمه تعالی
در پرتو ستارگان(معرفی شهدای شهرستان شهرضا)
قسمتی از زندگینامه شهید مقصود آقائی
شهید مقصود آقائی فرزند بهرامعلی در تاریخ 15/مرداد/1342 در یک خانواده مستضعف عشایری متدین در روستای آل ضیاءالدین (اسفندیار آباد) منطقه وردشت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای عشایری به پایان رسانید. شهید از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود. در امتحان ورودی دبیرستان عشایری شرکت کرد و با رتبه بالا قبول شد و به تحصیل ادامه داد. شهید اولین فرزند پسر خانواده بود. در ایام تعطیلات دوش بدوش پدر خود کار میکرد و هزینه تحصیلی و مخارج خانواده را تأمین میکرد. شهید آقائی جوانی خوش اخلاق و خوش برخورد و از این نظر در بین فامیل مشهور و محبوب بود. به روحانیت متعهد و انقلابی علاقه داشت و مخصوصا به امام خمینی عشق می ورزید و با پیروزی انقلاب در خط امام بود و تنها راه او را راه خدا می دانست و پیوسته می گفت اگر قرار باشد که من بمیرم چه بهتر که در راه خدا باشد که شهادت نام دارد. سرانجام در فکه و در عملیات بیت المقدس در تاریخ 15/اردیبهشت/1361 شهید و پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای شهرضا به خاک سپرده شد. روحش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
فرازی از وصیت نامه شهید مقصود آقائی
بسم الله الرحمن الرحیم
در چنین موقع حساس که صدام کافر به کشور ما حمله کرد و به قول خود میخواهد جلوی صدور انقلاب اسلامی را بگیرد یعنی در اصل جلوی عملی شدن آیههای قرآن را بگیرد. بنده با عزمی راسخ و ایمان به الله برای نابودی کفر و صدور اسلام به جبهه حق شتافتم تا به این آیه که میگوید " مومنان باید در راه خدا با آنانکه حیات مادی دنیا را بر آخرت برگزیدند جهاد کنند و هر کس در جهاد برای خدا کشته شود یا فاتح گردد، زود باشد که او را دربهشت ابدی داخل میگردانم (اجری عظیم دهیم )" لبیک گفته و به یاری خدا و به یاری مومنان خدا، برای جنگ با کسی که تنها به دنیای مادی فکر میکند و برای شیطان کار میکند میشتابم و امید است که در این راه به پیروزی برسم. به شما به عنوان یک بنده خدا وصیت میکنم که قرآن بخوانید و عهد و پیمان خود را با خدا محکم دارید و به ریسمان الهی چنگ زنید و همیشه و همه حال برای خدا و به یاد خدا کار کنید، هوشیار باشید که شیطان شما را به دام خود نیندازد. اگر ما در این راه به آرزوی خود رسیدیم هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید چون شهادت فی سبیل اله ناراحتی ندارد بلکه اسارت در خود یعنی خود خواهی و هوای نفس است که نگرانی دارد. کمی فکر کنید که خون من در برابر آن مومنینی که قبلاً شهید شده اند چه ارزشی دارد و غیر از آن در برابر خدائی که این همه نعمت به ما داده است بی ارزش است و چیز ناقابلی است و به پدر و مادرم میگویم که اگر من را دوست دارند جای من امام خمینی را دوست بدارند و شکر خدای را به جا آورند و گوش به حرف یاوه گویان ندهید که آنان یاران شیطانند و به برادرانم راه حسین و به خواهرانم راه زینب را توصیه میکنم . والسلام