زندگی نامه و وصیت نامه و تصاویر شهید مصطفی اقبالیان آرانی
مصطفى سال 1347ش در آران به دنيا آمد. روزى در تابستان 1350ش، موقعى كه به همراه خانواده براى زيارت مرقد مطهّر امام‏رضا عليه‏السلام به مشهد رفته بود، كنار رودخانه‏اى در حوالى زيارتگاه خواجه‏ مراد داخل رودخانه افتاد كه با توسّل مادر به امام‏ رضا عليه ‏السلام توسّط غريبه ‏اى از مرگ حتمى نجات پيدا كرد .مصطفى، كه به دنبال گم‏شده‏اش بود، بالاخره در تاريخ 65/10/4، كه در گردان پياده‏ ى على‏ بن ‏ابى‏طالب عليه‏ السلام هشت نجف اشرف سپاه به عنوان بى‏سيم‏چى سازمان‏ده ى شده بود، در عمليّات كربلاى چهار براى به زانو در آوردن دشمن متجاوز بعد از عبور از رودخانه‏ ى اروند در خرّمشهر، به ساحل جزيره‏ ى امّ الرّصاص حمله ور شدند. بعد از چندين ساعت جنگ جانانه با دشمن به شهادت رسيد و جنازه ‏ى مطهّرش در چنگ دشمن گرفتار ماند.
زندگی نامه و وصیت نامه و تصاویر شهید مصطفی اقبالیان آرانی از آران وبیدگل

زندگی نامه و وصیت نامه و تصاویر شهید مصطفی اقبالیان آرانی

 

مصطفى سال 1347ش در آران به دنيا آمد. روزى در تابستان 1350ش، موقعى كه به همراه خانواده براى زيارت مرقد مطهّر امام‏رضا عليه‏السلام به مشهد رفته بود، كنار رودخانه‏اى در حوالى زيارتگاه خواجه‏ مراد داخل رودخانه افتاد كه با توسّل مادر به امام‏ رضا عليه ‏السلام توسّط غريبه ‏اى از مرگ حتمى نجات پيدا كرد .

ده ساله بود كه انقلاب اسلامى ايران به اوج پيروزى نزديك شده بود و مصطفى چون در داخل خانواده‏اى مذهبى رشد كرده بود، علاقه داشت تا در تظاهرات عليه رژيم شاهى شركت كند. نوجوانى سيزده ساله بود كه در تأسيس و تشكيل كتاب‏خانه‏ ى محله (شهدا) فعّاليّت چشم‏گيرى داشت و چند سالى هم مسؤوليّت آن را به عهده گرفت و در برنامه ‏هاى تئاتر محلّه بازى كرد.

درتاريخ 63/12/15 سال دوم دبيرستان بود كه موفّق شد در كسوت بسيجى، بعد ازگذراندن آموزش نظامى، وارد ميدان جهاد شود. مجددّا در 64/6/18 درعمليّات قادر در غرب كشور شركت كرد. در حين نبرد از ناحيه‏ ى گردن مجروح گرديد ولى هم‏چنان به نبرد خود ادامه داد ساعتى بعد مجدّدا بازوى راستش مورد اصابت تير مستقيم دشمن قرار گرفت و مدّتى در بيمارستان و منزل بسترى شد.

بار ديگر براى شركت در عمليّات والفجر هشت (آزادسازى فاو) به جبهه اعزام شد. شب قبل ازعمليّات مذكور (غروب 64/11/21) وقتى به قصد وضو ساختن ازسنگر خارج شد، مورد اصابت تركش خمپاره دشمن قرار گرفت و از ناحيه‏ ى دست به شدّت مجروح گشت. سريعا او را به بيمارستان عقبه‏ ى جنگ منتقل كردند. اين مجروحيّت علاوه بر محروم ساختن وى از شركت در عمليّات، باعث شد شش ماه در بيمارستان و منزل بسترى گردد. آخرين دفعه‏ اى كه مصطفى كوله‏ پشتی ‏اش را براى نبرد با دشمن متجاوز بست و ديگر برنگشت، سال 1365ش بود. در اين ايّام چندين بار به دوستانش گفته بود: «با همه خداحافظى كرده‏ام، ديگر به آران باز نمى‏گردم...» حتى مدّتى قبل از شهادتش، پس از تولّد خواهرش، پيش‏نهاد مى‏كند تا اسم خواهرش را زينب بگذارند! آرى مصطفى مى‏دانست

كه بعد از شهادتش خواهرش، زينب، بايد پيام رسان برادر شهيدش باشد. مصطفى، كه به دنبال گم‏شده‏اش بود، بالاخره در تاريخ 65/10/4، كه در گردان پياده‏ ى على‏ بن ‏ابى‏طالب عليه‏ السلام هشت نجف اشرف سپاه به عنوان بى‏سيم‏چى سازمان‏ده ى شده بود، در عمليّات كربلاى چهار براى به زانو در آوردن دشمن متجاوز بعد از عبور از رودخانه‏ ى اروند در خرّمشهر، به ساحل جزيره‏ ى امّ الرّصاص حمله ور شدند. بعد از چندين ساعت جنگ جانانه با دشمن به شهادت رسيد و جنازه ‏ى مطهّرش در چنگ دشمن گرفتار ماند.

 

روحش شاد، يادش گرامى و راهش مستدام باد.

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

و الذين جاهدو فينا لنهدينهم سبلنا

و كساني كه در راه ما جهاد مي‌كنند البته آنان را به راه خودمان هدايت مي‌كنيم

شهادت ارثي است كه از اوليا به ما رسيده، آن‌ها بايد از مرگ بترسند وكه آن را فنا مي‌دانند، ما كه بعد از مرگ را حياتي مي‌دانيم چه باكي داريم، خائنان بايد بترسند. «امام خميني»

اينك هابيليان برخواسته‌اند و جرثومه‌هاي فساد را از صحنة‌ گيتي دور مي‌كنند و انتقام خون هابيل را از قابيليان زمان مي‌گيرند از آن زمان كه هابيل به دست قابيل به شهادت رسيد، مبارزة‌ حق و باطل چهرة خونين به خود گرفت و تا حال ادامه دارد. آيا جز شهادت چيز ديگر را مي‌توان پيدا كرد كه به الله نزديك‌تر باشد؟ آيا شيرين‌تر و پرلذت‌تر از لحظة شهادت مي‌توان لحظه‌اي را پيدا كرد؟

اكنون كه دشمنان به مرزهاي ما حمله‌ور شده‌اند و بي‌رحمانه بر ناموس و آب و خاك‌ كشورمان تازيدن گرفته‌اند بر ما لازم و واجب است كه از جان خود مايه گذاشته و به دفاع برخيزيم چرا كه: ان الله لايغير ما بقوم حتي يغير ما بانفسهم.

خدايا اكنون كه ما براي ياري دين تو برخواسته‌ايم، تو هم ما را ياري كن كه: الهي و ربي من لي غيرك.

بارالها! زماني كه تو فرمان جهادم دادي و مكلفم نمودي كه در مقابل آن‌ها بايستم كه ياريم‌ خواهي كرد، شمع شدن در ظلمت و دريدن پردة‌ سياهي‌ها را انتخاب نمودم، چنان باشد تا بسوزم و بر ديگران روشني بخشم. خدايا! مرا ببخش اگر خداي نكرده حرفي و قدمي بر عليه اسلام برداشتم، چرا كه از جهل و كوته‌بيني من بوده است.

خدايا! من هرچه از تو خواستم در زندگي به من عطا فرمودي حتي شهادت در راهت را از من دريغ ننمودي، من چطور بتوانم از عهده شكر تو برآيم، پروردگارا! اينك تو را شاهد مي‌گيرم كه آگاهانه به مشهد خويش مي‌روم و هيچ چيز غير از عشق به تو مرا به اين وادي نكشانده است.

وصيتم به خواهرانم:

اي زينب‌گونه‌هاي زمان ما، اي پيروان فاطمه، ارزش شما را از آن‌جا مي‌توان يافت كه از ابتدا استعمارگران طرح‌هاي مهمي را در جهت به فساد كشيدن شما به كار بردند، قانون كشف حجاب رضاخاني نمونة‌ بارز آن است، امروز سعادت و شقاوت جامعه بستگي به سعادت و شقاوت زنان ما دارد، من به دامان پر مهر شما كه اين رزمندگان دلاور را پرورش داده‌ايد درود مي‌فرستم و اين تنها فرزندان شما نيستند كه مي‌جنگند بلكه شماييد و تنها آن‌ها نيستند كه به شهادت مي‌رسند بلكه شماييد و اجر شهادت را داريد.

وصيتم به برادرانم: در طول مدتي كه با شما بودم زياد شما را اذيت كردم و باعث ناراحتي شما شدم. اميدوارم كه مرا حلال نماييد. بعد از شهادتم در سنگر مدرسه به درس خود ادامه دهيد ولي اگر جبهه‌ها احتياج داشت، مبادا از آن خودداري نماييد، زيرا ممكن است دشمن به خانة‌ شما بيايد و آرامش تو را از بين ببرد. من هم وقتي مي‌خواستم به جبهه بروم همين نظر را داشتم هنگامي كه مي‌ديدم دشمن خانه و كاشانه مرا اشغال نمود و كودكان معصوم را در زير بدترين شكنجه‌ها به شهادت رساند چگونه قلبم راضي مي‌شدكه با آرامش در مدرسه بنشينم و درس بخوانم.

وصيتم به دوستانم: از تك‌تك شما حلاليت مي‌طلبم و از شما مي خواهم كه مرا ببخشيد و از شما مي‌خواهم كه در مسير زندگي يكي از اين دو راه را انتخاب كنيد، از يك طرف بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم و از طرف ديگر بايد شهيد شويم تا آينده بماند. هميشه در جامعه احساس مسئوليت كنيد و در قبال آن انجام مسئوليت، كه ارزش انسان به احساس مسئوليت سنگين او در جامعه است، در مراكز مذهبي و سياسي شركت كنيد در كتابخانه (شهداء) خالصانه خدمت كنيد و عطش مطالعه را در اعضاي كتابخانه ايجاد كنيد. دوستانم: خوشا به حال آنان‌كه به استقبال مرگ مي‌روند و بدا به حال آنان‌كه مرگ به سراغ آن‌ها مي‌آيد پس نبايد از مرگ هراس داشته باشيد بلكه مرگ يك عزت و زندگي پاينده بدانيد و مانند مولاي‌مان علي(ع) باشيد كه مي‌گويد: اگر شمشيرها بدن را قطعه قطعه كنند بهتر است تا در بستر تسليم مرگ شوم.

وصيتم به امت شهيدپرور:‌ آيا مي‌دانيد يكي از عوامل مهم پيروزي انقلاب ما در چيست؟ وحدت، پس هرچه مي‌توانيد وحدت را حفظ كنيد و از تفرقه‌ها و جدايي دوري كنيد كه عاقبت خوشي نخواهد داشت و شايد گامي در جهت شكست اسلام باشد پس هرچه مي‌توانيد با يكديگر وحدت را حفظ كنيد.

اي امت شهيدپرور: اگر مي‌خواهيد كه «اهدنا الصراط المستقيم» شامل حال شما شود، راه خميني و خميني‌ها را ادامه دهيد و حتي لحظه‌اي از فرمان او غافل نباشيد كه فعلاً او نايب بر حق امام زمان(عج) است. ديگر اين‌كه نماز جمعه و جماعات هرگز ترك نكنيد زيرا به گفتة‌ امام‌مان هرچه داريم از اين مسجدها و نمازهاست.

خدايا همان‌طور كه عبادتم به سوي كعبه بود و شهادتم را هم به سوي قبله شهادت (كربلا) قرار بده.

شهادت وعدگاه من است چرا كه جاودانگي هميشگي از پس آن است.

والسلام مصطفي اقباليان

مورخه 12/ 4/ 65

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار (الهي آمين يا رب‌العالمين)


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده