زندگینامه و وصیتنامه معلم شهید اصغر فخار بمناسبت روز معلم

کاشان : زندگینامه و وصیتنامه معلم شهید اصغر فخار

معلم شهید اصغر فخار 19دیماه 1337 درخانواده ای مذهبی درکاشان به دنیا آمد . پدرش کوره دار بود و مادرش خانه دار . دوران ابتدایی را در مدرسه یثربی گذراند .در سال 1356 در رشته برق از هنرستان فارغ التحصیل شد و در همان سال در کنکور شرکت کرده و در انستیتو تربیت دبیر فنی رشت قبول شد و به تحصیلات خود ادامه داد.

شهید فخار شرکت فعالی در اعتصابات و تظاهرات اقشار مختلف مردم در زمان انقلاب داشت چنانکه در به اعتصاب کشانیدن انستیتو نقش مهمی داشت .

نقل این دوران به قلم خود شهید:

به نام الله یاری دهنده مستضعفین

در ایام انقلاب حقیر هم مانند بقیه امت شروع به فعالیتهایی کردم از از جمله پخش اعلامیه های امام و سایر مراجع و چون در سال 57 که مقارن بود یا اوج تظاهرات و راهپیماییها ، در رشت درس می خواندم ،من با عده ای از هم اتاقی ها هر چند مدتی ، به کاشان آمده و اعلامیه های امام و عکس شهدا و غیره را برای تبلیغ به رشت می بردیم و خلاصه این فعالیتهای ناچیز ما بود در دوران انقلاب و موقعی که زلزله طبس شد به فرمان امام با عده ای از همفکران به یاری مردم در آن منطقه شتافتیم .

خلاصه به یاری مردم و خون شهدا و رهبری امام انقلاب پیروز شد .در همین زمانها بود که آمریکا با استفاده از ایادیش در کردستان شروع به خرابکاری کردو درگیریهای کردستان شروع شد.یکی دو دفعه برای اعزام به کردستان ثبت نام کردم که موفق به اعزام نشدم در همین مواقع درس من در انستیتو تمام شد با گرفتن فوق دیپلم به استخدام آموزش و پرورش کاشان درآمدم و در هنرستان صنعتی شروع به تدریش نمودم ولی این کار تنها مرا راضی نمی کرد تا در شهریور 59 که مخابرات کاشان اعلام کرد به عده ای داوطلب در کردستان احتیاج هست که ثبت نام کردم و مدت 15 روز به تپه های بین کامیاران و سنندج رفتیم و پس از بازگشت با شروع جنگ تحمیلی دیگر ماندن در کاشان را جایز ندانسته و عازم مریوان شدم و دو ماه در خدمت سپاه مریوان بودم که بعد چون آموزش و پرورش مریوان نیاز به کار فرهنگی داشت به کاشان آمدم و ماموریت از اداره آموزش و پرورش گرفتم و به آنجا بازگشتم و شب عید سال 60 که ایام تعطیل بود به کاشان آمدم .

 دوباره به مریوان رفتم و در طی این مدت با سمت مدیر مدرسه راهنمایی خدمت کردم و پس از فارغ شدن از امتحانات خرداد به جبهه های جنگ رفتم و در یکی دو حمله شرکت کردم .کمرم هم زخمی سطحی برداشت که چیز مهمی نبود .

در مردادماه برای خدمت سربازی به کاشان آمدم چون معافیتهای متولیدن 37 لغو شده بود .به پادگان عجب شیر اعزام شدم و پس از 40 روز خدمت به علت عمل جراحی که 10 سال قبل کرده بودم از خدمت معاف شدم و به کاشان برگشتم و یکی دو روز در مدرسه به تدریس اشتغال داشتم ولی باز وجدانم قبول نکرد چون من بیشتر در راه خدا در آن مناطق می توانستم خدمت بکنم .دوباره از سپاه ماموریت گرفتم و به مریوان رفتم در مریوان مساله ای که مرا رنج می داد اختلاف بین بعضی از مسئولین بود که دیگر نمی توانستم تحمل کنم و در تاریخ 22 دیماه 1360 برای مرخصی به کاشان آمدم و قصد دارم به جبهه های جنوب بروم شاید در آنجا خدا از من بیشتر راضی باشد .

30/دی/1360

شهید فخار چند روزی در کاشان ماند .اصرار اطرافیان برای ماندن تاثیری نداشت .به طرف جنوب حرکت کرد و به تنگه چزابه رفت . اول اسفندماه 1360در عملیات تنگه چزابه به شهادت رسید. و در گلزار شهدای دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد.

متن وصیتنامه شهید اصغر فخار

  با نام خدا بايد همه چيز را آغاز كرد تا بتوان با عزمي راسخ و عقيده اي محكم و با تصميمي خلل ناپذير در صحنة حق عليه باطل شركت نمود و پيكار كرد و از هيچ ترفند و مكر و حيله و يورش دشمن ترس به دل راه نداد.

كشور اسلامي ما در مخاطره جدي قرار گرفته و اين نسل ما ، در جمهوري اسلامي در آستانه آزمايش بزرگي قرار گرفته كه با پيروزي اين نسل و بقاي اين جمهوري، آيندگان ما ، در پرتو اسلام كه تبلور راستين خصلتهاي بشري است بهرور .

 بايد سختيها را به جان خريد و تمام ناملايمات داخلي را تحمل كرد و با كوله باري از غم، ولي دلي سرشار از اميد، به عشق اسلام، به صحنه كارزار پيوست. چون در پس اين تيره گي، دنياي شاداب و پرطراوتي كه اسلام برايمان به ارمغان آورده و خواهد آورد از پسِ ابرها بيرون خواهد آمد و اماممان با كلام و با قلم آتشين خود رهبري امت را حفظ كرده و خواهد كرد و الگويي و سرمشقي براي فرزندان اسلام خواهد بود و تا ما سرباز و جانباز امام خميني باشيم و تمام فرامين وي را آويزة گوش قرار دهيم؛ البته با اتحاد و وحدت ملت است كه بر تمام ابرقدرتها پيروز خواهيم شد و زمينه ساز حكومت مهدي(عج) خواهيم بودمن نمي خواهم مانند اكثر كساني كه وصيت دارند و نصيحت مي كنند موعظه كنم، چون لايق نصيحت و موعظه كردن نيستم .

به هر حال از امت و امام و همه جانبازان عذر ميخواهم كه نتوانسته ام دِينم را نسبت به اسلام ادا كنم .ديگر عرضي ندارم جز اينكه مقداري مال و منان از دنيا برايم هست كه از پدر عزيزم مي خواهم كه آنرا در راه خدا و كمك به بينوايان و محرومان خرج كند، همه را حتي يكشاهي اش را.

 از مادرم كه ميدانم چقدر برايم خون دل خورده است پوزش ميطلبم و از برادرهايم و خواهرم همينطور. من برادر و فرزند لايقي براي آنها نبوده ام .ضمناً از تمام دوستان ميخواهم كه اينقدر اين جوانهايي را كه به دام گروهها افتاده اند از خود نرانند و سرزنش نكنند. فقط ارشاد، چون اين كار باعث گمراهي بيشتر آنها ميشود.

هيچ ندارم كه بنويسم جز اينكه روزي ميميرم. پس چه بهتر كه با عزت و شرافت بميرم. مردني كه در آن سربلندي در پيشگاه پيغمبر خدا را در پي دارد.

 پس از چهارده قرن كه از صدر اسلام ميگذرد اين رژيم تنها حكومتي است كه هدفش پياده كردن احكام شرع و دستورات خدا ميباشد و از اين رو تمام حكومتهاي زور و عمّال استعمار، براي نابودي حكومت جمهوري اسلامي متحد شده اند و از هر سو ما را در منگنه و فشار قرار داده اند و ما بايد در برابر اين تجاوزها و زورگويي ها براي دفاع از اسلام ، همه چيز خود يعني جان و مال خود را در اين راه بدهيم و فرامين امام خميني را همچون وحي آويزة گوش خود قرار بدهيم و قانون را رعايت كنيم و از خودكامگي بپرهيزيم.

 و تنها تقاضاي عاجزانه اي كه از مردم و خويشاوندان و دوستان عزيز دارم اينكه از حمايت امام و پيروان راستين وي دست بر ندارند و هميشه به ياد جنگ و به ياد جبهه ها باشند.

 وصيت ديگري كه دارم اينكه مقداري پول در بانك جاويد و ملي دارم كه تمامي آنرا خرج كمك به جنگ ميكنند يا به حساب 100امام واريز كنند و يك سواري هم دارم كه آنرا به بنياد شهيد ميدهيد و سه دانگ خانه به نام من هست كه اگر پدرم اجازه داد آنرا براي كارهاي خيريه و شرعي مصرف كنيد يا در اختيار نهادهاي انقلابي قرار ميدهيد.

اصغر فخار     15/خرداد/60       مريوان