نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد - همسر شهید "حیدر ابوالقاسمی پور کشکوئی" در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: «کمک هایی را که به نیازمندان می کرد هیچ موقع بازگو نمی کرد حتی به من که همسرش هم بودم چیزی نمی گفت. از طریق یکی از دوستان شهید فهمیدم که او به همراه چند نفر دیگر به مناطق محروم شهر می رفتند و به فقرا و نیازمندان بصورت ماهیانه کمک می کردند.»
کد خبر: ۴۹۸۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

نوید شاهد - «رضا از کسانی بود در برابر همه تمرین‌های سخت خم به ابرو نمی‌آورد، روحیه جنگنده و شجاع، اما مهربان و بامعرفتی داشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید "رضا سیاکالی‌مرادی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

نوید شاهد - مجموعه خاطرات پیش رو، بخش اول روایت هایی از سرباز و مبارز انقلابی «شهید محسن مباشر کاشانی»، مبارزی که برای انقلاب در آبستنگاه حوادث و در دل خطر از جان خود مضایقه نداشت.
کد خبر: ۴۹۸۹۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

برگرفته از کتاب معلم شهر،
نوید شاهد - «دست راست شهید چگینی در زیر شکنجه از ناحیه آرنج دچار آسیب جدی شده بود، به نحوی که ایشان تا پایان حیات مادی‌اش از این ناحیه به شدت رنج برد و دستش هیچ‌گاه صاف نشد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم "قدرت‌الله چگینی" از زبان یکی از دوستان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

نوید شاهد - «ماموران زندان برای جلوگیری از خودکشی زندانیان تلاش می‌کردند که هیچ وسیله فلزی در دسترس آنان قرار نگیرد. به همین دلیل، حتی از دادن قاشق، نخ و سوزن دریغ می‌کردند و ما برای دوختن پارگی لباس‌ها و یا دوخت دگمه‌ای، به دستشویی می‌رفتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی مرحوم جانباز "محمدحسین خاکساران" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۸۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۹

نوید شاهد - «یک روز با چشم بسته هنگام بالا رفتن از پله‌های آپولو بازجو می‌گفت؛ چنین منبری را تا حال دیده بودی. در آپولو می‌نشستی دست‌ها و پاها را با براده‌های آهنی پیچ داده و سفت می‌کردند که فشار آن بر استخوان‌های دست و پا، آه انسان را به آسمان می‌برد ...» ادامه این خاطره از "حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۸۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۹

نوید شاهد - «یک بار هم رفته بودند سراغ خواهر‌های من تا با آوردن آن‌ها پیش من، مرا تحت فشار قرار دهند و از من اقرار بگیرند ...» ادامه این خاطره را از زندانی سیاسی قبل انقلاب "سید مرتضی نبوی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۶

نوید شاهد - «در درگیری‌های نیروهای شهربانی با مردم، سیدی از سادات قم به نام حاج‌آقا حسین، رئیس شهربانی را غافلگیر کرد و با سرش رفت وسط دو پای رئیس شهربانی و او را بلند کرد روی هوا، بعد فریاد زد:«یا جد امام خمینی» و او را به زمین زد ...» ادامه این خاطره را از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۴۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۵

نوید شاهد - «عادل به رفیقش گفت: این شیخ قزوینی هم مُرد. رفیقش پرسید چرا؟ گفت: شکنجه‌اش کردند، ریش‌هایش را سوزاندند، ریه‌اش خونریزی کرد و تمام کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "حجت‌الاسلام نصرت‌الله انصاری" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۴

نوید شاهد - «وارد مدرسه مولاوردیخان شدم. در همین حال دیدم مامورانی که در مغازه‌های اطراف مدرسه کمین کرده و منتظر من بودند ریختند، داخل مدرسه شدند و چون حجره حقیر را بلد بودند از پله‌ها بالا رفتند ...» ادامه این خاطره از "حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۳

نوید شاهد - «کابل زدن حسینی "زدن انتقامی" بود که طبق دستور به جان زندانی می‌افتاد و با شدت تمام کابل را به هر جای پا که می‌خواست، فرود می‌آورد و دیگر مهم نبود که پاها دچار خونریزی بشود یا نه، خود من بارها به این صورت شکنجه شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی مرحوم جانباز "محمدحسین خاکساران" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۱۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۲

نوید شاهد - «گفتند چرا ریشت بلند شده؟ بعد الکل و پنبه آوردند و یک فندک زدند زیر چانه ما. یک دفعه سر و صورت من را شعله فرا گرفت. بعد هم گفتند عجب خوشگل شد! هیچ آرایشگاهی به این قشنگی این‌ها را اصلاح نمی‌کند! ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۱

نوید شاهد - «شهید "نصرالله محسنی" پشت سر یکی از مسئولان کمی غیبت کرده بود. همین عاملی شد که نصرالله از آن روز دیگر آرام و قرار نداشت و شب‌های فراوانی را دیدم که در نیمه‌های شب گریه می‌کند و استغفار می‌کند که خداوند از گناه غیبت او بگذرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۱

انتشار به مناسبت روز تکریم مادران و همسران شهدا؛
نوید شاهد - انتظار از فردای روز عقد در ذهن مریم برات‌پور جرقه زد و در سال‌های اسارت همسر در دلش خانه کرد...
کد خبر: ۴۹۷۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۸

برگرفته از کتاب نیستان؛
نوید شاهد - «آن نوار‌ها را به جبهه بفرست بیاید من اینجا نوار‌های صادق آهنگران که جدید خوانده پر کنم چون هر نوار خالی را ۲ تومان پر می‌کنند ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۸۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۷

نوید شاهد – هم‌رزم شهید "جعفر ادب" نقل می‌کند: «همه کارهای خیرش یواشکی بود؛ حتی نماز شب خواندنش. آنجا بود که گفتم: بالاخره مچت رو گرفتم! گفت: گرفتی که گرفتی. وای به حالت اگه به کسی بگی! مجرم که نگرفتی.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۷۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۸

نوید شاهد _ دوست شهید مدافع حرم "نوید صفری"، درباره او می‌گوید: "حرف اعزام به سوریه را مطرح کرد و دوباره دنبال رضایت گرفتن از من بود. من گفتم اگر رضایت ندهم چه؟ گفتم نوید جان، ما از سهم خودمان شهید دادیم، هم عمویت شهید است، هم دایی‌ات، خانواده ما دیگر طاقت از دست دادن یک جوان دیگر را ندارد...» ادامه این خاطره را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۶

نوید شاهد - «گاهی اوقات ارباب‌رجوع که به شورا می‌آیند، همراه خود چیز‌هایی آورده و به آقای ابوترابی می‌دادند. فکر می‌کردم حاج‌آقا این‌ها را برمی‌دارد برای خودشان و در دل می‌گفتم: چرا ایشان باید از مردم هدیه و یا رشوه قبول کند؟ ...» ادامه این خاطره را از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۷۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۶

نوید شاهد – خواهر شهید "محمد بانی" نقل می‌کند: «برادرم موقع رفتن به من گفت: ليلا! جان تو و جان مادر! من هم بعد از شهادتش، از مادرم نگه‌داری کردم. وقتی پیکرش را آوردند، رفتم بالای سرش؛ صورتش اصلاً شناخته نمی‌شد. همیشه می‌گفت: آبجی! اگه شهید شدم از روی پا، منو شناسایی کنین! ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۹۷۷۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۶

نوید شاهد - برادر شهید "محمد مهدوی" نقل می‌کند: روزی با برادرم برای تظاهرات رفته بودیم وقتی شعار جاوید شاه را بر روی دیوار دید با رنگ سیاه، شعار را پاک کرد و شعار مرگ بر شاه بر روی آن نوشت. در ادامه متن کامل این خاطره جذاب را می خوانید.
کد خبر: ۴۹۷۷۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۶