« یازده ساله بودم که با درمحمد ازدواج کردم.در آن زمان درمحمد 12ساله بود.شب عروسیمان را هیچ وقت از یاد نمیبرم.چند سالی میشد که پدرم فوت کرده بود و تکه زمینی از او به من به ارث رسیده بود.شب عروسیمان برایمان یک کپر درست کرده بودند.»
خاطره ای از زبان همسر "شهید درمحمد ناصری "را در نوید شاهد هرمزگان دنبال کنید.
کد خبر: ۴۷۱۸۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
کتاب ترکش فلفلی، مجموعه خاطرات طنز دفاع مقدس مقدس است که ورای آن حس آدم ها را پروش داده، جنگ را از زاویه دید دیگری نشان می دهد.
کد خبر: ۴۷۱۸۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
کتاب «ملکشاهی در دفاع مقدس »واقعیتی از هشت سال حماسه و ایثار مردم غیور و سلحشور ایل ملکشاهی به قلم الیاس جهانی است که توسط انتشارات زانا سال 1397 در 250 صفحه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۱۸۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
زمانه خواست ترا،ماضي بعيد، كند/ ضمير غايب مفرد كند،شهيد كند/ شناسنامه ي درد تو را،كند تمديد
کد خبر: ۴۷۱۸۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
كسي به ناله ي آتش، سپرده گوش اينجا/ شبيه خاك كسي ميكند خروش اينجا/ كسي شبانه ز نرگس، سراغ مي گيرد
کد خبر: ۴۷۱۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
کد خبر: ۴۷۱۸۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
گفتم كه تبريكي بگويم!/ به شما دوستان!/ به شما كه آن سو نشسته ايد
کد خبر: ۴۷۱۸۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
عزيزم كودك دردانه من/ چراغ تابناك خانه من/ بگو بابا، چطور حال سركار/ صفا آوردهاي مشتاق ديدار
کد خبر: ۴۷۱۷۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
وصیت نامه شهید "محمددادورقلاتی"
شهید "محمددادور قلاتی" در بخشی از وصیت نامه خود می گوید :«
شهادت يكى ازستونهايى ست كه ماها به آن تـكيه كرده ايم انقلاب اسلامى نيز بر پـايه شـهادت استـوارگشتـه است. ما ميخواهيم كه قدسرا نجات بدهيم لكن بدون نـجات كشورعراق ازاين حزب منحوس نميتوانيم.
کد خبر: ۴۷۱۷۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
در گفت و گو با سردار حسین علایی:
بازگو نمودن خاطرات روزهای ایثار و حماسه در دوران شكوهمند انقلاب اسلامی، از زبان نامآوران تأثیر گذار در عرصههای مبارزه با طاغوت و جهاد با دشمنان خارجی، حدیث عشق و ترنم روح است.
کد خبر: ۴۷۱۷۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
معرفی شهید"محمدداد ورقلاتی"
پاسدارومعلم شهید "محمد دادورقلاتی" درتاریخ بیستم آبان ماه 1346 درشهرستان بندرعباس درروستای قلات بالا دریک خانواده مذهبی بدنیاآمد.ازهمان ابتدا زندگی علاقه فراوانی به مسائل مذهبی ودینی ازخودنشان میداد.وی در بیستم دی 1365 در شلمچه به شهادت رسید.به همین مناسبت نوید شاهد هرمزگان نگاهی به زندگی این شهید سرافراز داشته است.
کد خبر: ۴۷۱۷۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
از سهمناکترین بمبارانهای دوران جنگ تحمیلی میتوان از بمباران 15 خرداد سال 63 بانه با حدود 400 شهید و بمباران 28 دی سال 1365 سنندج با 220 شهید نام برد و شاید به دلیل موقعیت جغرافیایی، اجتماعی و استراتژیکی شهر سنندج به عنوان مرکز استان که پشتیبان جبهههای غرب و شمال غرب بود بتوان بمباران 28 دی را مهمترین بمباران شهرهای استان کردستان در طول سالهای دفاع مقدس نامید. به همین مناسبت پای سخنان مردی نشسته ایم که همسر و 3 فرزندش را در این بمباران از دست داده است. با ما همراه باشید.
کد خبر: ۴۷۱۷۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
پایگاه جامع فرهنگ و ایثار نوید شاهد کرمانشاه به مناسبت سالروز شهادت «شهید اسمعلی فرهنگیان» کلیه اطلاعات مربوط به این شهید گرانقدر را که شامل زندگی نامه، خاطرات، وصیت نامه، تصاویر و مصاحبه با خانواده این شهید بزرگوار است را در قالب ویژه نامه برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۷۱۷۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
گفتم كه من و اين همه عصيان چه كنم ، گفتـي كـه بيـا، من آمـدم يــا الله/ سـرشك از ديـدگـانـم، دانـــه دانــــه، بيامان ميچكد، درايـن شبــانـه
کد خبر: ۴۷۱۷۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹
اگردر جنگ ميبودي ميديري سرم را، تو خود ميگفتي كه صد لعنت به صـدام/ چنين جنگي به نـا حق كـرده تحـميــل ، بــه ايـران سـتـم ديـده بـه نـاچـــار
کد خبر: ۴۷۱۷۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹
ماهياي سرخ عاشق ، تو حوضي از اسيدن/ دلشون يه دريا، درده، كي ميدونه چي كشيدن!؟
کد خبر: ۴۷۱۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹
باد ميآيد/ آسمان/ آبيهايش را/ از ياد ميبرد/ ريههاي زمين
کد خبر: ۴۷۱۷۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۳۰
فاطمه علیپور دهاقانی کتاب «غیرت انقلابی» را با توجه به سخنان و اندیشه شهید قاسم سلیمانی منتشر کرده است.
کد خبر: ۴۷۱۷۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
خواهر شهید هاشم کریمی گفت: می خواست دشمن را نابود کند تا نزدیکی های مرز رفته بود که تانک او را با موشک می زنند و 40 روز پیکر سوخته ی برادرم در تانک می ماند .
کد خبر: ۴۷۱۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
آمده بود اهواز. شنیده بود اینجا جنس ارزان است. هر دفعه می آمد و خرید می کرد و می رفت. اما این بار با فرمانده گردان ما رفیق شده بود. آمده بود گردان ما. همین طوری بدون پرونده! مدتی پیش ما ماند. بچه ها با او رفیق شده بودند. یک روز با او صحبت کردم. یکدفعه با تعجب دیدم صلیب در گردن دارد! اسمش را پرسیدم. گفت: فردریک .مدتی در گردان ماند. شاید خدا می خواست او بماند. با بچه ها خیلی صمیمی شد و یکی از خود ما شده بود.
کد خبر: ۴۷۱۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹