شهید خداداد قشقايی در دفتر خاطرات خود مینویسد: «امروز پاس(نگهبان) اول بودم برای همين بعد از سحری تا ساعت 5:30 که موقع پاس (نگهبانی) بود خوابيدم. بعد از بيدار شدنم با سليمان جعفرزاده رفتيم مسجد برای نماز جمعه. مسجد تقريباً پر بود جای نشستن نبود...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۸۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
قسمت نخست خاطرات شهید «گلوردی ابوالی»
برادرزاده شهید «گلوردی ابوالی» نقل میکند: «گفت: توی صحرا بودم که میش سیاهه حالش بد شد. معلوم بود که قرار است بچهاش به دنیا بیاید. وقتی این صحنه رو دیدم، از خدا خواستم که اگه بچهاش سالم به دنیا اومد، اون رو برای خرج امام حسین (ع) بکشیم.»
کد خبر: ۵۵۲۸۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
«چند جا برایش خواستگاری رفتیم. هر جا که میرفتیم، میگفت من میخواهم بروم جبهه و اینجور حرفها و طرف هم جواب منفی میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حجتالله صنعتکارآهنگریفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۲۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
اندر خاطرات اسارت؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطرهای از دوران اسارت میگوید: شاید کسی باور نکند یک عده اسیری که تحت نظارت کامل دشمن و شدیدترین فشارهای جسمی و روحی بودند، این همه تشنه تعلیم و تعلم باشند و از هر فرصتی برای فرهنگسازی و ترویج مبانی و آموزههای دینی خودشان و نشر و گسترش علوم مختلف تلاش کنند. در ادامه این خاطره دوران اسارت منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۲۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
طاهره علیملتی مادر شهید «اکبر حدادی» میگوید: «به حجاب خیلی مقید بود و به خواهرانش توصیه میکرد حجابشان را رعایت کنند.»
کد خبر: ۵۵۲۸۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
خاطره شهيد برومندی «2»
شهيد «صفر برومندی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «داخل سنگر تنها نشسته ام و سنگر هم در اثر بارش زياد سقف آن چکه می کند و من براثر تنهايی با ضبط صوت کوچکی که بچه ها آوردهاند میخواستند تا موقع درگيری مزدوران بعثی صدای خمپارهها و تانکها و تيرهای آسمان خراشی را برای يادبودی ضبط نمايند. و...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۸۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
«نگهبانهای عراقی با کابل کنار هم ایستاده بودند و حدود ده، دوازده نفر از بچهها باید از کنار آنها رد میشدند. حالا دیگر هر چند تا کابل میخوردند نوش جانشان! یکی از برادران بسیجی ما حدود شانزده و هفده سال بیشتر نداشت ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۸۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
به کوشش ادارهکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
نرمافزار چندرسانهای « شهید ابراهیم وکیلزاده » به کوشش اداره کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران تولید شد.
کد خبر: ۵۵۲۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
سردار شهید «هدایت صحرایی» مسئول اطلاعات سپاه دهلران از جمله شهدای دفاع مقدس است که در طی عملیات والفجر ۳ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر شهید میگوید: همیشه روسریام را پشت گوشهایم میبستم یک روز خواهر شهید به من گفت چرا تو هر روز صبح که از خواب بیدار میشوی این طور روسریات را میبندی! گفتم هر لحظه احساس میکنم باید منتظر خبر شهادت هدایت باشم. در ادامه این مصاحبه تصویری منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۲۷۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
به مناسبت سالگرد شهادت شهید «فرشاد فولادی»، ویژهنامه این شهید گرانقدر شامل زندگی، وصیتنامه، خاطرات ، مناجات، اسناد و دستنوشته، تصاویر و مصاحبه با شهید برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۲۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
اندر خاطرات دوران اسارت؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطرهای از دوران اسارت میگوید: برخلاف نگهبانهای دیگر که خیلی قاطی بچهها نمیشدند، علی انبری بیشتر بین بچهها وول میخورد و یکییکی در صورت افراد نگاه میکرد و اولین نفری که حواسش نبود و چشمش به جمال نامبارک او میافتاد را صدا میزد. با انبردست آنقدر لاله گوش آن بینوا را فشار میداد تا خون ازش بچکد. در ادامه این قصه تلخ اسارت منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۲۷۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
«حمید دوست داشت هر شب مهمان داشته باشیم و با هم رفتوآمد کنیم و گفت مهمان حبیب خداست. این رفتوآمدها محبت ایجاد میکنه. در خونه ما به روی همه بازه ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «حمید سیاهکالیمرادی» است که همزمان با سالروز ولادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۲۷۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
«ناهید عارف»، میگوید: سال 1360 با هم ازدواج کردیم. شهید خلبان هوانیروز بود، بعدها به عنوان فرمانده او را به سردشت اعزام کردند زمانی که فرزندمان به دنیا آمد خیلی تاکید داشتند مراقب فرزندمان باش و خدا را شکر میکنم به لطف خدا و نگاه شهید توانستم فرزندمان را خوب تربیت کنم.
کد خبر: ۵۵۲۷۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
خاطره شهيد برومندی «1»
شهيد «صفر برومندی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «پيروزی در اين جنگ با کيست؟ مسلما با ياری الله پيروزی از آنِ ياران حسين است. يارانی که در جبههها آنقدر از خود شجاعت نشان میدهند تا مرحله شهادت و اين ياران، شهادت را از حسين (ع) دارند و شهادت را با آغوشی باز استقبال می کنند و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۷۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
خاطرات مادر شهید اسماعیل دشتی زاده:
مادر شهید اسماعیل دشتیزاده از شهدای دفاع مقدس بوشهر از شهید خود خاطرات ی روایت می کند. شما را به خواندن این خاطرات دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۵۲۷۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
خداداد آقابابایی پدر شهید «ابوالقاسم آقابابایی» میگوید: «ابوالقاسم با شروع جنگ برای دفاع از کشور همسو با دیگر مردم وارد نبرد شد. خدا را شکر که فرزندم در راه دفاع از آبادانی کشورش به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۵۲۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
قسمت سوم خاطرات شهید «قدرتالله الیاسیتویه»
دوست شهید «قدرتالله الیاسیتویه» نقل میکند: «به هم قول داده بودیم شب عروسیمان کنار هم باشیم و ساقدوش داماد. قدرت که شهید شد به ابراهیم ایثاری گفتم: کی میخواد ساقدوش قدرت باشه؟ یک طرف تابوت شهید من نشستم و طرف دیگر ابراهیم.»
کد خبر: ۵۵۲۶۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
قسمت دوم خاطرات شهید «قدرتالله الیاسیتویه»
خواهر شهید «قدرتالله الیاسیتویه» نقل میکند: «میگفت: آبجیجان! درست نیست، بدون چادر هم بری بیرون. چادر از فاطمه زهراست، اسمت هم که زهراست، پس چادر سرت کن. باید رهرو حضرتش باشی.»
کد خبر: ۵۵۲۶۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴
گفتگوی تصویری با همسر شهید«والی صادقی»
«خاور جواهری» میگوید: همسرم در کارخانه خانه سازی کار میکرد و کارگری بود که به عنوان بسیج کارگری به منطقه اعزام میشود و میگفت: دوست دارم در راه امام شهید شوم و همین طور هم شد.
کد خبر: ۵۵۲۶۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
برگی از خاطرات شهید دانشجو «سیاهپوش»؛
«بیکار نمیموند. هر وقت فرصتگیر میآورد یک کتاب میگرفت دستش. باید چند بار صداش میکردی تا متوجه بشه و بیاد توی باغ! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۱