نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - همسران
گفتگوی تصویری با همسر شهید «بیژن صالحی»
«فرحناز رحمتی»، می‌گوید: همسرم، معلم بود و در روستا تدریس می‌کرد. بسیار مهربان و دلسوز بود و تا آنجا که می‌توانست نیازهای بچه‌های روستا را برطرف می‌کرد.
کد خبر: ۵۵۴۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «خوبیار حسین‌پور رودانی» می‌گوید: «شهید انسان خیلی خوب و با خدایی بود، دو ماه بعد از ازدواجمان، داوطلبانه از طریق بسیج عازم جبهه شد. به شهید گفتم دو ماهه ازدواج کردیم و هنوز اثر حنای عروسی از روی انگشتامون پاک نشده اما شهید گفت من باید برم، پسر خالمون تازه شهید شده بود، شهید گفت اسلحه پسر خالمون روی زمین افتاده، من باید اسلحه‌اش را بردارم.»
کد خبر: ۵۵۴۱۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «مراد زارعی» می‌گوید: «شهید خیلی اهل کار بود، در هیچ شرایطی نماز و روزه و مسجد رفتنش ترک نمی‌شد. روز یکشنبه رفت، تو رادیو اعلام کردند که هواپیمای ایران را زدند. به مدت بیست روز داخل دریا را گشتیم ولی پیکرش پیدا نشد.»
کد خبر: ۵۵۴۰۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۵

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «محمد خرمی» می‌گوید: «اخلاق خیلی خوبی داشت، مقید به خواندن نماز اول وقت بود. شهید شش ماه بعد از ازدواجمان عازم جبهه شد. زمانی که می‌خواست به جبهه برود، مرتب ساکش را بر می‌داشت تا دم در می‌رفت و برمی‌گشت، گفت از رفتنم ناراحت نشو. یکی از دوست‌داران خدا بود. از خدا خواست که بعد از برادرش علی، خودش هم به شهادت برسد.»
کد خبر: ۵۵۳۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۴

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی کناری‌زاده» می‌گوید: «شهید زبان‌زد همه بود. تمام افراد خانواده و دوستان، خیلی شهید را قبول داشتند، آدم مهربونی بود. بعضی مواقع به شهید می‌گفتم به جبهه نرو اما شهدا هدفشان چیز دیگری بود. همسر شهید بودن مسئولیت سنگینی است، امیدوارم بتوانم این راه را ادامه دهم.»
کد خبر: ۵۵۳۶۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛
شهید «علی کرم بیگی» دلش برای اسلام، انقلاب و امام راحل می تپید و همین احساس عمق پر جاذبه او را به سمت میادین نبرد حق علیه باطل کشاند و در کسوت سرخ بسیجی به لقاء محبوب شتافت و با مرگ سرخش نشان سرافرازی را دریافت نمود. همسر گرانقدر شهید می گوید: تا پای جان از دولت حمایت می کنیم و رهرو راه رهبرمان هستیم و پیرو راه شهیدان هستیم. در ادامه فیلم این مصاحبه را ببینید.
کد خبر: ۵۵۳۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۹

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عبدالله اسلامی» می‌گوید: «شهید مانند یک مهمان بود، بعد ازدواجمان فقط یک ماه خانه بود ولی برای من خیلی دوست داشتنی بود. ساعت 9 نشسته بودم یکی آمد و گفت عبدالله رفت؟ گفتم بله.گفتند هواپیمای ایران را زدند ولی شهید به مقصدش رسیده، من گفتم نه، چون می‌دانستم که شهید داخل همین هواپیما بود.»
کد خبر: ۵۵۳۶۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «سید عبدالحسین عمرانی» می‌گوید: «شهید از لحاظ اخلاقی زبانزد همه بود و به دیگران کمک می‌کرد. به ساواک گزارش داده بودند که شهید فعالیت سیاسی انجام می‌دهد، برای همین آمدند دستگیرش کنند اما دوستان شهید فراریش دادند و یک مدت در جزیره هرمز زندگی می‌کرد. شهید معلم بود و مهرماه سال 64 برای تدریس به روستای دهو رفت، برای جبهه نام‌نویسی کرد و آذرماه به جبهه اعزام شد.»
کد خبر: ۵۵۳۱۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
«ناهید عارف»، می‌گوید: سال 1360 با هم ازدواج کردیم. شهید خلبان هوانیروز بود، بعدها به عنوان فرمانده او را به سردشت اعزام کردند زمانی که فرزندمان به دنیا آمد خیلی تاکید داشتند مراقب فرزندمان باش و خدا را شکر می‌کنم به لطف خدا و نگاه شهید توانستم فرزندمان را خوب تربیت کنم.
کد خبر: ۵۵۲۷۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عباس بنی‌قاسمی تیروری» می‌گوید: «آدم خوب و با‌معرفتی بود. نامه نوشته بود که دوست دارم انگشت پسرم را روی استامپ بزنی و برایم بفرستی، دوست دارم انگشت کوچکش را ببینم. شهید خیلی دوست داشت که به جبهه برود و در آخر هم رفت. شهید راننده آمبولانس بود و می‌گفت دوست دارد به زخمی‌ها کمک کند.»
کد خبر: ۵۵۲۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «سهراب فلاحی کمیز» می‌گوید: «انسان پاکی بود. هر جا می‌رفت کتاب می‌خواند، علاقه داشت با دوستانش کلاس قرآن برگزار کند. وقتی که از جبهه آمد من زایمان کرده بودم، شهید ترکش خورده بود، برای همین پنج روز به مرخصی آمده بود و این آخرین دیدارمان بود. بعد از آن خداحافظی کرد و دیگر نیامد.»
کد خبر: ۵۵۲۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «خسرو شکراللهی حاجی‌آبادی» می‌گوید: «می‌بیند که یک شکارچی، یک کبک را شکار کرده است و همراهش یک تفنگ دست ساز دارد، پیش همکارانش می‌رود و به آن‌ها می‌گوید شما بشینید، من می‌روم از پشت می‌گیرمش، وقتی می‌رود که آن شخص را از پشت بگیرد، آن شکارچی برمی‌گردد و یک تیر به قلبش می‌زند.»
کد خبر: ۵۵۲۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حیدر کرامتی» می‌گوید: «اخلاق خوبی داشت، سرش تو زندگی خودش بود. یک سال از ازدواجمان می‌گذشت که به سربازی اعزام شد. محل سربازی‌اش گیلان غرب بود و همان ‌جا به شهادت رسید. علاقه زیادی به خدمت سربازی و جبهه داشت.»
کد خبر: ۵۵۲۱۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جهانگیر سالاری» می‌گوید: «اخلاق همسرم خیلی خوب بود، مرتب به مسجد می‌رفت و قرآن می‌خواند. آدم خوبی بود برای همین با شهید ازدواج کردم. اگر چیزی می‌گرفت، می‌گفت اول به فقیر بده بعد به بچه‌هایمان بده بخورند. در مورد نحوه شهادتش نیز گفته‌اند؛ هلیکوپتر به کوه برخورد کرده و یا سقوط کرده است، درنهایت من نفهمیدم شهید دقیقا به چه شکلی به شهادت رسید، فقط می‌دانم که هلیکوپترش دچار انفجار شد.»
کد خبر: ۵۵۲۱۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید مدافع وطن احمدی گفت: دلتنگی خانواده‌های شهدا امری غیرقابل وصف است که با هیچ چیز تسکین نمی‌یابد.
کد خبر: ۵۵۱۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جمعه بذرافشان خیرآباد» می‌گوید: «یک سالی می‌شد که اسمش رو نوشته بود اما رئیسش نمی‌گذاشت بره، چون علاوه‌بر دو تا بچه شیرخوار یکی هم تو شکمم داشتم، تا اینکه سال بعدش مجبور شدن بفرستنش. می‌گفت اگر برنگشتم مواظب بچه‌ها باش. برای ده روز به مرخصی اومد و روز نهم برگشت. از طرف اداره‌اش در بندرعباس تماس گرفتند که شهید بذرافشان شهید شده است، ترکش به شکم و شانه‌اش خورده بود. بعضی شب‌ها خوابش را می‌بینم، میگه علت ناراحتی‌ت چیه، میگم ناراحت نیستم، بعد می‌بینم بالای سرم نشسته.»
کد خبر: ۵۵۱۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «اکبر حسینی‌پور» می‌گوید: «اگر می‌دید بچه‌ای سرپرست ندارد، آن را می‌آورد و به سرپرستی می‌گرفت، سه نفرشان را به سرپرستی گرفت تا بزرگ شدن و دیپلم‌شان را گرفتند و رفتند. وقتی مهمان برایمان می‌آمد کمکم می‌کرد، نمی‌گذاشت لباسش را من بشورم، می‌گفت تو بچه کوچیک داری.»
کد خبر: ۵۵۱۸۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۹

گفتگوی تصویری با همسر شهید«حمید گلزارمنش»
«توران فانوس صفری»، می‌گوید: همسرم جانباز 70 درصد نخاعی بود قبل از شهادتش هیأتی را برپا کرد دائم ذکر «یاحسین»، «یا زینب» و «یا زهرا (س)» را بر لب داشت.
کد خبر: ۵۵۱۷۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «دادخدا بهرام‌شاهی» می‌گوید: «دو روز به خدمتش مانده بود که ازدواج کردیم و عازم جبهه شد. آدم کم حرفی بود، خیلی به خانواده احترام می‌گذاشت. نامه نوشته بود که می‌خواهد به مرخصی بیاید و من منتظرش بودم که خبر شهادتش را آوردند.»
کد خبر: ۵۵۱۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حسین کهوری‌زیارتی» می‌گوید: «شهید از همان بچه‌گی نماز خوان و اهل روزه گرفتن بود. یک روز لباس سفید پوشید و اومد پیشم، لباسش خونی بود، همه گفتند تیر خوردی؟ گفت نه یک نفر را به بیمارستان رساندم. بار اول که به جبهه رفت، به دستش ترکش خورد، بعد از اینکه دستش خوب شد دوباره به جبهه رفت و این دفعه ترکش به سینه‌اش خورد.»
کد خبر: ۵۵۱۶۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵