شهیدی که جان خود را فدای نظام جمهوری اسلامی کرد
به گزارش نوید شاهد اصفهان، شهید سید علی بطحائی سال ۱۳۱۲ در شهرستان شهرضا و در خانوادهای متدین دیده به جهان گشود. سال ۱۳۱۸ وارد دبستان دولتی شد، اما پس از شش سال تحصیل را رها کرد و در مغازه پدرش مشغول به کار شد. در سن ۲۲ سالگی ازدواج کرد و در این دوران به هر طریقی امرار معاش میکرد. شهید بطحائی در برابر مشکلات چون کوهی استوار بود و هیچگاه تزلزلی به خود راه نمیداد. خدمات بیدریغ او همواره متوجه اطرافیان بود.
با شروع نهضت انقلاب اسلامی، شهید بطحائی همچون تشنهای که به آب رسیده باشد، با تمام وجود به آن پیوست. او با تقویت ایمان و اخلاص خود نسبت به پیامبر (ص)، امام علی (ع) و نایب بر حقش امام خمینی (ره)، دریافت که انقلاب اسلامی ایران نیازمند کسانی است که آن را یاری دهند. ترس برایش بیمعنا بود و در راهپیماییها و تظاهرات فعالانه شرکت میکرد. او معتقد بود که امروز، روز وحدت و فریاد است، نه روز سکوت و آرامش. روز جنبش و حرکت است، حرکتی که در نهایت، استقرار نظام جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت. بر اساس این باور، لحظهای آرام نگرفت و همواره در جهت کمک به انقلاب کوشا بود. او نقش فعالی در گسترش فرهنگ اسلامی در روستاها و نجات آنها از فرهنگ طاغوتی داشت و اعلامیههای امام را در روستاهای اطراف شهر پخش میکرد.
شهید بطحائی به واقعیت تلخ استضعاف در تمام ابعاد در روستاها آگاه بود و اعتقاد داشت که باید به روستائیان فهماند که اگر فقیر و رنجبر هستند، اگر بیسوادند و اگر محروم و مظلومند، نباید این پلیدیها و زبونیها را به گردن تقدیر بیندازند. او معتقد بود که تمام این نارساییها ریشه در حکومت ۲۵۰۰ ساله سلطنتی دارد و راه رهایی از این درد، کار، کوشش، تلاش و جهاد در جهت براندازی حکومت سلطنتی و استقرار نظام جمهوری اسلامی است.
در ادامه فعالیتهای انقلابی خود، در روز تاسوعا در پایین آوردن مجسمه شاه، مظهر ظلم و خیانت، شرکت داشت. فردای آن روز، یعنی روز عاشورای حسینی، در تشییع جنازه یکی از شهدا به برادرش گفت: «من همواره آرزوی شهادت در راه اسلام را دارم.» در تاریخ ۱۱ محرم، دی ماه سال ۱۳۵۷، حوالی ساعت ۹ صبح، او به همراه برادرش در میدان تاسوعای شهرضا توسط یکی از عوامل رژیم به نام ناصر نصری دستگیر شد. در همان لحظه، ناصر نصری با وارد آوردن ضربهای سهمگین به سر شهید، خشم خود را فروکش کرد و هر دو برادر را با ضرب و شتم به شهربانی برد. دو روز بعد از نیمه شب، آنها و دیگر زندانیان را به اصفهان منتقل کردند. شهید بطحائی به مدت ۱۹ روز در زندان اصفهان زندانی بود. به گفته روحانیون شهرضا که با او همبند بودند، بر اثر ضربهای که به مغزش وارد شده بود، به سردرد شدید مبتلا شده بود و حتی قادر به وضو گرفتن برای نماز نبود. پس از ۱۹ روز، با تلاش آیتالله خادمی آزاد شدند.
شهید پس از بازگشت به زادگاهش همچنان با درد شدید سر مواجه بود. اما همواره اظهار خشنودی میکرد و با وجود اینکه کمکم بینایی خود را از دست میداد، به اطرافیانش میگفت: «جای افتخار است که توانستهام چشمانم را در راه اسلام بدهم.» شهید همیشه آرزوی دیدار امام را داشت، اما لحظه ورود امام، چشمانش بینایی خود را از دست داده بود. با این وجود، هیچ چیز نمیتوانست در ایمان خللناپذیر او خدشه وارد کند. او شکرگزار خدا بود و میگفت: «اگر نمیتوانم رهبرم را ببینم، اما جای او را بر قلب خود خوب احساس کرده و خبر ورود ایشان نیز مرا راضی کرده است.» مدت کوتاهی پس از این اتفاق، او جهت معالجه به بیمارستان حجتیه اصفهان منتقل شد. در بیمارستان، با وجود وخامت حالش، درخواست کرد برای او رادیویی بیاورند تا صدای امام را بشنود و کلام جانبخش او التیام دردش باشد. سرانجام بيست و دوم بهمن 1357، بر اثر عوارض ناشی از این ضربه شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای همان شهرستان واقع است.
انتهای پیام/