زندگی شهید بزرگوار شهید عباسعلی میرزاجانی نوش آبادی
عبّاسعلی میرزاجانی نوشآبادی در پانزدهم بهمنماه 1319 در خانوادهای مؤمن و مستضعف در شهر نوشآباد به دنیا آمد.
در کودکی همراه پدر پیرش به صحرا میرفت و در کار کشاورزی به او کمک میکرد. او پس از سالها کشاورزی، در سال 1341 به سربازی رفت. پس از پایان خدمت مدّتی کشاورزی کرد و سپس به کارگری مشغول شد. او در سال 1348 همسری از خویشاوندان خود انتخاب کرد که حاصل این ازدواج سه پسر و دو دختر است که از او به یادگار ماندهاند.
شهید میرزاخانی در دوران انقلاب، شبها در حوالی نوشآباد پاسداری میکرد و روزها به کارگری مشغول بود. او همیشه بر همراهی شعار و عمل تکیه داشت و میگفت: همه باید مثل امام باشیم و تنها به شعار دادن اکتفا نکنیم. اگر فقط حرفزدن بود، انقلاب اسلامی پیروز نمیشد.
با آغاز جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج درآمد و مستقیماً به سپاه ایلام رفت و مدت پنج ماه در آنجا فعالیّت کرد. سه ماه در گروه خمپاره انداز و دو ماه نیز فرماندهی یک گروه چریکی بود. در این مدت، کارهای بزرگی از او مشاهده شد. او توانست چندین بار به خاک عراق نفوذ کند و دوباره به مواضع خودی برگردد. او سرانجام در نوزده بهمن1360 پس از منهدم کردن یک پست فرماندهی در جبهه ی کانیسخت در عمق 30 کیلومتری خاک دشمن، به همراه 36 نفر از همرزمانش به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
وصیت نامه شهید عباس پر ار
به نام خدا
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون.
به درستی کسانی که گفتند پروردگار ما الله است و بر این گفته استقامت کردند ملائکه بر آنها نازل می کنیم به اینکه نترسید و ناراحت نباشید و بشارت می دهند به بهشتی که آن جاوید است.
ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی.،امام حسین،
اگر دین محمد استوار نمیماند مگر به قتل من باشد پس شمشیرها مرا دریابد.
با سلام و درود به شهیدان راه حق و حقیقت . با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و درود و سلامببه ارواح شهیدان انقلاب اسلامی ایران و درود و سلام به منجی انسانهای آزاده حضرت مهدی موعود و انتظار پیروزی هر چه زودتر جند الله بر لشکریان کفر صدا می به سرکردگی آمریکای جنایتکار.
ما از خداییم و به سوی خدا می رویم ،سلام بر مهدی رهایی بخش محرومان و سلام بر شما ملت دلیر و فداکار در پشت جبهه.
امیدوارم که همیشه به دیاری خدا همچنان در سنگرهای عبادی ،سیاسی شرکت داشته باشیم.
مادر و پدر م سلام بر تو که عمری برایم زحمت کشیدید و مرا نیکو تربیت کردید ،پدرم تو می دانی که خون شهید درخت تنومند اسلام را آبیاری می کند و من هم می خواهم اگر خدای متعال قبول کند خون خود را به پای این که می رود جهانگیر شود بریزم .پدر تو می دانی که ما امانت خدا در نزد شما هستم و اگر شهید شدم برادران دیگرم را روانه کن تا راهم را ادامه دهند .با خدای خود معامله کن که این معامله پر سود ترین معاملات است و فراموش نکنید که بزرگترین جهاد،جهاد با نفس را به آنها یادآوری کنی و این راهی ست که خودم انتخاب می کنم و با خدا داد و ستد کردم.
انتظاری که ما از شما داریم اینست که دعاها را فراموش نکنید خصوصا به رهبر کبیر مان دعا کنید و مسجد ها را پر کنید ،و برای همین منظور است که اماممان می فرماید مسجد ها را پرکنید ،مسجدها سنگر است و چون این سنگرهاست که افرادی را تربیت میکند و تحویل اجتماع می دهد که چنین در جبهه ها جانبازی می کنند.
از شما پدر و مادر عزیز می خواهم که برایم گریه نکنی و از شما پدر عزیزمی خواهم که برای من گریه نکنی که من به راه خدامی روم پدر و مادر عزیزم من تنها نیستم که به جبهه می روم بلکه صدها و هزارها هستند که به جبهه می روند .پدر و مادر عزیز اگر من شهید شدم برای من گریه نکنید و برای من شیرینی بدهید و اگر شما گریه کنید دشمن ها خوشحال می شوند .از شما می خواهم روزه ها یی که نگرفته ام و نمازهایی که نخوانده ام برایم انجام دهید.اگر شما دلتان برایم تنگ شد ،ای پدر و مادر عزیزم برادران دیگرم را ببینید ،اگر شهید شدم شب جمعه ها سر قبر من بیایید و امام را دعا کنید و همچنین معلولین انقلاب را دعا کنید .
از خواهران و برادران نصر آباد می خواهم که که راه شهیدان را ادامه دهند و نگذارند منافقین این خونها را پایمال کند.از پسر عموهایم و از همسایگان و آشنایان خود می خواهم که اگر من شهید شدم اگر از من بدی دیدند به بزرگواری خود ببخشند .از شما می خواهم که برادران و خواهرانم را به مدرسه بفرستید ،تا اخلاق اسلامی را یاد بگیرند و دیگران را راهنمایی کنند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.