وصیتنامه بسیار پر محتوا از شهید عملیات بیت المقدس شهید حسین ترابی از شهرستان کوهپایه
وصیت نامه شهید والا مقام حسین ترابی دستگردوئی
بسم رب الشهدا و الصالحین
انا لله و انا الیه راجعون
اکنون که در دنیای توحید و در منطق قران و در مقام هجرت برای دین خدا قرار گرفته ام ،بر آن شدم تا نیت و هدفی را که در این راه داشتم در طی وصیت نامه ای بنگارش در آوردم
این مصادف است با زمانی که دلهای سربازان اسلام بی قرار و بی تاب، شور و شوق همه هروران را فرا گرفته ، حقیقت زنده (عمل صالحشان ) برایشان عشق است وجودشان تبلوری از الله و ایمان به خدا و محبت و برادری و رستگاریست، در خدا گم شده اند.دعا و درد دلهاشان ، با خدای خویش و احساس حقارت در برابر او کمرشان را خم کرده است و با کمری خم شده در برابر معبودشان و از طرفی با ایمان راسخ و همتی بلند و غیر قابل توصیف در برابر دشمن ایستاده و چشم دنیا دوستان دنیا را خیره کرده و هر کدامشان به منزله هزاران خار و هزاران استخوان در چشم و گلوی دشمن خون خوار به حساب می آیند و دشمن راه چاره ای هم ندارد و نخواهد داشت.چون خدای اینان را نشناخته ، آنها را هم نیز نخواهد شناخت و با این حال فریاد پیروزی میدهند و اسلام زنده و بیدارگر را به کمک میخوانند.محمد ، علی ، حسن ، حسین ، فاطمه زهرا ..... را به شهادت ایمانشان دعوت می کنند اشک وجودشان را شسته و درونشان را آیینه عشق کرده است.آینه ای که از هر طرف بنگری نماینگر صلابت و استواری و مقاومت است.در راه پر حال و عشقشان ، روح خدا ئیشان از دنیای ما پر کشیده و به معراج چشم شهادت دو خته اند.مرد ایمان، مرد عشق ، مرد جنگ ، مرد صلح ، مرد عطوفت، مرد صبور ، مرد خدا و نمیدانم چه بنویسم .علی را الگوی خود قرار داده و همچون او زاهدان شب و شیران روز و بهر حال به نگارش در آوردن عشق و شور اینان اگر استادان شهر و عارفان گم شده در خدا را به نگارش وا دارند نتوانند آنچه که هست بنویسند مگر میشود آن چیزی را که پیرمرد 60 ساله و نوجوان 13 ساله و 14 ساله را به جبهه می آورد و تحرک خدائی به انها می دهد نوشت و گفت چیست ؟ نه نمی توان ، حال چه کسی میتواند اینها را ببیند و نگویددر این میدان نبرد خدائیان و شیطانیان در نگرفته است. نبرد ظلم چندین ساله با اسلام، روز نبرد دشمنان انسانها و خلقهای در بند گشده را با نبرد ناجیان آنها .اگر اینها نیست پس چرا این جنگ ، نظام جنگی آنها را که کتابها و تومارهای چندین ساله در پی تحقیق ها و جستجو ها و محاسبه های کور ریاضی نوشته اند ، بر هم زده و تومار آنها را به هم پیچیده و بی بهره گذاشه و آنها را مجبور کرده تا انگشت حیرت بر دهان گیرند.حال این انسانهای پاک به میدان می روند برای شدنی انسانی ، ایمانی ، خدائی و مبارزه با دشمن عقیدتی ، مکتبی ، قرآنی ، آزادی ، شرق و نامشو ، تا هم خود را در میدانها بسازند و رشد دهند و هم به گلهای الحیوه عقیده و الجهاد ، تجلی حسین خود را پیدا میکند، خوشا به سعادت کسانی که در این میدان بتوانند خویشتن خویش را دریابند و بر نفس اماره خود مسلط شوند و سربازی از سربازان اما مهدی (عج) ناجی انسانها به حساب آیند و قدر مسلم آن کسی که در پی تفییر بنیادهای پوشالی این قرن میکروبی و اتمی جان را پیشقدم خدایش میکند .ان الله لایغییر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم . به امید آن صاحب راهش پیروز و سر افراز در پیشگاه خدا بیرون خواهد آمد.چه مصلحت خدایش در آن باشد که پیروزی او را در شهادت او قرار دهد و یا در زندگی کردنش.پس رزمنده ای که با چنین بینشی و اندیشه ای وارد صحنه می شود اگر در صحنه آتش کفر همه جا را فرا گیرد و تمام جانش را فرا گیرد باز پیروز و موفق در راهش باقی ابدی خواهد ماند و این است که میگویند اگر کشته شود شهید و شاهد و زنه همیشگی است.پس باید هزاران درود بر اسلام فرستاد که هر رزمنده ای چنین شعار میدهد.
کتابم قرآن ، معبودم الله ، هادیم رسول الله ، امام بقیه الله ، راهم سبیل الله هدفم لقاء الله ، بر زبانم ذکرالله ، و از نهانم حب الله ، حزبم حزب الله ، رهبرم روح الله و اکنون من نیز همچون تمام این جان برکفان به امید خدا این راه را بر میگزینم چرا ؟؟؟ چون به وضوح روشن است که اینها برحقند و اگر کسی به یاری اینها نشتابد ، خودش کمک کفر و ظلم و ستم و شرک است و مخالف اصل انسانیت و اسلامیت است و کافر و مشرک به حساب می آید و من نمیتوانم ببینم که پیرمرد 60 ساله بیشتر با فرزند رشیدش ، با هم به جبهه بشتابند و با نوجوان 13 با آن جثه کوچکش در این هوای گرم و سوزان جنوب به یاری اسلام شتافته و سراز پا نشناخته ، و من در کنجی گوشه نشین شوم و خود را عابد و زاهد و میکده عشق قلمداد کنم و بگویم من عابد گوشه صحنه هستم.
من به جبهه میروم به امید کشته شدن ، که شهید محسوب شوم.بلکه می روم تا با کمک وتلاش پیگیر برادران پیروزی اسلام بر کفر را در آغوش گیرم ، و در این نیت اگر مصلحت پروردگار حق ، خواهان این بود که با شهادتم این پیروزی را در برگیرم مشتاقانه سرتعظیم در برابر خواسته او فرود اورم.