زندگینامه شهید عملیات بیت المقدس شهید ناصر اباذری از شهرضا
بسمه تعالی
خلاصه ای از زندگینامه شهید ناصر اباذری
پاسدار شهید ناصر اباذری فرزند حیدرعلی در تاریخ 08/دی/1342 در شهرستان شهرضا در خانوادهای مستضعف و متدین به دنیا آمد. در سن 6 سالگی به مدرسه شفیع رفت پس از آن دوران راهنمائی را در مدرسه شهید موسوی ادامه داد و دوران دبیرستان را در مدرسه نظام وفا در رشته علوم تجربی گذراند. او فردی دلسوز و مهربان بود و با مردم برخوردی محبت آمیز داشت، مشکلات زندگی را درک میکرد و تمام سختی ها را تحمل میکرد.او تعطیلات تابستان را کار میکرد تا بتواند خرج تحصیل خود را در بیاورد. در دوران نوجوانی او که مصادف با دوران انقلاب بود در تظاهرات و راه پیمائیها شرکت میکرد و در رساندن اعلامیههای امام به دست مردم فعال بود و به امام علاقه فراوان داشت و دومرتبه موفق به دیدار با امام خمینی گردید. در دوران دبیرستان با چند تن از همکلاسی هایش انجمن اسلامی دانش آموزان را تاسیس کردند و در آن فعالیت چشمگیری داشت و همچنین در پایه گزاری پایگاه بسیج سید الشهدا حضوری فعال داشت و شبها در آن محل به نگهبانی مشغول بود و در همین محل بود که آموزشهای نظامی را گذراند و برای حضور در جبهه ثبت نام کرد و عازم جنگ شد، در آنجا طوری که همسنگرانش تعریف میکنند رشادتهای زیادی به خرج میداد و با تیر بار و کلاشینکف به نبرد دشمن میرفت و سرانجام این جوان انقلابی در تاریخ 03/خرداد/1361در عملیات بیت المقدس و فتح خونین شهر به شهادت رسید.
وصیت نامه شهید ناصر اباذری
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و سلام بر شهیدان راه حق و آزادی و آرزوی سلامتی و توفیق برای رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد حق علیه باطل و سلام خدمت پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم امیدوارم که مرا ببخشید . آری پدر و مادر مهربانم و خواهر و برادرانم من دلم میخواهد شهید شوم و شاید خدا بخواهد و اگر او خواست که دیگر کاری نمیشود کرد و خودم را به دست خدا میسپارم و شما هم مرا به خدا بسپارید چون خدا از من و شما بهتر میداند، چون او خلق کننده ماست ولی خوب اگر من برنگشتم بعد از شهادت من تا وقتی که جنازه مرا نیاوردند و از سپاه پاسداران نیامده اند؛ بیائید فرزندتان را ببینید و هر کس هرچه گفت دروغ است و باور نکنید و اگر من شهید شدم که لیاقت آن را ندارم، دلم نمیخواهد کسی برای من گریه نکند چون برای کسی باید گریه کرد که راهش را گم کرده باشد ولی من راهم را پیدا کرده ام و میروم و شما هم اگر من شهید شدم اجر دارید،
چه پدر و مادرم و چه برادرانم که در ساختن من تاثیر زیادی داشته اند.
خلاصه تا میتوانید دعا کنید. همانطور که گفتم اگر کسی برای من گریه کرد یا ناراحت شد به خدا او را حلال نمیکنم، پس سعی کنید صبر داشته باشید و خدا را شکر کنید و اینکه ناشکری نکنید چون خدا ما را آفریده و یک روز هم میگوید بیا ای بنده من ،دیگر بس است زنده بمانی پس به خاطر من ناراحت نشوید چون هدف خداست و راه رسیدن به خدا امروز شهید شدن است و حال بهترین موقع است برای پرواز به سوی او، خیلی کم چنین لیاقتهایی نصیب بندگان میشود، خلاصه اگر من شهید شدم به جای قهوه و این برنامهها گز و شیرینی بدهید ویک حالت بشاش برپاکنید. اگر جنازه مرا آوردند یداله تاکی را بیاورید تا مرا بشناسد چون او مرا میشناسد و من برایش گفته ام. دیگر عرضی ندارم امیدوارم که امام امت وتمام کسانی که به این دین خدمت میکنند از دعا فراموششان نکنید. خدا نگهدار شما باشد، خدا صبرو طاقت را نصیب شما کند.