وصال در «خندق»؛ وداع در «اروند»! +روایت بیسیمچیِ سردار شهید حاج «علی باقری» از روزهایی که در کنار فرماندهاش گذشت
روایت بیسیمچیِ سردار شهید حاج «علی باقری» از روزهایی که در کنار فرماندهاش گذشت
وصال در «خندق»؛ وداع در «اروند»!
خودش را بیسیمچی سردار شهید حاج «علی باقری» معرفی
میکند و میگوید که آشناییاش با حاجی از جاده «خندق» شروع شده است؛ جادهای در شرق
دجله که برای بچههای جنگ خاطرات فراوانی از آتش و خمپاره و بمباران دارد. «حسین لادانی»
هرچند از همان نخستین روزهای حضورش در جبهه نام و آوازه حاج علی باقری را زیاد شنیده
اما به قول خودش اولین دیدار چهره به چهره و همراهی بازو به بازو و حتی همسنگر شدنش
با حاج علی را از سال 63 و در جاده خندق تجربه کرده آن هم درست وسط معرکه عملیات بدر
که آتش دشمن از زمین و آسمان، خشکی و دریا روی سرشان میریخته است. میگوید در همان
عملیات بود که اسطوره بودن حاج علی برایم مثل روز روشن شد و با خدای خود عهد کردم تا
زندهام لحظهای از او جدا نشوم. او انتصاب حاج علی باقری به فرماندهی گردان امام حسین(ع)
را دلیل دیگری بر نزدیکیاش به حاجی میداند که روز به روز هر چه جلوتر میرفته بیشتر
شیفته و مرید فرماندهاش میشده است
.
حاج علی از همان روزهای اول که وارد میدان کارزار میشود، توجه ویژه فرماندهان را به خود جلب میکند؛ طوری که سال 61 و با شروع عملیات محرم به عنوان فرمانده محور یکی از گردانهای لشکر 14 امام حسین(ع) انتخاب شده و در یکی از محورها با شجاعت تمام ایفای نقش میکند. او حتی در این عملیات دچار مجروحیت شدید میشود و مدت زمانی نیز از ادامه حضور در جبهه منع میشود. حسین لادانی، مسئول مخابرات گردان امام حسین(ع) و بیسیمچی حاج علی باقری میگوید: «با وجود اینکه حاج علی بعد از عملیات محرم به دلیل مجروحیت شدید از انجام فعالیتهای سنگین و حتی راه رفتن توسط پزشکان منع شد؛ ولی با این حال حضور در میدان جنگ آنقدر دغدغه او بود که مدت زمان زیادی از دوره درمانش نگذشته دوباره راهی جبهه شد و اینبار در سنگری مهمتر از سنگر فرماندهی گردان به عنوان فرمانده آموزش نظامی و آمادگی رزم لشکر 14 امام حسین(ع) شروع به خدمت کرد.»حسین لادانی اگرچه آوازه حاج علی باقری را از قبل شنیده است؛ اما اولین باری که او را از نزدیک میبیند، همزمان با عملیات بدر و در جاده خندق بوده است، زمانی که حاج حسین خرازی او را به عنوان فرمانده گردان امام حسین(ع) معرفی میکند. «لشکر 14 امام حسین(ع) سال 63 در عملیات بدر تلفات بسیار سنگینی داد. در این عملیات قریب به هفت نفر از فرمانده گردانها و مسئول محورهای لشکر به شهادت رسیدند و گردان امام حسین(ع) نیز که از این موضوع مستثنی نبود، جمع کثیری از نیروها از جمله فرماندهاش را از دست داد و تنها یک جانشین گروهان و یک جانشین گردان برایش ماند. در همان حین وقتی تنگناها زیاد شد، حاج حسین خرازی که مطمئن بود کسی بهتر از حاج علی باقری نمیتواند کار را جمع کند، دست او را گرفت و به میدان عملیات آورد تا با قدرت و صلابتی که در او سراغ داشت، بتواند راهی برای حفظ منطقه عملیاتی پیدا کند.» او معتقد است حاج حسین خرازی قطعا با انتخاب حاج علی باقری خواست بگوید که بهتر از او کسی را در لشکر امام حسین(ع) پیدا نکرده که بتواند کار این عملیات را جمع و جاده خندق را حفظ کند.
فرماندهی مدبرانه شهید باقری، عملیات بدر را نجات داد
جاده خندق تنها منطقهای است که از کل منطقه عملیاتی بدر حفظ میشود؛ جادهای که هم برای نیروهای ایرانی و هم برای نیروهای عراقی حائز اهمیت بوده است. با این تفاوت که دشمن در این منطقه به عقبه خاکی خود دسترسی داشته؛ ولی نیروهای ایرانی با توجه به اینکه عقبه آنها 10 تا 11 کیلومتر آب بوده، پشتیبانی کردن آن منطقه برایشان بسیار سختتر بوده است. آنطور که حسین لادانی میگوید حضور حاج علی باقری در عملیات بدر باعث تثبیت خط شده و مژده بزرگی را برای لشکر 14 امام حسین(ع) به ارمغان میآورد. «وضعیت جاده خندق در عملیات بدر بسیار اسفناک و آتش دشمن از زمین و آسمان، خشکی و دریا روی سر ما بود. تا دشمن هم کمتر از 60 متر فاصله داشتیم. ولی با هر شرایطی که بود و با فرماندهی مدبرانه شهید حاج علی باقری توانستیم در خط مستقر شده و یک ماه آنجا بمانیم تا خط تثبیت شود.»
او عملیات بدر را مقدمهای برای انتخاب حاج علی باقری، فرمانده نام آشنای لشکر 14 امام حسین(ع) به عنوان فرمانده گردان امام حسین(ع) میداند و میگوید: «از همانجا بود که حاج علی را درک کردم و فهمیدم چه اسطورهای است. شجاعت، مردانگی و از خودگذشتگی او و حتی حساسیتی که نسبت به نیروهایش داشت که مبادا بی دلیل از بینی بچهها یک قطره خون ریخته نشود، از همان عملیات بدر برایم روشن شد. اینها باعث شد که از همانجا با خود و خدایم عهد کنم که تا لحظهای که زنده هستم، از حاج علی جدا نشده و تحت هر شرایطی کنارش بمانم.»
گردان امام حسین(ع) گلچینی از بهترینهای لشکر امام حسین(ع) بود
حسین لادانی از گردان امام حسین(ع) و فرماندهی حاج علی باقری اینطور میگوید: «گردان امام حسین(ع) گلچینی از بهترینها و باتجربههای لشکر 14 امام حسین(ع) بود. روحیات خاص و دوست داشتنی حاج علی باقری باعث شده بود که امثال شهید عباس کمالپور، شهید محسن محمدی، شهید حاج اصغر صفایی و مرحوم حاج امیر ثنامهر که از بهترین فرماندهان لشکر بودند دور او جمع شده و همه به عشق او خودشان را به گردان امام حسین(ع) برسانند. برای همه بچهها در کنار حاج علی باقری بودن، بزرگترین افتخار بود.»عملیات والفجر 8 ، دومین تجربه حضور حسین لادانی در کنار حاج علی باقری است که آن هم با موفقیت طی میشود. «گردان امام حسین (ع) شب اول عملیات والفجر 8 وارد منطقه شد. هرچند در جنگ اصلا سابقه نداشت که یک گردانی از شب اول عملیات وارد منطقه شده و 45 روز آنجا بماند؛ آنهم با آن وضعیت خاص این عملیات که فقط روز دومش من شمردم، 81 بار هواپیما آمد و هرباری که میآمد تا جایی که در توان داشت بمب روی سر ما میریخت. البته جدای از سلف سرویسهای هواپیماهای فرانسوی.... ولی الحمدلله عملیات والفجر 8 هم کنار حاجی با موفقیت به پایان رسید و بعد از آن عازم کردستان شدیم.»
حاج علی شهادتش را در سفر حج گرفت
سال 65 قرعه به نام حاج علی باقری میافتد که راهی سفر حج شود؛ سفری که در آن شهادتش را از خدا میگیرد. حسین لادانی میگوید در خط پدافندی کردستان بودیم که حاج علی با بچهها خداحافظی کرد و رفت برای زیارت خانه خدا... او رفتن به سفر حج را بزرگترین آرزوی شهید باقری میداند؛ موضوعی که از زبان همسر شهید شنیده که هر موقع از حاجی میپــــرسیــــــدم بزرگترین آرزویت چیست؟ میگفت: زیارت خانه خدا. او در شرح خاطرات سفر حج حاج علی باقری میگوید: «پدر و مادر حاج علی نیز که همزمان با او راهی سفر حج شدهاند در مکه با هم دیدار میکنند. حاجی آنجا میگوید که ای کاش با همسرم آمده بودم و از اینکه تنهایی آمده ابراز ناراحتی میکند؛ ولی پدرشان در جواب او میگویند انشاءالله سفر بعدی که آنجا حاجی در جوابشان عنوان میکند که سفر دیگری در کار نیست و همین روزهاست که شهید بشود.»دعا در حق همسر و فرزندش و گرفتن امضای شهادتش دو خواسته مهم حاج علی در سفر حج بوده که حسین لادانی آن را از زبان همسرشهید باقری شنیده است. او میگوید: «همسر شهید باقری در خاطرات خود آوردهاند که یک بار از حاج علی سوال میکنند زمانی که به حج مشرف شدی از خدا چه خواستی که ایشان در پاسخ میگویند: «اول که در حق شما و فرزندم دعا کردم و دوم هم شهادت خودم را خواستم و اینکه همچون حضرت زهرا سلام الله علیها مفقودالاثر باشم.» وقتی همسرشان دلیل این امر را از حاج علی سوال میکنند ایشان میگویند که دوست ندارند جنازهشان برگردد تا خدای ناکرده کسانی که معاند این نظام هستند، دستشان به زیرتابوت او برسد.
گفته بود برای گمنام شدنم دعا کنید
حاج علی باقری اما در روزهای آخری هم که در کنار همسرش بوده چندین بار عنوان میکند زمان شهادتش نزدیک است و حتی از او میخواهد برای گمنام شدنش دعا کند و با این موضوع مشکلی نداشته باشد. او دفعه آخر رفتنش به جبهه، موتورش را که طبق عادت با آن به سپاه کمال اسماعیل میرفته و همان جا پارکش میکرده تا موقع برگشت دومرتبه سوارش شود و به خانه بیاید را با خود نمیبرد و میگوید که این رفتن برگشتی ندارد، پس نیازی نیست این بار با موتورم به سپاه بروم. و این گفتنهای مکرر او از شهادت آنقدر برای همسرش ملموس میشود که شب شهادت حاج علی یعنی چهارم دی 65 قبل از آنکه خبری به خانواده برسد، او در خواب از این موضوع مطلع میشود و رویای صادقه به سراغش میآید. آنطور که حسین لادانی میگوید او نیز چند شب قبل از عملیات کربلای چهار خواب شهادت حاج علی و بیفرمانده شدن گردانشان را دیده و حتی آن را برای شهید باقری هم تعریف کرده است. « کنار حاج علی سر سفره نشسته بودیم و ناهار آخر را کنار هم می خوردیم. بیاختیار دستم را انداختم دور گردنش و آهسته در گوشش گفتم: "حاجی من دو سه روزه چنین خوابی برای شما دیدهام." حاجی اما در جواب من خندهای ملس کرد و بدون اینکه کلامی حرف بزند، با زبان بیزبانی به من گفت که انشاءالله خوابت تعبیر میشود.»
خداحافظی آخر حاج علی با بچههای گردانش
او حالا از آخرین صحبتهای فرمانده گردان امام حسین(ع) در جمع نیروهایش میگوید... آخرین گفتوگویی که حاج علی در موقعیت عرب با بچهها داشته است. « غروب آفتاب بود. حاجی اینبار حرفهایش جنس دیگری داشت. از حلالیت میگفت و وصیت میکرد. صحبتهایش آنقدر غم داشت که همه بچهها را منقلب کرده و اشک در چشمانشان حلقه زده بود. همه احساس میکردند آخرین لحظاتی است که حاج علی در بینشان است.» حاج علی آنقدر مطمئن به شهادتش بوده که آن شب موقع خروج از موقعیت لشکر کنار جاده میایستد و بعد از نگاهی به مجموعه ساختمانها با تاملی میگوید: «جایگاه شهدا خداحافظ برای همیشه که من دیگر برنمیگردم.»حرفهای حسین دالانی که به اینجا میرسد یادش به پارچه متبرک شدهای میافتد که حاج علی در روستای عرایض و در منطقه عملیاتی آن را تکه تکه کرد و به بچههای گردانش داد. «غروب آفتاب بود. بچهها کم کم نسبت به عملیات توجیه شده و آماده رفتن بودند. قبل از حرکت، حاجی یک تکه پارچه متبرک شده به ضریح امام حسین(ع) را که بچههای اطلاعات عملیات به او داده بودند، بین بچهها تقسیم کرد و گفت: "بچهها این پارچهها را ببوسید و در جانمازهایتان بگذارید."» میگوید هنوز که هنوز است بعضی بچهها آن پارچه را در جانمازهایشان دارند.قبل از شروع عملیات تعدادی از بچههای گردان آخرین نماز را پشت سر فرماندهشان میخوانند و حرکت میکنند. «از نقطهای که حرکتمان شروع شد تا نقطهای که باید سوار قایقها میشدیم، نزدیک به چهارکیلومتر مسافت بود. حاج علی به دلایل جراحات سختی که از عملیاتهای قبل به او وارد شده بود، به سختی راه میرفت آنقدر که در این مسیر حتی چندین بار توقف کرد و حالت تهوع شدیدی به او دست داد. زمانی هم که به اسکله رسیدیم، وضعیت بسیاربدی بر منطقه حاکم بود. ستون پنجم دشمن مطلع شده بود و عملیات به نوعی لو رفته بود. قایقها آتش گرفته و جنازههای بچهها داشت میسوخت. حاج علی باقری اینجا بود که رفت آخرین هماهنگیها را با حاج حسین خرازی انجام دهد تا بچهها وارد منطقه عملیاتی شوند.»از همان شروع عملیات آماده شهادت بودآرامش خاص حاج علی باقری در شب عملیات آنقدر برای بیسیمچیاش ملموس است که عنوان میکند اولین باری بوده که حاج علی را آنقدر آرام میدیده است. او حالا از لحظهای میگوید که حاجی با تعدادی از بچههای گردانش سوار قایق میشود؛ قایقی که قرار است همان لحظات اول عملیات او را به بهشت برساند. میگوید از همان ابتدای عملیات با تمام وجود حس کرده است که تمام هستی گردان در حال رفتن است. «گردان حضرت یونس، گردان امام محمدباقر(ع)، گردان امام حسین(ع) و بعد قایق حاج علی باقری وارد آب شدند. اغراق نیست اگر بگویم از آن لحظه دیگر حاجی در بین ما نبود و حال و هوای شهادت عجیب بر او مسلط شده بود. چند دقیقهای از حرکت ما گذشت که ناگهان یک ضدهوایی روی قایق ما قفل کرد و رفیقی که سکان قایق دستش بود، فرقش کاملا شکسته شد و به شهادت رسید. بلافاصله یکی دیگر از بچههای به نام شهید کوهپیما از بچههای اطلاعات عملیات لشکر امام حسین(ع) سکان قایق را به دست گرفت که او هم به جایی نکشید در اثر اصابت ضدهوایی به سرش به شهادت رسید. در این اثنا و در حین شهادت آن دو نفر بود که یکی از موتورهای قایق را هم زدند. حاج علی باقری از سر قایق خودش را سریع به ته قایق رساند و سکان قایق را به دست گرفت و با یک موتور به حرکت ادامه داد.»حاج علی حالا هم سکاندار قایق شده و هم فرمانده گردانی که پشت سرش در حال حرکت است. قایق، قایق فرمانده است و سه آنتن بیسیم روی آن.... یکی برای ارتباط با حاج حسین خرازی، یکی برای ارتباط با بچههای گردان و یکی هم بیسیم دیدهبانی لشکر برای درخواست آتش...عملیات مثل روز برای دشمن روشن شده و آسمان هم با منورها...آتشی نیست که روی سر بچهها ریخته نشود... دشمن به حساسیت قایق حاج علی پی برده و برای همین هجمه بیشتری به سمت آن دارد. کم کم قایق جزیره بوارین را رد میکند و به جزیره ماهی میرسد. نقطهای که قرار است او را به آرزوی چندین و چندسالهاش برساند. حسین لادانی از آن لحظات اینطور میگوید: «دقایقی روی آب بودیم که ناگهان یک دوشیکا از جزیره ماهی روی قایق ما قفل کرد. یک لحظه سرم را برگرداندم که دیدم تیرها به سمت حاجی میآیند. داد زدم "حااااااااااجی سرتو بیار پایین...." ولی رگبارها زودتر از صدای من به سمت راست بدن او اصابت کرده و شهادت حاج علی باقری را رقم زدند. حاجی رفت؛ همان رفتنی که لحظه سوارشدن به قایق از آن گفت. از اینکه همین ابتدای عملیات به شهادت میرسد.» آنطور که حسین لادانی میگوید از ده نفری که در قایق فرمانده بودهاند، هفت نفر به شهادت رسیدند و سه نفر دیگر هم به سختی مجروح شدند. «من تیر خورد توی کمرم و از کنار نخاع و بیسیمم درآمد. کمال یخچالی پایش دچار جراحت شد و احمد فدا هم تیر شکمش را نشانه گرفت.»
شهادتی که برای حاج حسین خرازی سنگین تمام شد
حاج علی باقری با کربلای چهار میرود و به «علی»های دیگر لشکر 14 امام حسین(ع) که زودتر از او رفتند مثل حاج علی موحددوست، حاج علی قوچانی و قربانعلی عرب... میپیوندد. اما داغ او انگار سختیاش برای فرماندهاش بیشتر است. «شهادت حاج علی باقری اگرچه برای همه بچهها سنگین بوده؛ ولی برای حاج حسین خرازی سنگینتر. آنقدر که برای پرکشیدن او گریه کرد و به زبان آورد که حاج علی امید من در لشکر امام حسین(ع) بود.» حسین لادانی میگوید: «حاج علی در کربلای چهار مزدش را گرفت. او هم به آرزوی شهادت رسید و هم به آرزوی گمنامی... هرچند بعد از چند سال پیکرش برگشت.» او بزرگترین افتخار زندگیاش را خدمت در گردانی میداند که حاج علی فرمانده آن بوده و معتقد است این موضوع سربلندش کرد. او که این روزها یک آتش به اختیار فرهنگی است همه فعالیتهایش را مدیون راهی میداند که حاج علی باقری پایش را به آن باز کرد و از خدا میخواهد تا آخرین نفس در این مسیر ماندنی باشد و به هدفی که حاج علی رسید او هم برسد.