نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهید / یوسف آبروشن / متن / خاطره / خاطرات شهید یوسف آبروشن از زبان برادر شهید
صبح یکی از روزهای خردادماه که صدای نوزاد شهید گوش همگان را نوازش می کرد ، پدر او را در گرفت و بعد از گفتن اذان در گوش او پیشانی اش را بوسید و نگاه حسرت باری را به برادر بزرگتر که در حسرت فرزند بود انداخت و آنگاه با تبسمی به او گفت رضا امانت من دست توست و دوست دارم مثل فرزندنت با او صحبت کنی .
بعد از چند مدت که از جبهه برگشت با آنکه دلش برای فرزند تنگ شده بود ، و در حسرت در آغوش کشیدنش بود اما جلوی برادر بزرگتر کمتر با او صحبت می کرد .
بعد از چند ماه از زبان همرزمش شنیده شد که شهید ماهیانه جبهه اش را نذر امامزاده سیدحسن کرده بود که برادر بزرگش صاحب فرزندی شود.
و بعد از شهادت شهید خداوند دعای آن شهید بزرگوار را اجابت نمود و برادر بزرگش صاحب دختری به نام زینب شد.
 
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات ، مخزن شهدا