دوشنبه, ۰۴ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۰۸
نوید شاهد استان مرکزی به مناسبت سالگرد شهادت شهید عبدالعلی رستمی‌ ، زندگینامه و خاطرات مادر این شهید والامقام را منتشر نمود.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید عبدالعلی رستمی‌ فرزند محمدمهدی در اولین روز از بهمن‌ سال 1346 در روستای قاسم‌آباد از توابع شهرستان خمین و در خانواده‌ای اصیل و با فرهنگ و روستایی که اهل دین و دیانت و رعایت حلال و حرام شرعی دین بودند، دیده به جهان هستی گشود.

برگی از زندگی شهید «عبدالعلی رستمی‌»

چشمش را که باز کرد پدر و مادری مشتاق را دید که زندگی و بندگی خداوند را در قالب تربیتی اسلامی‌ به او آموختند و  او را برای زندگی سختی که در پیش خواهد داشت، آماده کردند. نماز خواندن را از مادرش فرا گرفت و همیشه به جانش دعا می‌کرد که او را اهل نماز کرده و سجاده‌ای به وسعت آسمان را برایش پهن کرده است.

در مدرسه برای تحصیل که پای گذاشت اهل درس نبود و علاقه نشان نمی‌داد ولی به کارهای پرورشی و آموزشی علاقه نشان می‌داد. در مسابقات نقاشی و قرآن مقام اول را آورده بود و از این جهت معلمان مدرسه دوستش داشتند. همیشه درس دینی و قرآن نمراتش خوب بود. تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخواند و مجبور شد تا درس را رها کرده و به کمک پدرش بشتابد. کشاورزی می‌کرد و به کارهای فنی هم علاقه داشت شاگرد مکانیکی شد و سه سال در مغازه‌ی مکانیکی کار کرد.

ایشان خدمت سربازی را به‌ عنوان پاسدار وظیفه شروع کرده بود و بعد از دوره آموزشی در همان پادگان آموزشی (احمد بن موسی(ع) شیراز) ادامه خدمت می‌داد که برای خنثی کردن راکت‌های هواپیما مأموریت می‌گیرند. در آن مأموریت یکی از راکت‌ها منفجر و او با یکی از هم‌رزمانش به شدت مجروح شدند آن‌ها را به بیمارستان نمازی شیراز می‌رسانند ولی انگار روحش پر کشیده بود و پس از چند ساعت به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهابیه خمین به خاک سپردند.

خاطره ای از مادر شهید:

عبدالعلی در کودکی شاد و پر جنب و جوش بود. با دوستانش توپی را بر می‌داشتند و به زمین‌های خاکی بیرون روستا می‌رفتند و تا غروب به بازی فوتبال مشغول بودند. غروب‌های تابستان که هوا گرم بود و از زمین کشاورزی بر می‌گشتند تا هوا تاریک نمی‌شد از بازی دست بر نمی‌داشت و وقتی هم که به خانه می‌رسید نمازش را می‌خواند از فرط خستگی به رختخواب می‌رفت و می‌خوابید. نیمه‌های شب از گرسنگی بیدار می‌شد غذایش را می‌خورد و دوباره استراحت می‌کرد و فردای آن روز هم روز از نو و روزی از نو.

اولین بار که از سربازی به مرخصی آمد شب تاسوعا بود. آن سال با وجود عبدالعلی که بعد از مدت‌ها به روستا برگشته بود حال و هوای عزاداری به گونه‌ای دیگر بود. تا نزدیکی صبح عزاداری کردند و شور و شوق عجیبی داشت.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده