نوید شاهد - شهید "محسن خسروی" در وصیت خود می نویسد: «اين بار می روم تا شايد در اين بيابان خشک و بی آب و علف صدايی از دوست بشنوم اين بار بايد آنقدر بگردم تا شايد به محل دوست برسم. سراغش را از هر کس می گيرم با هر قيمتی که شده ديگر تاب و تحمل طغيان گری نفس را ندارم و...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
وصیت نامه شهید محسن خسروی / شهادت 28 بهمن ماه

 

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "محسن خسروی" با نام مستعار فرشید یکم فرودین سال 1341 در شهرستان کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را در کازرون گذراند و موفق به اخذ دیپلم در رشته تجربی شد.
سال 1359 ازدواج کرد که دو فرزند پسر از او به یادگار ماند. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و سرانجام 28 بهمن سال 1364 در عملیات والفجر 8 در فاو با سمت فرماندهی گردان کمیل به شهادت رسید.
 
متن وصیت نامه شهید محسن خسروی یازده روز قبل از شهادت:

مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾
خدايا تو خود بگو تا بنويسم چرا که هيچ چيز نمی دانم و هيچ آگاهی ندارم. حمد و سپاس مخصوص ذات احديت می باشد که به بندگان رو سياه و طغيان گرش نعمات بی شماری ارزانی داشته است. نعمت انقلاب و امام و جنگ و جبهه را تا راه هدايتی باشد برای آنان که برگردند در آغوش دوست.

ندای شهیدان

اينجانب محسن خسروی فرزند ميرزا به عنوان يک مسلمان ايمان آورده به يکتايی حق و وجود قيامت خود را معرفی ميکنم و ندای شهيد را سر می دهم که اين مهم را از برادرم شهيدم احمد رضوانی به ارث برده ام. اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علياً ولی الله.

چند روز مانده به عملیات

اين وصيت نامه را زمانی شروع به نوشتن کرده ام که چند روزی شايد بيشتر به عمليات نمانده است. در شب جمعه ای که بسيار از دستم رفته و قدر ندانسته ام لکن اين بار فريب شيطان را نمی خورم و اين شب آخرين شب جمعه عموم به حساب می آورم. چرا که ديگر از زيادی گناه خسته شده ام پشتم شکسته و روحم سياه و دستم تهی است.

تاب و تحمل طغيان گری نفس را ندارم
 اين بار می روم تا شايد در اين بيابان خشک و بی آب و علف صدايی از دوست بشنوم اين بار بايد آنقدر بگردم تا شايد به محل دوست برسم. سراغش را از هر کس می گيرم با هر قيمتی که شده ديگر تاب و تحمل طغيان گری نفس را ندارم. ای نفس ملعون مرگت باد که عمری است مرا سرگردان و پريشان ساخته ای. عمری است که از مولايم جدايم کرده ای و داغ سنگينی و جانسوز فراق را بر دلم نهاده ای اما بس است. به خدای شهيدان قسم آن قدر می مانم که به هدف مقدسم برسم يا ديدار دوست و يا زيارت عاشق دوست حسين عليه السلام  در اين سفر احساس نزديک شدن و پيوستن به او در روح  و روانم ظاهر شده (سبحان الله )

جوانی سرگردان بودم
 ای مردم ای جوانان گناهکار و ای نااميد شدگان درگاهش ، بدانيد و به همه بگوييد که لطف و رحمت حق حساب و کتاب ندارد، باز هم بياييد بالاخره در رحمت گشوده می شود و همگی اهل نجات می شويد. بياييد ای جوانان سرگردان که من هم مثل شما بوده ام - من در اين دنيا آواره بودم. ای دوستان عزيزم نا اميد نشويد که موجب هلاکت شماست که خودش فرمود از رحمت من قطع اميد مکنيد.

یاور امام باشید
ای مردم بدانيد که تنها سعادت و عزت در حمايت کردن از امام امت و نائبش است امام را يار و ياور باشيد که اين پيام جميع شهداست. جنگ نابرابر و تحميلی عراق را بر عليه ايران فراموش نکنيد که عزت و شرف ما در گرو همين جنگ است. 


و سخنی هم با شما پدر و مادر عزيزم:

پدر گراميم و مادر داغدارم توان حرف زدن با شما را ندارم چرا که شرمنده ام در قبال آن همه زحمت شما نمی دانم ديگر شما را زيارت می کنم يا نه. خصوصاً شما پدر محترم که خود در جبهه حضور داريد موفقيت و سربلندی شما را آرزومندم و از شما طلب حلاليت می کنم. مادرم می دانم که غم و اندوه جدايی سرداری دلير را بر دل دارم می دانم که شهادت جوانمردت حمزه قامتت را خم کرد و پشتت را شکست اما باز تحمل کن چرا که اسلام و قرآن از خون حمزه و من عزيزتر است و والاتر صبر کن و افتخار کن بر چنين صبری در راه رضای مولا .

فریب دنیا را نخورید
و از شما برادران عزيزم حلاليت می طلبم و از اينکه حق برادری را نسبت به شما ادا نکردم حلاليت می طلبم شرمنده ام فقط اين را بدانيد که فريب دنيا را نخوريد و شما خواهرانم و اقوام و خويشانم از دور و نزديک بدانيد و به همه بگوييد که رمز پيروزی در حمايت از امام و ياور امام است عفت و پاکدامنی و رعايت حجابتان والاترين و پر ارزشترين دستگيره اخرويتان می باشد.

 همسر مهربانم در اين چند سال با تمام گرفتاری ها و جدايی ها با من ساختی و حق همسری را رعايت کردی ولکن وظيفه بالاتر تربيت و پرورش دو فرزندنم می باشد در اين مورد خوب کوشا باش خدانگهدارت باشد.

حق دوستی
و شما ای دوستان بهتر از برادر، من خود اعتراف می کنم که حق دوستی را رعايت نکردم حلالم کنيد. اگر به آرزويم رسيدم تابوتم را همانجايی که جنازه برادرم حمزه را زمين گذاشتيد بر زمين بگذاريد تا آخرين بار با پدر و مادر و اقوام و خويشانم خصوصاً دوستانم وداع کنم تا همه مردم ببينند که اسلام در گرو خون است و خون ما دو برادر از خون حسين و عباس رنگين تر نيست.

هر کس امام عزيز را قبول ندارد در تشييع جنازه ام شرکت نکند خدايا به پهلوي شکسته زهرای بتول امام امت را تا ظهور امام عصر عج الله تعالی الشريف  در پناهت محافظت بفرما.

به تاريخ 17 بهمن ماه 1364
شب جمعه نهر علم اروند
محسن خسروی


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده