با اينکه ايشان قادر به خوردن و نوشيدن نبودند ولي با همان لبان خشک و دهان ترک خورده و با اشاره ي سر و دست همه را دعوت به صبر مي کردند...

به نام يگانه ي عالم



زندگي نامه شهيد اکبر رزمجوئي ؛

 قله هاي سرد و پوشيده از برف تاسک ـ دشتهاي سرسبز و پر از لاله هاي تنگه بون ـ آبشار و چشمه سار زلال ده گردو از اهالي ، مردماني کوهستاني و محکم ساخته بود . اهالي روستا از صبح کله سحر ، خروس خوان بيدار مي شوند و با بقچه اي نان و انگور با انجير راهي کوه مي دشند و کار مي کردند و کار مي کردند تا مغرب تنگ دوباره سرازير خانه هايشان مي شدند . گاهي در باغ گاهي در زمين گندم و گاهي در کرته هاي کوچک و بزرگ پر از آب برنج و بالاخره پسين که مي شد با دستهاي پينه بسته و يک بغل هيزم و علف به منازل بر مي گشتند . از همين طبيعت بکر و وحشي نيز بايد چنين مردان و حماسه سازاني بر مي خاست .
شهيد اکبر رزمجوئي نيز يکي از آن افراد بود ايشان در خانواده اي عشايري و رنج کشيده در 6/6/1351ديده به جهان گشود ، تحصيلات ابتدائي و راهنمائي را در همان زادگاه خود کلاسياه دشمن زياري گذراند و براي تحصيلات متوسطه به نورآباد آمد . پس از پايان دوره ي متوسطه به خدمت مقدس سربازي مشغول شد و در سال 1370 در ژاندارمري سابق استخدام و مشغول خدمت گرديد . در مدت  18 سال خدمت ايشان به جاهاي مختلفي انتقال مي شدند . بارها و بارها به شهرستانهاي محروم ، صعب العبور و عملياتي که در تمامي اين مراحل خدماتي صادقانه و جان بر کفانه بود .
تا اينکه در سال 1385 در شهرستان شيراز هنگام  اعزام متهم مورد اصابت گلوله در ناحيه ريه و قلب قرار گرفتند و در مدت  65 روز در بيمارستانهاي ام . آر . آي و شهيد فقيهي شيراز بستري و مورد مداوا قرار گرفتند که متاسفانه بر اثر جراحات زياد در تاريخ 6/6/1385 يعني درست يک روز بعد از تاريخ تولدشان به درجه ي رفيع شهادت نائل آمدند .



فضائل اخلاقی شهید:

 ايشان در کليه ي ايامي که بستري بودند و با وجود درد و جراحات سنگين نمونه ي کاملي از صبر و بردباري و استقامت بودند که اين مسئله هم براي ما و اطرافيان و هم براي تيم پزشکي مربوطه و پرستاران و مادر بيمارستان مورد بحث و درس بود . با اينکه ايشان قادر به خوردن و نوشيدن نبودند ولي با همان لبان خشک و دهان ترک خورده و با اشاره ي سر و دست همه را دعوت به صبر و توکل به خدا مي کردند و اينکه به پرستاران و پزشکان احترام بگذاريم و با رفت و آمد مکرر باعث ناراحتي آنان و بيماران ديگر نشويم . همچنين ايشان مسافرت را بسيار دوست داشتند و هرگاه کوچکترين فرصتي پيدا مي کردند . خانواده را گرد هم مي آورد و به سفر دسته جمعي مي رفتيم . بسيار بشاش و خوش برخورد و مهربان بودند و کسي از با ايشان بودن احساس خستگي نمي کرد .هيچ گاه ناراحتي و خستگي اش را به ما نشان نمي دادند به محض رسيدن به خانه با بچه ها مشغول بازي و تفريح مي شدند به فقرا و نيازمندان کمک زيادي مي کردند و هميشه به ديدن آنها و دلجوئي از ايشان مي پرداختند . حتي گاهي بچه هايم نيز در عين کودکي باز خاطراتي از پدر برايم بازگو مي کنند که شايد من فراموش کرده بودم ولي به علت تاثير زيادي بر بچه ها آنها آن خاطرات را به راحتي يادآوري مي کنند . جايشان هميشه در ذهن و در قلب ما مي ماند .
 روحش شاد و يادش گرامي باد .
 والسلام .




منبع: مرکز اسناد ایثارگران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده