تو را می پرستم چون لایق پرستش هستی
تو را می پرستم چون لایق پرستش هستی
متن کامل وصیت نامه شهید والامقام ناصر (غلامرضا ) شاه میرزایی بیدگلی از شهرستان آران و بیدگل
بسم الله الرحمن الرحیم
« ولنبلونکم بشیءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و
الانفس و الاثمرات و بشّرالصابرین لّذین اذا اصابتهم مصیبه
،
قالوا اناللّه و انا الیه الراجعون »
قرآن کریم
و البتّه شما را به سختی ها چون ترس و گرسنگی ، نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و بشارت و مژده که آسایش از آن سختی های صابران است ، آنان که چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند صبوری پیش گرفته و گویند ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد .
مناجات شهید با معبود خویش الله
- خدایا ، خدایا ، پروردگارا ، معبودا ، معشوقا ! من ضعیف و ناتوان که تحمّل درد از دست دادن پاهایم را ندارم ، چگونه تحمّل عذاب تو را می توانم بکنم .
- خدایا ! مرا ببخش ، از گناهان من درگذر ، تو کریم و رحیم هستی .
- خدایا ! ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و به پیمان خویش هم چنان استوار ماندیم .
- خدایا ! به محمّد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند ، به
علی (ع) بگو که شیعیانش قیامت بپا کردند و به حسن (ع) بگو که خونش در رگ ها هم
چنان
می جوشد ، بگو از آن خون ها سروها رویید ، ظالمان سروها را بریدند امّا باز هم
سروها رویید .
- خدایا ! من تو را به خاطر بهشت نمی پرستم ، چون این کار تجّار است و خدایا ! از ترس هم تو را نمی پرستم ، چون این کار بندگان است ، تو را می پرستم چون لایق پرستش هستی . ( پایان مناجات نامه )
- خدایا ! تو می دانی که چه می کشم ، پنداری که چون شمع در حال زوال شدن هستم . من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار ما را بکشند و زنده مان کنند دست از او نخواهیم کشید .
- دستم توان ندارد به جلال و کرم خدا که احساسات دورنیم را که عشق به خدا و پیامبر (ص) و اهل بیتش (ع) و امام روح الله نشأت می گیرد به صفحة دفترم بنگارد و عقل توانایی آن را ندارد تا پروانة مرغ دلم را تفسیر نماید .
- مادرم ، پدرم ، برادران و خواهرانم و تو ای خلق خونین و همسفر دیرینه ام ! حرف هایم را به خاطر بسپارید ، شاید که آخرین حرف هایم باشد . آری ! شاید آخرین حرف هایم باشد ، امّا چه بهتر آن چه که به عنوان آخرین نوشته ها می ماند ، درد باشد و سوزش و عشق .
- مادرم ! آیا از این که وجود پُر ثمر عمرت یک شهید در مکتب الهی پرورش دادن ، افتخار نمی کنی ؟ یا از این که توانسته ای در مهّم ترین بُرهه از زمان و آن هم از زمانی که اسلام عزیز مورد حملات گوناگون عصر و شب قرار گرفته است ، قربانی نالایقی را اهدا کنی خرسند نیستی ؟ اگر جوابت مثبت باشد که درود خدا و رسول خدا (ص) بر تو باد ، چه خوب اسلام را شناخته ای و از امتحان الهی سربلند و فاتح بیرون آمده ای .
- پدرم ! گرچه می دانم خبر شهادت من برای تو سخت است ولی
باید استقامت کنی و صبور باشی که خداوند صابران را دوست دارد . هرگز قطره اشکی در
چهره ات مشاهده نشود و خنده پیروزی و قبول شدن امتحان الهی بر لبانت نقش بسته و به
خدای بزرگ اثبات کنی که آن چه داده ای تنها یک امانت بوده است .
- برادران و خواهران متعهّد ! صفحات تاریخ گذشتگان سطور
است . آری !
حسین (ع) را تنها در میدان عشق رها کردند ، چه بزرگ خیانتی ... کلمه نامشخص ...
نمی خواهم که مهر خیانت برچینم بگو بند و داغ فراق یاران در دل داشته باشم .
- امروز ای ملّت شهیدپرور ! ندای دل نشین « هل من ناصر
ینصرنی » حسین زمان عزیز بلند است و هم چون نسیم بهاری وجودم را نوازش می دهد و
اکنون که
می روم و امیدی به بازگشت نیست ، بگذار مقصودم را اعلام کنم .
« اشهد ان لا اله اللّه و اشهد ان محمّداً رسول اللّه و
اشهد ان مهدی (عج) و اماماً نائب الخمینی » و هم چون اعلام می دارم نواشته ام در
این مسیر جز امیدواری به حضرت حق و عشق ولایت چیزی نیست و حاصل زندگانیم جز عشق به
خدا چیزی
نیست .
- ای امّت شهیدپرور ! از خون شهدا حراست کنید ، تا این که این اصل ، که توحید تشنة عشق است و عشق تشنة اخلاص و اخلاص تشنة خون است تحقّق یابد و امروز اعلام می کنم که خطّ خونین حسین (ع) هنوز هم رهرو دارد .
- در پایان از کلیه دوستان ، آشنایان ، همکاران خود مخصوصاً خانواده شهیدپرور خود حلالیّت می طلبم و همگی مرا ببخشید تا خدا هم مرا ببخشد .
- هر کس در هر پست و مقام و لباسی که هست احساس مسئولیّت
بیش تر
می کند تا ضُربه ای به اسلام نخورد ، در ضمن در تشییع ... متن ناخوانا ...
برادر کوچک شما
غلامرضا ( ناصر ) شاه میرزایی بیدگلی
امضا : 1364/1/30
روحش شاد و راهش پررهرو باد !