مادر شهید«محمد رحیمی» گفت: به سن رای نرسیده بود ولی همه را تشویق به شرکت در انتخابات میکرد.
بانوی رزمنده اردبیلی گفت: منافقین قصد به اسارت بردنم را داشتند؛ با فنّی نجات یافتم که از مادرم آموخته بودم.
«اسفندیاری» گفت: همه مردم اردبیل در دوران دفاع مقدس پشتیبان جبههها، حامی رزمندگان و در حقیقت نیروی لشکر خوبان بودند.
جانباز «عظیم عظیمپور» برادر چهار شهید میگوید: ماهها قدرت حرکت و تکلم نداشتم و اولین سخنی که بر زبانم آمد اسم امام خمینی بود.
خاطره ورود به جهاد و حضور در جبهه جانباز سرافراز «محمدحسین حاجی محمدی» از زبان ایشان شنیدنی است. او هنگام ورود به جبهه پسر 14 سالهای بود که با خواندن یک قطعه شعر از حاج صادق آهنگران بالاخره توانست جواز جبهه رفتن را کسب کند.
حجت الاسلام «محبوب فخرزاده» برادر سردار شهید «مرتضی علی فخرزاده» میگوید: مرتضای گردان المهدی افتخار لشکر 31 عاشورا بود.