خاطره روزنوشت شهيد خیرالله الطافی «8»
نوید شاهد - شهيد "خیرالله الطافی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « پس از مسافتی پیاده روی نهار خوردند و ما رفتيم جايی را مشخص نموده بقيه هم آمدند و نماز را خوانديم و پس از چند ساعت از کوه به طرف خانه حرکت کرديم که خيلی هم خوش گذشت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره یک تفریح به یاد ماندنی

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "خیرالله الطافی" ششم اردیبهشت سال 1340 در روستای امامزاده اسماعيل از توابع شهرستان اقليد ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و دوران تحصیلی خود را در شهرستان مرودشت تا مقطع دیپلم رشته علوم انسانی گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت. سال 1363 فرماندهی سپاه پاسداران منطقه بيضاء را به عهده گرفت. پس از یک سال به فرماندهی سپاه قيرو کارزين منصوب و به خدمت مشغول شد. او در عملیات های متعددی  شرکت کرد و سرانجام چهارم تیر ماه 1367 با سمت فرماندهی عملیات در جزيره مجنون به شهادت رسید.

متن خاطره خودنوشت: خاطره یک تفریح به یاد ماندنی

صبح روز بعد پس از کمی مطالعه و خواندن نماز و صرف صبحانه به حمام رفتم و آماده رفتن به اقليد بودم که برادرم خواست بيايد و با هم برويم ولی چون خاله ام آمد مرودشت معطل شديم مقداری که قرار شد روز بعد بروم وليکن اصرار بديع الله نگذاشت بالاخره ظهر حرکت کرديم و چند بشکه جهت گرفتن نفت همراه خود آورديم. در بين راه چند نفر را سوار و پياده نموديم هدفم از آمدن به اقليد تغيير وضعيت و انتقال به اقليد بود که از چند ماه قبل تقاضا کرده بودم.

بالاخره پس از چهار ساعت رسيديم نماز را خوانديم و فيلم را تماشا نموديم که دو فيلم بسيار جالب و آموزنده بود چرا که يکی در مورد بدهکاران و ديگری اميد به خدا و پشتکار بود فيلم که تمام شد به منزل دائی رفته و پس از سلام و احوالپرسی نماز خوانديم و برگشتيم به منزل خاله ام و شام خورديم خواستم به منزل خاله ام برگردم که نگذاشتند.

دلی يکرنگ و بدون نفاق

ساعت 6 به طرف کوه حرکت کرديم جهت چيدن پياز و همچنين گردش در کوه. از دره با ماشين بالا رفتیم و ماشين را در جايی روی تپه زديم و بالا رفتيم که بديع الله پس از چيدن مقداری پياز به خانه برگشت که بچه ها را با خود به آنجا آورد تا آمدن آنها ما در کنار نهر آب نهار خوردیم و چای دم کرده خورديم و واقعاً با صفا بود خواستيم استراحت کنيم که بديع الله رسيد با بچه ها از کوه بالا رفتيم و ماشين را بالاتر برديم همگی از کوه بالا می رفتند. پس از مسافتی پیاده روی نهار خوردند و ما رفتيم جايی را مشخص نموده بقيه هم آمدند و نماز را خوانديم و پس از چند ساعت از کوه به طرف خانه حرکت کرديم که خيلی هم خوش گذشت و چای و غذا خيلی خوب مزه داشت چقدر خوب بود که انسان هميشه يکرنگ باشد و با هم نفاق و دورويی نداشته باشد با اميد اين که خداوند همه ما را بسازد.

فطریه ماه رمضان

 شب 28 ماه رمضان مورخه ششم خرداد ماه 1366 در مسجد صاحب الزمان آقای علوی سخنرانی می کرد با اينکه از طرف سپاه نامه نوشته بودند به آقای علوی که مقداری از سر فطريه ها را برای درست کردن پادگان آموزشی جمع آوری کنند چنانکه من شنيدم آن نامه هم قبول نکرده بود و بعد از پايان جلسه گفته بود که ما در اين شهرک فقرای زيادی داريم ما باید اين سر فطریه ها را به اين فقرا بدهيم و اعلام کرد که روز عيد هر کس سرفطريه های خود را به مسجد بياورند تا مقداری به فقرا بدهيم و مقداری به مسجد و مقداری هم برای جبهه.

انتهای متن/

منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده