«حبیب جعفری» رزمنده دفاع مقدس در برنامه «همسنگر» روایت می‌کند
يکشنبه, ۰۵ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۳۹
رزمندگان جبهه حق علیه باطل در برنامه «همسنگر» به بیان خاطراتی از روزهای جنگ تحمیلی پرداخته و به وقایع و اتفاقات تأمل‌برانگیر اشاره دارند.

به گزارش نوید شاهد، نشست همسنگر با هدف گردهمایی جمعی از رزمندگان دفاع مقدس و همچنین نقل خاطرات و ناگفته‌های سال‌های جنگ تحمیلی از سوی خبرگزاری تسنیم به صورت ماهانه برگزار می‌شود.

حکایتی از گردان تشنه و جعبه‌هایی پر از کمپوت/ فیلم

اولین شب خاطره‌گویی رزمندگان دفاع مقدس، تحت عنوان برنامه‌ی «همسنگر» با حضور رزمندگان دفاع مقدس از گردان حبیب ابن مظاهر(ع)، گردان شهادت، گردان مسلم بن عقیل(ع) و جمعی دیگر از رزمندگان در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.

در همنشینی «همسنگر» رزمندگان جبهه حق علیه باطل به بیان خاطراتی از روزهای جنگ تحمیلی پرداخته و به وقایع و اتفاقات تأمل‌برانگیر اشاره دارند.

در ادامه حبیب جعفری از رزمندگان دفاع مقدس که در کارنامه خود جانبازی و اسارت را دارد، به بیان خاطرات خود پرداخته است.

«حبیب جعفری» از رزمندگان دفاع مقدس در ابتدای این مراسم با بیان اینکه در سن ۱۴ سالگی در جبهه‌های حق علیه باطل حضور پیدا کردم؛ تصریح کرد: در عملیات بدر در خدمت گردان قمربنی‌هاشم(ع) بودم که در عملیات، شرکت نکرد. برای همین قرار شد،  اواخر فروردین ماه در منطقه جُفیر به بعثی‌ها تک بزنند.

وی با بیان اینکه آب خوراکی ما از آب هور بود و برای آشامیدن، ابتدا باید صبر می‌کردیم تا کِرم‌ها ته‌نشین شود، سپس آن را بنوشیم؛ افزود: من با توجه به اینکه ۱۴ سال بیشتر نداشتم، از نظر مزاجی بیمار شدم. قرار شد فردای آن روز به دشمن پاتکی بزنیم. برای همین شب قبل از عملیات، یک عدد کمپوت گیلاس به عنوان تغذیه دادند. نیمه‌های شب شده بود که بچه‌ها تجهیز شده بودند اما من به دلیل بیماری نمی‌توانستم آنها را همراهی کنم. با وجود آنکه دراز کشیده بودم،  صدای آرام آنها را می‌شنیدم.

جعفری یادآور شد: شهید علی اصغر در این جمع می‌گفت حبیب مریض است، به تدارکات رفتم تا کمپوت بیشتری برای او بگیرم؛ اما متأسفانه کمپوت به تعداد بوده و در تدارکات تعداد بیشتری نیست. اگر می‌شود یکی دو تا از برادران کمپوت خود را برای حبیب باقی بگذارند.

وی خاطرنشان کرد: فردا حدود ۸ یا ۹ صبح از فشار گرما بیدار شدم، احساس کردم که می‌خواهم چیزی بخورم. (که این نشانه بهبودی من بود) برای همین رفتم کمپوت خودم را از جعبه مهمات بردارم، درب جعبه مهمات را که باز کردن به گریه افتادم، چراکه دقیقا ۴۸ عدد کمپوت در جعبه مهمات بود یعنی حتی یک نفر هم کمپوت خودش را برنداشته بود.

آمار بازدید : 377
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده