وصیت نامه شهید «صفرعلی قاسمی»
سه‌شنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۲۷
در وصیت نامه این شهید می‌خوانیم: «حاضرم در راه تو از تن جدا گردد سرم، من بمیرم باک نیست، اما بماند رهبرم» و خداوند نیز وی را به خواسته اش رساند.

به گزارش نوید شاهد همدان، شهید صفرعلی قاسمی اول آبان ۱۳۴۴ در روستای خمیگان از توابع شهرستان رزن به دنیا آمد. پدرش مهدی و مادرش صدیقه نام داشت. تا اول متوسطه در رشته تجربی درس خواند و در سال ۱۳۶۶ ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و در پنجم مردادماه ۱۳۶۷ در دهلران توسط نیرو‌های عراقی براثر اصابت ترکش به صورت شهیدشد. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است.
در این وصیت نامه می‌خوانیم:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
وَلَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ. (سوره آل عمران آیه ۱۵۶)
اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید در آن جهان به آمرزش و رحمت خداوند نایل شوید که بهتر از هر چیزى است که در حیات دنیا بتوان براى خود فراهم آورد.
حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که همه تسلیم او هستیم، درود خالص خداوند بزرگ بر پیامبر عظیم الشانش حضرت محمد ابن عبدالله (ص) باد. با درود و سلام گرم به گرمى خون مطهر شهداى کربلا، به محضر مقدس دوازدهمین ذخیره الهى، دایره قطب امکان امام مهدى (عج) درهم کوبنده ظلم و جور و الحاد و کفر که جان عالمى به فدایش و درود و سلام گرم به خدمت امام عزیزمان سلاله سرخ پوش رسولان و امامان، جانم به فدایش که آمد و با آمدنش این امت را از ظلمت و تاریکى به سوى نور هدایت کرد.
قدر امام را بدانید
امام اسوه است، قدر این امام عزیز را بدانید زیرا که او صائنا لنفسه، حافظه لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه است زیرا که بنده صالح خداست زیرا که.
در سخن امام هفتم که مى فرماید مردى از اهل قم ظهور مى کند مردم را به حق و یارى آن فرا مى خواند گروهى با او همراهى کنند که چونان قطعه هاى آهن باشند، تندباد‌ها آنان را تکان ندهد و از جنگ به ستوه نیایند و از چیزى ترس به دل راه ندهند و با توکل بر خداوند به پیش تازند و همواره پیروزى نهایى از آن تقوى پیشگان است، دقت کنید.
هَلَکَ مَنْ لَیسَ لَهُ حَکِیمٌ یَرشدُهُ
با آرزوى فتح نهایى و سربلندى و سرافرازى براى اسلام و قرآن و رزمندگان و با استعانت از خداوند متعال و تقاضاى علو درجه براى شهداى بزرگوار مکتبمان خصوصا شهداى گمنام و بى مزار.
اى خدا بنده اى دل خسته هستم به عشق تو در این سنگر نشستم
آرى به جبهه آمده ام تا ببینم حق چیست و حقیقت طلب کیست.
مدتى بود که به دنبال انسان هاى واقعى در این دنیاى فانى بودم که به لطف حق و مرحمت ایزد منان آن‌ها را در جبهه هاى حق علیه باطل پیدا کردم، آن‌ها یکى پس از دیگرى بار سفر بسته و به سوى حق رهسپار شده اند و می‌شوند دنیا همانند کار کشته چوپانى با مهارت تمام اهلش را به دیار زوال مى فرستد.
دیرى نخواهد کشید که همه ماندگان به رفتگان ملحق خواهند شد چند صباحى، تابستانى و زمستانى که به امید خدا هر چه زودتر گذر خواهد کرد لیکن چه زیباست با چهره خونین و بى سر به حضور مولا رفتن.
هان اى بى خبران آگاه شوید، بانگ رحیل و رحلت هر دم به گوش مى رسد، رخت بربندید و مهیاى رفتن شوید توشه فراهم آرید، راه دراز است. اما خطاب به خودم دارم که:
جانم حسین، جانم حسین                  اى جان جانانم، حسین
تو را به جان مادرت، آن مادر غم پرورت    ما را نرانى از درت
اى شاهد زیباى من                            اى آگه از غم هاى من
شرمنده ام، شرمنده ام                      از کاوران وا مانده ام
از غافله جا مانده ام                            جانم حسین جانم حسین.
اى حسین، اى شهید بزرگ، آمده ام تا با تو راز و نیاز کنم، دل پر درد خود را به سوى تو بگشایم از انقلابیون دروغین و منافق صفت گریخته و بىزارم. از تجار مادی پرست که به اسلحه انقلاب مسلح شده اند بیزارم، از کسانی که با خون شهدا تجارت مى کنند متنفرم.
قبول شهادت مرا آزاده کرده است، آزادى خود را به هیچ چیزى حتى حیات خود نمى فروشم.
خدایا بگذار گستاخانه در میدان شهادت بتازیم، بگذار غرور و تکبر را با آب اخلاص و خلوص و صدق و تواضع شستشو دهیم و با خون خود ننگ هزاران ساله تاریخ را بشوییم.
حسین جان اگر در صحراى داغ کربلا و نینوا به عزیزانت رحم نکردند و خلاف محبت و انصاف و بر خلاف این سخن پیامبر اکرم (ص) که فرمود «حسین منى و انا من حسین» عمل کردند، اما در این زمان با فرمان حسین گونه امام عزیز پیر همیشه سازش ناپذیر، آنچنان با اراده پولادین سیلى بر صورت نامردمان مى زنیم و به آن‌ها مى آموزیم که دین فقط دین خداست «ان الدین عندالله الاسلام»
و حالا حسین جان بچه هاى تو در جبهه‌ها سوخته و دیده‌ها را طرف حرم تو دوخته اند، عمرى در سنگر نشستند به عشق حرمت حالا راهیان کربلا سپاهیان محمد (ص) دارند مى آیند ابى عبدالله به عشق روى تو سر در بیابان نهاده اند، اما حسین جان فرزندان یتیم این شهیدان مکتب عشق منتظرند تا فتح نهایى بدست آید.
اى آن که آید بوى عشق از تربت تو                قبرت گواهى مى دهد از غربت تو
به هر حال لازم دیدم نکاتى چند به رسم وصیت در این دنیاى فانى که مزرعه آخرت است به یادگار بگذارم.
بارالها در رهت هر کس بمیرد زنده است زندگى بى عشق تو ننگ است کى ارزنده است
حاضرم در راه تو از تن جدا گردد سرم              من بمیرم باک نیست، اما بماند رهبرم
و، اما پدر و مادر گرامى گرچه مى دانم که دوریم براى شما سنگین است ولى خوشحالم که خودتان بحمدالله بهتر از همه مى دانید اسلام الان به ما جوانان شدیدا احتیاج دارد.
شما حق پدر و مادرى را همانگونه که اسلام خواسته است ادا کردید، فرزندى تربیت کرده و تحویل جامعه اسلامى دادید که خدمتگزارى به دین خدا را برگزید و براى حفظ اسلام و انقلاب اسلامى به نداى امامش لبیک گفته و رو به سوى جبهه‌ها نهاد.
افتخار کنید که پسرتان سرباز امام زمان است
افتخار کنید که پسرتان سرباز امام زمان است. حق این بود که در کنارتان باشم و به شما خدمت کنم، اما مى بینید که اسلام احتیاج به خون دارد و براى رشد اسلام باید خون داد.
خلاصه من نتوانستم آن حقى را که شما بر گردنم داشتید ادا کنم استدعا دارم این فرزند گناهکارتان را حلال کنید.
در آخر یک خواهش هم دارم که براى من گریه نکنید نمى گویم که اصلا نگریید، اما دقت کنید گریه تان موجب ناراحتى تان نشود زیرا دشمنان اسلام خوشحال مى شوند باید سعى کنید امید نفوذ دشمنان در شما به یاس تبدیل گردد.
به یاد امام حسین (ع) و فرزند رشیدش على اکبر و به مظلومیت اهل بیت و اصحاب او گریه کنید براى من اصلا نگران نباشید در تحقق و عده هاى حق تردیدى راه ندارد.
خوشا به سعادت شما که براى اسلام فرزند دادید شما در آخرت جایگاه خاصى خواهید داشت. وعده هاى حتمى الوقوع خداوند ارزانى شما باد
والسلام.
صفر على قاسمى

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده