همرزم شهید "حامد یعقوب نژاد" روایت می کند: "می گفت اين روز ها خيلي احساس شادماني دارم و احساس مي كنم كه از دنيا بريده ام . فكر مي كنم ديگر نبايد بمانم . امشب شب معراج من است امشب پرواز مي كنم و مي روم به سوي آسمانها و گفت خوشا به حال خودم . "
به گزارش نويد شاهد كرمانشاه؛ شهید حامد یعقوب نژاد فرزند احمد و هاجر، سوم شهریور ماه سال 1338 در بخش مرکزی اسلام آباد غرب روستای حمیل متولد شد و سرانجام در عملیات درگیری با منافقين در جبهه قصر شیرین در تاریخ 12 فروردین ماه 1370 بر اثر ترکش خمپاره به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

شب معراج


*روایتی از همرزم شهید

نام عمليات : توكلت علي الله

كرمانشاه : سرپل ذهاب ـ پادگان ابوذر

نام يگان: تيپ مقتدر حضرت نبي اكرم (ص)

نام واحد خدمتي: يگان دريايي تيپ حضرت نبي اكرم(ص)

بعد از اقداماتي كه يگان هاي ديگر در ماموريت های محوله چند روز قبل انجام داده بودند يكبار ديگر ماموريت به يگان ما محول شد. ماموريتي برون مرزي قصد انهدام آخرين بازماندگان شرور و كافر منافقين هرروزه به مرزهاي ايران وارد و دست به شرارت و آشوب مي كردند.

*آزادی غرب خونین

قبل از حركت در پادگان ابوذر حاج حامد يعقوب نژاد فرمانده يگان دريايي تيپ نبي اكرم (ص) را ديدم كه به ساختمان يعني گردان يكم حمزه سيد الشهداء (ع) كه اسم و رسم خاصي در بين مسئولين سپاه در منطقه غرب كشور دارد و همه از رشادت فرزندانش نام مي برند و اكثر مسئولين حال و گذشته تيپ نبي اكرم(ص) و سپاه منطقه غرب كرمانشاه خود را به آن نزديك مي دانستند و در حين عمليات ها خود را به آن مي رساندند و مايه افتخار مردم شهرستان اسلام آباد غرب است اين گردان همان گرداني است كه يك تنه در روز سوم مرداد 1367 غرب خونين يكبار شهر اسلام آباد را از يوغ استكبار و نفاق آزاد كرد. اما به صلاح ديد مسئولين شب هنگام جهت تجديد سازمان و هماهنگي با ديگر يگانها عقب نشيني كرد اين گردان به گردان صف شكنان مرصاد مشهور است كه افرادي چون مهندس چمران (تبليغات فرماندهي كل قوا) تيمسار صياد شيرازي(جانشين ستاد فرماندهي كل قوا ), سردارناصح(فرمانده لشكر سيدالشهدا) و ديگران آن را بهتر مي شناسند حالت بسيار عجيبي داشت بسيار چهره اي برافروخته و مثل هميشه قبل از عمليات بي قرار بود . گوئي نجوايي شنيده بود .

*آخرین شب در پادگان ابوذر

بعد از مقداري شوخي و ورزش « كشتي گيري صاحب نام و مدال دار بود » به سنگر آمد و در مورد هدف و برنامه عمليات امشب با فرمانده گردان ما « حاج جواد مظفري » صحبت كرد و با توجه به آشنايي كامل به اين نواحي توضيحاتي نيز براي مسئولين گروهان ها و دسته ها داد و حين حركت تا منطقه قصر شيرين پارك شهر يگان ها با پوشش خاص نظامي حركت مي كردند و تا غروب كامل آفتاب ماندند بعد از رسيدن به نقطه رهايي از حاجي جدا شديم قرار بر اين بودكه يگان دريايي احتياط باشد ولي روز 12 فروردين1370 وقتي خط را شلوغ مي بيند با گريه و زاري خود را روي پاي فرمانده تيپ انداخته و درخواست رفتن به خط را مي كند كه بعد از تلاش فراوان موفق مي شوند . نيروهايش را سريع وارد منطقه كرد و استقرار يافت قبل از عمليات در آن شب آخر در دل پادگان ابوذر در بين ساختمان ها و خرابه هايي كه بر اثر شرارت صداميان بوجود آمده بود كلمات زيادي را درباره فردا و خود گفت، گفت دخترم را در خواب ديده ام كه يتيم شده و آخرين روزهاي عمر من است كسي به من گفت اين آخرين عمليات توست اگر خود را باور نكنيد و خود را محيا نكنيد جا خواهيد ماند . می گفت اين روز ها خيلي احساس شادماني دارم و احساس مي كنم كه از دنيا بريده ام . فكر مي كنم ديگر نبايد بمانم . امشب شب معراج من است امشب پرواز مي كنم و مي روم به سوي آسمانها و گفت خوشا به حال خودم .

انتهای پیام

منبع: پرونده فرهنگی شهدا- اداره هنری، اسناد و انتشارات استان کرمانشاه

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده