خاطراتی پیرامون شهید «غلامحسین خزاعی»؛
نزديك صبح يك نفر نارنجك را به طرف سنگر پرت كرد. در نور انفجار چشمم به حسين افتاد. به طرفش رفتم. پرسيد: « نماز صبح خوانده اي؟» گفتم: « نه ... هنوز نخوانده ام.» قبله را نشان داد و گفت: « قبله اين طرف است ،بخوان.»
به گزارش نوید شاهد از کرمان، شهید «غلامحسین خزاعی» 20 اردیبهشت سال 1345 در شهرستان راور متولد شد. در تابستان 1260 برای نخستین‌بار به جبهه رفت. نماز و مناجات و اشك‌های حسین را هنوز، هم‌سنگرانش به خاطر دارند. غلامحسین خزاعی، بهمن ماه سال 1362، تحصیلات متوسطه را رها كرد و روح بی‌قرار عاشق‌اش را برای همیشه به جبهه برد و سرانجام در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.

نماز در میان انفجار نارنجک

در ادامه خاطراتی از شهید «غلامحسین خزاعی» را مرور می کنیم:

***يک گروهان از اين طرف جاده و يک گروهان از طرف ديگر جاده به سوي پادگان قشله حرکت مي کرديم. ماموريت داشتيم در حال پيشروي دو سوي جاده را تامين کنيم. بسيجي ها در تاريکي شب بدون هدف تيراندازي مي‌کردند. هر لحظه امکان داشت مورد اصابت گلوله‌هاي خودي قرار بگيريم.    
حسين که فرماندهي گروهان را به عهده داشت، به سرعت بچه ها را پايين جاده کشيد. به اين ترتيب ،تيرهاي سرگردان از روي سرمان عبور مي کرد. آن شب اگر خلاقيت به خرج نمي‌داد، تعداد زيادي از بچه ها با تيرهاي خودي مجروح و شهيد مي شدند.    
راوی: سيد اسد الله ايرانمنش 

***گروهان حركت كرد. عراقي ها تيراندازي مي‌كردند. تعدادي از قايق‌ها را زدند.‌ تير به موتور قايق ما خورد و همه داخل آب پريديم. به كمك سرنشينان يك قايق ديگر بالاخره به ساحل رسيديم.‌ قسمتي از خط پاكسازي شد. يكي از سنگرها مقاومت مي كرد.
نزديك صبح يك نفر نارنجك را به طرف سنگر پرت كرد. در نور انفجار چشمم به حسين افتاد. به طرفش رفتم. پرسيد: « نماز صبح خوانده اي؟» گفتم: « نه ... هنوز نخوانده ام.» قبله را نشان داد و گفت: « قبله اين طرف است ،بخوان.» نماز كه خواندم، بچه ها را به طرف پادگان قشله حركت داد.    
راوی: غلام عباس خزاعي 

***تا ظهر با هم بوديم. بعد از نماز ظهر پرسيد:«براي خوردن چيزي داريد؟» گفتم:« نه، ندارم.» دو قوطي كنسرو داشت .آن ها را باز كرد و به دستم داد. خودش نان خشك خورد.
راوی: غلام عباس خزاعي 

منبع: کتاب «زنجیرها»

پایان پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده