وصیت نامه شهید ناصر ساعی
شهید ناصر ساعی، پنجم مهر 1340، در شهر ابوزیدآباد از توابع شهرستان آران و بیدگل چشم به جهان گشود. پدرش حسن، پیمانکار بود و مادرش نصرت نام داشت. خواندن ونوشتن نمی دانست. شاغل بخش دولتی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. بيست و دوم اسفند 1363، در هورالهویزه بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

نوید شاهد اصفهان منتشر میکند: وصیت نامه  شهید ناصر ساعی 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

- به نام اللّه پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود فراوان به آن روح خدا که این چنین با سخنان و اَعمال پیامبرگونه اش این سیل خروشان حرکت امّت حزب اللّه را به یاری خداوند متعّال و بازوی امام زمان (عج) رهبری می کند ، خروشان و قاطع در برابر ابرقدرت های شرق و غرب و عوامل داخلی آن ها برخورد می کند .

- هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت و در راه خدا نزد خدا از قطره ریخته شود بهتر نیست . شهادت تزریق خون به پیکر اجتماع و در ... کلمه نامشخص ... اجتماع است . این شهدا هستند که بر پیکر اجتماع و در رگ های اجتماع جامعه اجتماعاتی که دچار کم خونی هستند خون جدید وارد می کنند ، اسلام همیشه نیازمند شهید است .

- شهید به تمامی مایملک خود جاودانگی می بخشد ، شهادت عملی آگاهانه بر اختیار است .

- همیشه گوش به فرمان امام عزیز باشید و قدر این گران قدر را بدانید که در غیر این صورت کفران نعمت کرده اید و به راستی برای این ملّت ستمدیده و مستضعف نعمتی الهی می باشد و برای جهان اسلام انسانی است .


- ای مادر ! بدان که من دیر زمانی است که آرزوی چنین روزی را می کشیدم و تو اجری بس عظیم نزد پروردگار داری و به راهی که رفتیم تکیه کن آن گاه خوشحال خواهی شد که تو نیز به سهم خود فرزندی را به پیشگاه خداوند متعّال هدیه
کردی .

- پدر و مادر عزیز و زحمتکشم ! به یاد داشته باشد چنان چه جسدم پیدا نشد و نتوانستید تحویل بگیرید مسئله ای نیست بلکه سعی کن پیام مرا به همه برسانی و بدان که اسلام دین حق و برادری و برابری و دین کاملی است و دوری از اسلام و روحانیّت مبارز و مسئول و متعهّد همان ذلّت و خواری مان را همراه خواهدداشت .

امام عزیز را دوست بدارید ، مسجد هم خانه خداست و هم سنگر است . در این مرحله از زمان انسان متعهّد باید سرنوشت خود را انتخاب کند یا رسیدن به درجه والای شهادت و یا ذلّت و خواری ، من راه اوّل را انتخاب نمودم به عنوان مقلّد امام افتخار می کنم که خدا مرا از سربازان امام قرار داد . من به جبهه نیامدم که فقط بجنگم آمدم تا در دانشگاه درس بخوانم که در آن برادر سیزده ساله ای نارنجک به کمر می بندد و خود را به زیر تانک دشمن می اندازد ما آمده ایم که در این دانشگاه خود را بسازیم از زشتی ها دوری نمود و با ندای « هل من ناصر ینصرنی » حسین زمان خود ... کلمه نامشخص... گفته باشیم رهبری که هم چون شهر در عالم مقام ابرقدرت های جهان ایستادگی کرد و آن ها را به زانو درآوردیم .

والسّلام

- دیگر عرضی ندارم بجز دوری شما     ...      خداحافظ    ...

- همگی تون خدا یار و نگهدار شما

- خدایا ، خدایا ! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار .

 

وصیّت نامه برادر : ناصر ساعی

لشکر : امام خمینی (ره)

تیپ :

گردان : امام حسین (ع)

تاریخ : 1363/12/5

آدرس : کاشان ابوزیدآباد کوی شهید میرزا عرب

( برسد به دست منزل آقای حاجی حسن ساعی )

منبع: بنیاد شهید شهرستان آران وبیدگل

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده