زندگینامه مفصل پاسدار شهید امامعلی فاضلی
اين دعا را هميشه زمزمه مى‏كرد: «بار الهى مرا ابتدا پاكم كن و بعد خاكم كن.»
بار الهى مرا ابتدا پاكم كن و بعد خاكم كن



نوید شاهد آذربایجان غربی: پاسدار شهید «امامعلی فاضلی» به سال 1343 در شهرستان ارومیه متولد گردید. زندگی ساده و بی آلایشی داشت و به مادیات اهمیتی نمی داد. قبل از پیروزی انقلاب در تظاهرات و راهپیمائی ها شرکت می کرد و انزجار و تنفر خویش را از حکومت ستمشاهی اعلام می نمود. بعد از پیروزی انقلاب با علاقه ای که به امام راحل داشت، در هر فرصتی کتاب های امام را مطالعه و به تمام سخنرانی های امام گوش می داد. از اول محرم برای سرور شهیدان عزاداری می کرد و زیارت عاشورا می خواند. همیشه در مناطق سرد کوهستانی، کردستان، در سرو و زیوه و سردشت در مناطق عملیاتی با ضد انقلاب مشغول انجام وظیفه بود. چندین بار با اصرار می خواست عازم جبهه های جنوب شود اما در سپاه مخالفت کردند و گفتند که وجود شما برا مبارزه با تهدیدها و فعالیتهای گروهکهای ضد انقلاب ضروریست. سرانجام ایشان پس از رشادتها و مبارزات بسیار در پنجم مرداد سال 72 در منطقه زیوه به دست مزدوران ضد انقلاب به شهادت رسید.
 
بار الهى مرا ابتدا پاكم كن و بعد خاكم كن
 
امامعلى فاضلى، فرزند قهرمان، در سال 1342 از مادرى به نام معصومه امامزاده، در روستاى گورچين قلعه از توابع بخش انزل آذربايجان غربى به دنيا آمد. پدرش كشاورز بود. امامعلى دوره آموزش ابتدايى را در زادگاه خود گذراند و سپس مجبور شد براى ادامه تحصيل به شهرستان سلماس عزيمت كند اما بى‏بضاعتى خانواده امكان تحصيل از سال سوم راهنمايى به بعد را از او سلب كرد. به منظور كمك به معاش خانواده پر جمعيت وارد بازار كار شد. بافت مذهبى خانواده موجب گرديد در محيطى مذهبى پرورش يابد و در نمازهاى جماعات و امور دينى شركت مستمر داشته باشد. با شروع مبارزات مردم عليه رژيم پهلوى در سال 1357، امامعلى با وجود اينكه بيش از پانزده سال نداشت در اولين راهپيمايى شهرستان سلماس شركت جست. با پيروزى انقلاب اسلامى كه شعف و خرسندى بيش از حد او را به همراه داشت، تصميم به ادامه تحصيل گرفت و برادر كوچك‏ترش - اسماعيل - را نيز با خود براى تحصيل به سلماس برد (59 - 1358). در همين سالها به مطالعه كتب مذهبى و دينى از جمله قرآن و نهج‏البلاغه روى آورد. در پاييز سال 1359 يك دوره آموزش نظامى را گذراند و از اين پس بيشتر مواقع استراحت خود را در اردوگاه آموزش نظامى به نگهبانى مى‏پرداخت. در پانزدهم آذر ماه 1363 جانعلى فاضلى - برادر امامعلى و اولين فرزند خانواده فاضلى و عضو سپاه پاسداران - به شهادت رسيد. امامعلى جنازه برادر را به دوش گرفت و به ارومي انتقال داد.  شهادت جانعلى، دلتنگى پدر و مادر و ديگر اعضاى خانواده را به همراه داشت و در اين موقع تنها دلجوييهاى امامعلى بود كه به آنها صبر و شكيبايى مى‏بخشيد. او اكثر اوقات خود را با دو دختر برادر مى‏گذراند تا جاى خالى پدر را احساس نكنند و از تك تك افراد خانواده مى‏خواست به دختران برادر شهيدش بيشتر محبت و مهربانى كنند. از دختران و همسر برادرش عذر مى‏خواست كه نتوانسته است به ايشان خدمت كند. هنوز از شهادت برادر بزرگ‏تر دو سال و چند ماه نگذشته بود كه اسماعيل - برادر كوچك‏تر، دانش‏آموز سال سوم دبيرستان - در 13 بهمن 1365 به شهادت رسيد. اين حادثه بيش از پيش به نقش امامعلى در دلدارى از پدر و مادر افزود. امامعلى به منظور تداوم راه برادران شهيدش تقاضاى عضويت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را كرد و در سال 1367 عضو رسمى سپاه شد. او فرماندهى عمليات پاكسازى پاوه‏ و محورهاى سرو، صوماى برادوست، زيوه، شمال سلماس، اشنويه، نقده، پيرانشهر، سردشت، مهاباد و بوكان را به عهده داشت و با نيروهاى تحت‏امر تا سرحدات بانه - تمرچين در عراق پيش رفت.
 امامعلى با دختر دايى خود، خانم عاليه ايمانزاده ازدواج كرد كه ثمره نُه سال زندگى مشترك آنان سه دختر است. زمانى كه براى سركشى خانواده و ديدار پدر و مادر به مرخصى مى‏آمد ابتدا از خانواده‏هاى شهدا ديدن مى‏كرد و از همه بيشتر به دختران برادر شهيدش ابراز محبت مى‏كرد. با اينكه فرماندهان نظامى سعى كردند به خاطر شهادت دو برادرش او را از حضور در جبهه و مناطق جنگى منصرف كنند و به مناطق امن برگردانند اما نمى‏پذيرفت و اصرار داشت كه حضورش در جبهه واجب‏تر از هر جاى ديگر است. لذا ابتدا به عضويت گردان حضرت رسول (ص) در آمد و همواره در عملياتها حضور داشت. سپس جانشينى فرمانده گردان امام حسين را پذيرفت. 

بار الهى مرا ابتدا پاكم كن و بعد خاكم كن


يكى از همرزمان وى كه به مدت هفت سال در دوران جنگ تحميلى در كنار او بود درباره رشادت و وظيفه‏شناسى امامعلى مى‏گويد:
 قرار بود براى انجام مأموريت به منطقه سيلوانا عازم شويم. شب را در پادگان زيوه گذرانديم. تمام شب در فكر مأموريتى كه در پيش داشتيم، بودم. امامعلى به من نگاه كرد و پرسيد: «چه مسئله‏اى ذهن تو را اين چنين مشغول كرده است؟» گفتم مأموريت برون‏مرزى در خاك عراق را دارم كه به زودى اعزام خواهم شد. به محض شنيدن اين موضوع گفت: «من هم در اين مأموريت شركت مى‏كنم.» گفتم غيرممكن است؛ فكر نمى‏كنم مسئولين رده بالا موافقت كنند. سعى كردم به بهانه‏ هاى مختلف او را از شركت در اين مأموريت منصرف نمايم؛ اما موفق نشدم. سرانجام گفتم شما كه دو برادرت شهيد شده ‏اند؛ روا نيست كه در اين‏گونه عملياتها حضور داشته باشى، بهتر است در شهر انجام وظيفه كنى. پاسخى كه به من داد باعث شرم من شد. گفت: «من با خداى خويش عهد بسته‏ ام تا زمانى كه حاكميت مطلق جمهورى اسلامى در كردستان برقرار نشده است، هيچگاه احساس آرامش نكنم. وجدانم به من اجازه نمى دهد در شهر خدمت كنم.»
 همچنين زمانى كه همسرش از او خواست در كنار خانواده بماند و به مشكلات آنها رسيدگى كند، در جواب گفت: «اگر من و امثال من از اين مرزها دفاع نكنيم پس چه كسى دفاع خواهد كرد.» امامعلى در برابر مشكلات بسيار صبور بود و اين دعا را هميشه زمزمه مى‏كرد: «بار الهى مرا ابتدا پاكم كن و بعد خاكم كن.» جبهه را دانشگاهى مى‏دانست كه پايه‏گذار آن سالار شهيدان و مدرس آن امام خمينى (ره) است. مواقعى كه به نيروهاى معاند و ضدانقلاب تلفات سنگينى وارد مى‏شد از شادى سر از پا نمى‏شناخت. 


بار الهى مرا ابتدا پاكم كن و بعد خاكم كن

بشير دروگر - فرمانده گردان امام حسين عليه السلام - در اين باره مى‏گويد:
 ... در درگيرى با عوامل ضدانقلاب در روستاى مرگور (ديزج) تلفات سنگينى به دشمن وارد آورديم و آنها را از منطقه متوارى كرديم. فاضلى به محض شنيدن خبر در اسرع وقت با طى چندين كيلومتر راه، خود را به گردان رساند و از من گزارش چگونگى پيروزى رزمندگان را جويا شد. وقتى كه تلفات و نحوه شكست دشمن را شنيد با شادى تمام مرا در آغوش كشيد و بوسيد و براى مژدگانى يك شيشه عطر گل محمدى به من هديه كرد.
 در مدت هشت سال در سمت جانشينى فرمانده گردان امام حسين عليه السلام در مناطق بحران‏خيز اروميه - زيوه حضور داشت و با عناصر وابسته به گروههاى ضدانقلاب مبارزه مى‏كرد. در يكى از درگيريها با عناصر مسلح حزب دمكرات در تاريخ پنجم مرداد 1372 در ارتفاعات مرگور زيارت مجروح شد. پس از مجروحيت به نيروهاى تحت‏امر خود گفت: «شما برويد. من مى‏توانم به تنهايى مقاومت كنم.» ليكن پس از چند ساعت مقاومت همراه با بى‏سيم‏چى خود توسط دشمن در نزديكى چادرهاى ييلاقى به شهادت رسيد در حالى كه از سال 1360 به مدت دوازده سال در جبهه‏هاو مناطق بحران‏خيز كشور حضور داشت. پيكر شهيد امامعلى فاضلى را در باغ رضوان اروميه به خاك سپرده‏اند. از شهيد امامعلى فاضلى سه دختر به نامهاى زهرا، زينب و زيبا كه به ترتيب در زمان شهادت پدر، هفت، پنج و دو و نيم ساله بودند، به يادگار مانده است.
 
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده