شهید محمدرضا جان محمدی در سی و یکم تیر ماه 1366 به علت اصابت ترکش خمپاره دشمن به زیر گلويش در منطقه سومار به درجه رفیع شهادت نائل آمد
مروری بر زتدگی و خاطرات شهید محمدرضا جان محمدی + دست نوشته

نوید شاهد: شهید محمدرضا جان محمدی فرزند رضا، در سال 1339 در روستای دستجه از توابع شهرستان فسا در خانواده ای با ایمان و انقلابی به دنیا آمد. او در خانواده ای بزرگ شد که پدر با شغل کارگری مخارج خانواده چند نفره خود را تأمین می کرد و مادرش نيز فردی مومن، پاکدامن و عفیف بود.

محمد رضا با سختی ها و مشکلات زیاد دوران طفولیت را پشت سر گذاشت تا این که به سن 6 سالگی رسید او در این سن به مدرسه رفت و در زادگاهش دوره ابتدایی را آغاز نمود.

او فردی پرکار و زحمت کش بود و در کنار تحصيل برای تأمین مخارج خود کار می کرد. دوره ابتدایی را به پایان رساند اما دیگر به تحصیل ادامه نداد و مدرسه را رها کرد تا پدر را در مسیر تأمین مخارج خانواده یاری رساند و به شغل کارگری مشغول شد.

بعد از گذشت مدتی محمد رضا به همراه چند نفر دیگر از مردم روستا برای کار در کشور کویت راهی آنجا شد اما در راه به دست مأموران عراقی توقیف و به زندان افتاد 14 ماه را در سخت ترین شرایط حتی با تحمل شکنجه در زندان های عراقی گذراند و با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد، و به ایران بازگشت و در زادگاهش کار خود را ادامه داد.

محمد رضا بعد از مدتی به کادر درجه داری هوابرد شیراز پیوست و به مدت 5 سال در جبهه های غرب و جنوب صادقانه جنگید. او در عملیات های مختلفی چون رمضان، خیبر، نصر 1 و 2، والفجر و سایر جبهه ها و همچنین در خطوط پدافندی خدمت نمود تا این که در تاريخ 1366/04/31 به علت اصابت ترکش خمپاره دشمن به زیر گلويش در منطقه سومار به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در تاريخ 1366/05/08 در گلزار روستای دستجه در قطعه ي شهدا به خاک سپرده شد.

ـــــــ « وصیت نامه شهید » ـــــــ

بسمه تعالی

پدر بزرگوارم! امیدوارم که شما به خاطر زحماتي كه براي من كشيده ايد، از من راضی، و در هر کجا که هستید سرفراز و پیروز باشید.

پدر بزرگوار! وصیت خود را برای شما می نویسم که موقعیت خیلی خیلی تنگ و دشوار است. من که چیزی برای گفتن ندارم امیدورام که تمام این زحماتي که من به شما دادم قبول کنید. پدرجان! از شما خواهش می کنم که دو فرزند گرامی من، امین و امید را پرورش دهید که یک يادگاري از من روی زمین و در جامعه باشد. هرکس با هر قدمی كه در منطقه می گذارد با مرگ خود رو به رو خواهد شد. امیدوارم صبور و شکیبا باشید. مادر، خواهر و همسر گرامی! مرا حلال کنید اگر از من ناراحت هستيد که شما افراد خانواده من، با هر لطفی که می دانید مرا ببخشید و ناراحت نباشید از این که من در بین شما نیستم و قلبم در بین خانواده هست.

امیدوارم که همسر گرامیم مثل ديگر همسران شهدا شکیبا و صبور باشید و زینب وار بگردید. هیچ گاه ناراحتی به خود راه ندهید و پشت جنازه من گریه نکنيد و بگذاريد که من راحت به خاک بروم.

به امید پیروزی رزمندگان اسلام

خدانگهدار

ـــــــ « دست نوشته شهید » ـــــــ

* نامه اول شهید (خطاب به برادرش) :

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم آقای حاج الله کهتر سلام عرض می کنم. پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه ایزد یکتا خواهانم و خواستارم. باری اگر بخواهید از راه لطف و مرحمت جویای حال این جانب محمد رضا جان محمدی بر آمده باشید الحمدالله سالم و سلامت هستم و فقط دوری از فیض حضور مبارک شماست که آن هم امیدوارم به زودی زود میسر گردد و دیدارها تازه شود.

فرصتی گردید که چند کلمه از سرگذشت خودم برای شما شرح دهم که بدانید فراموشی در کار نیست و نخواهد بود. خدا کند که همیشه شاد، خرم و بر قرار باشید الحمدالله حالم خوب است و جای نگرانی نیست امیدوارم که حال همگی خانواده خوب، سالم و سلامت، و زندگی موفقیت آميزي داشته باشید. لازم دانستم که برای شما و خانواده سلام گرم و ناقابل خود را تقدیم دارم. من به بی بی حاجی عید فطر را و همچنين همگی خانواده تبریک عرض می کنم و آرزوی قبولي عبادت شما را از خداي بزرگ دارم. در این جا از همگی شما خداحافظي می کنم و شما را به خدا بزرگ می سپارم.

حاج یدالله، بی بی حاجی، خواهرم مریم، عبدالله، مشهدی و تمام همسایگان سلام فراوان می رسانم. خدانگهدار.

برادرت محمد رضا تاريخ 1361/03/10

والسلام

* نامه دوم شهید (خطاب به پدرش):

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم پدر بزرگوار خودم سلام عرض می کنم. پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه ایزد یکتا خواهان و خواستارم. باری اگر می خواهید از راه لطف و محبت جویای حال این جانب فرزند حقیرتان محمد رضا جان محمدی بوده باشید الحمدالله سالم و سلامت هستم و به دعاگویی شما مشغول می باشم. باری دوری از فیض حضور مبارک شما که آن هم امیدوارم به زودی زود مسیر گردد و دیدارها تازه شود.

باری فرصتي گردید که چند کلمه از سرگذشت خودم برای شما شرح دهم که بدانید فراموشی در کار نیست و نخواهد بود. پدرجان! امیدوارم که کار و کوشش جانت را خسته و ناراحت نكرده باشد و زندگی همراه با موفقیت داشته باشید. امیدوارم که همه ي خانواده سالم و سلامت باشید و سرحال، شاد، خرم و برقرار باشید. پدرجان! من چون مریض شدم دیگر سیگار را ترک کردم درست 8 روز است که سیگار نکشیدم و الحمدالله حالم بهتر است. امیدوارم که امین برادر خود را دوست داشته باشد، باید به فکر خانواده نباشم چون وضعیت منطقه خیلی سخت است و عملیات در پيش داریم.

همه اقوام، فاميل و همسرم را سلام می رسانم. امین و امید را دیده بوسي نمايید. خدانگهدار

جواب فوری، فوری. تاريخ 1366/04/21

والسلام

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره از زبان مادر شهيد:

پنج شنبه شب بود همسرش ساعت های آخر دوران حاملگی خود را طی می کرد و درد زایمان داشت. محمد رضا وسایل خود را در ساکش می گذاشت و آماده رفتن به جبهه بود رو به من کرد و گفت: مادر من می خواهم به جبهه بروم. گفتم: مادر! وضعیت همسرت را که می بینی زنگ بزن بگو همسرم تنهاست نمی توانم بیایم و مرخصی بگیر.

گفت: نه مادر باید بروم عملیاتی در پیش داریم و باید حضور داشته باشم. نیمه های شب بود که فرزندش به دنیا آمد نامش را امید گذاشت. خیلی خوشحال بود و هزار بار او را بوسید.

صبح آماده رفتن شد، قبل از رفتن به من گفت: مادر! تخم مرغ محلی برایم درست کن، برایش درست کردم یک لقمه خود می خورد و یک لقمه به همسرش می داد. دلم نمی خواست محمد رضا برود دوباره به او گفتم: مادر! تو را به جان امام حسین (علیه السلام) نرو، او گفت: مادر نگران نباش من می روم و بعد از 19 روز می آيم تو هم مواظب زن و پسرم باش از ما خداحافظی کرد پسرش را بوسید و رفت.

او رفت و بعد از 19 روز آمد اما این بار فقط جسمش آمد و روحش به لقاء الله پیوست.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده