شهید محمد خیری جنت آبادی در نوزدهم اردیبهشت ماه 1362 به علت اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
زندگینامه و خاطرات شهید محمد خیری جنت آبادی

نوید شاهد: شهید سرباز محمد خیری در سحرگاه 1338/05/20 در خانواده ای متدین و با ایمان در استان خراسان، شهر مرزی تربت جام، روستای جنت آباد دیده به جهان گشود. با آمدن اولين فرزند خانواده يعني محمد، خیر و برکت بر سر سفره آنها جاری شد. اين خانواده از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش می کردند، او هنوز هفت بهار از عمرش نگذشته بود که دست تقدیر سایه پدر را از او و برادر و خواهرش گرفت.

بعد از یک سال به علت مشكلاتي بزرگان طایفه از مادرش خواستند كه ازدواج کند و او بالاجبار با مردی که کر و لال بود ازدواج کرد. پس از چند سال سايه ي مادر هم از سر آنها کوتاه شد. محمد با خواهر و برادرش و یک برادر ناتنی دیگر جهت کسب درآمد از مشهد به شیراز سفر کرد و در کوره های آجرپزی شیراز و حوالی مشغول به کار شد. او بعد از گذشت چند سال در سال 1355با خانواده ای که از اهالی روستای جلیل شهر فسا بود در همان محل کار آشنا می گردد و با فرزندان آن خانواده که هم سن و سال بود دوست و یار صمیمی می شود. در سن 19 سالگی در سال 1357 از دختر آن خانواده خواستگاری کرده و با او ازدواج می کند.

در شیراز بعد از یک سال صاحب یک فرزند به نام روح الله می گردد و بعد از یک سال همراه خانواده به شهر خود در مشهد عزیمت کرده و در آن جا صاحب دو فرزند دیگر به نام های خیر الله و آمنه می شود. او مردی بسیار مهربان و خوش اخلاق بود و در ورزش کشتی مهارت خاصی داشت. شهید محمد خیری چندین دفعه قصد رفتن به خدمت سربازی را داشت که به خاطر عهده دار بودن سرپرستی خانواده خود و خواهر و برادرش، اقوام با رفتن او مخالفت می کردند چون در آن زمان کشور در جنگ با عراق به سر می برد.

او بالاخره تصمیم خود را گرفت و به خدمت سربازی شرفیاب شد و در مرکز آموزش 04 بیرجند و بعد در تقسیم بندی به مرکز پیاده شیراز معرفی، و از آن جا هم به جبهه های غرب کشور (سومار) اعزام می گردد. طی اولین مرخصی طبق وصیتی که به اطرافیان داشته محل دفن خود را روی تپه ای در رو به روی خانه اش در روستاي جنت آباد شهر تربت جام معین کرد و بعد از حلالیت از اقوام و خویشان به محل خدمت خود باز می گردد. بعد از یک هفته در منطقه بانه در تاريخ 1362/02/19 به علت اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل گردید که طبق وصیتش در همان محل به خاک سپرده شد.

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره از زبان فرزند شهيد:

فرزند شهید بیان نمود که پس از این که پدرم به شهادت رسید جهت تهیه قاب عکس به مشهد مقدس رفتم. (قبلاً پدرم ساکن مشهد مقدس ـ شهر تربت جام بود) که پس از مدتی قاب عکس پدرم را تهیه کردیم. در طول مسیر سوار وانت بار شدیم که راننده وانت چندین بار به عکس پدرم خیره شد تا این که از ما سوال کرد این عکس چه کسی است؟ به او گفتم: شهید محمد خیری، وقتی اسم شهید را شنید ایستاد و در فکر فرو رفت و شروع به گریه کرد پس از مدتی لب به سخن باز کرد و گفت: من کشتی گیر عشایری بودم که یک سال پیش به روستای شما که سرسبز بود آمدم و قصد داشتم چند ماه در آنجا بمانم. در یکی از روزها به میدان روستا آمدم و برای خود حريف طلبیدم چون درشت اندام بودم کسی جرأت به میدان آمدن نداشت بعد از نیم ساعتی اهالی روستا با شهید به میدان آمدند، او جوانی لاغر و بلند اندام بود من مغرورانه به او گفتم: با این سن کم و جثه لاغر چطور می خواهی با من کشتی بگیري؟

خلاصه من گوسفندی را به عنوان جایزه برای جايزه ي برنده انتخاب کردم. پس از مدتی کشتی را شروع کردیم من نفهمیدم او چگونه پشت مرا به زمین افکند، روستايیان او را بر دست گرفتند و تشویق کردند و من از خجالت، خودم شبانه از آنجا رفتم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده