با مناسبت سالروز «شهادت» منتشر شد
شهید محمود علیزاده در یکم فروردین سال 1339 در جنوبي ترين محله آن زمال تهران ( خيابان خيام جنوبی ) بدنيا آمد و از سنين کودکی با زندگی فقيرانه ولی پربار رشد کرد و با آن زندگی خو گرفت و همراه با 2 برادر و 3 خواهر و والدین خود صميمانه و با محبت رفتار ميکرد و هميشه سعی داشت به آنها به طريقی که برايش امکان داشت کمک و دلجوئی کند
سیره پژهشی «شهيد محمود عليزاه»

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛

از تولد تا شهادت

شهید محمود علیزاده در یکم فروردین سال 1339 در جنوبي ترين محله آن زمال تهران ( خيابان خيام جنوبی ) بدنيا آمد و از سنين کودکی با زندگی فقيرانه ولی پربار رشد کرد و با آن زندگی خو گرفت و همراه با 2 برادر و 3 خواهر و والدین خود صميمانه و با محبت رفتار ميکرد و هميشه سعی داشت به آنها به طريقي که برايش امکان داشت کمک و دلجوئی کند .

بيشترين و مهمترين کارهايش خلاصه ميشد در شاد کردن ديگران ( چه فاميل چه دوست ) مرتب مهربانی ميکرد بطوريکه بدون اغراق ميتوان گفت تمام کسانيکه ايشان بدون بازگشت است . و چون به ورزش بخصوص واليبال علاقه داشت در آخرين روز هرچه ميتوانست فوتبال بازی مي کرد و خلاصه اينکه گوئی از آينده خبر داشت اما نميتوانست باور کند يا اينکه بگويد .

و باز قبل از اينکه بمرخصی بيايد مادرش در خواب ميبينيد که محمود با لباسی تميز و زيبا و سفيد رنگ بطرفش می آيد و عکسي رنگی و زيبا هم از رهبر انقلاب بسينه اش زده و وقتی مادرش علت را جويا ميشود ميگويد مادر من اين عکس را مدال گرفته ام و امام به سينه ام زده است که مادرش از خواب بيدار ميشود و ميگويد محمود شهيد خواهد شد .

درضمن محمود جزء اولين شهداي کوي سيزده آبان ( محله ي جديدشان نيز ميباشد(

و در زمانيکه رژيم پليد بعثي عراق با آن حمله ناجوانمردانه اش بايران عزيزمان تاخت محمد جزء اولين کسانی بود که بخدمت سربازی رفت و به جبهه ی اعزام شد .

هر وقت که ناله ميداد و يا آن يکبار که بمرخصی آمد از او در مورد وضع جبهه سؤال ميشد هميشه هميشه خبرهای شادي بخش ميداد و چنان از جبهه ها سخن ميگفت که گوئی بتنهائی حريف تمامي عراقيها ميشود و ميگفت اصلاً جنگ با عراق مسئله مهمی نيست و ما آنجا عراقيها را مرتب ميکوبيم .

و در آخرين مرخصی و تنها مرخصی از تمامي کسانيکه ميشناخت خداحافظي کرد و حلاليت طلبيد و چنان کرد که انگار خودش ميدانست که رفتنش را ميشناختند متفق القول از فقدانش اظهار تألم و دلتنگی ميکنند براستی جوانی بود نمونه ی کامل يک مسلمان آزاده و راحت و بدون عقده هميشه هر چه خود داشت با ديگران تقسيم ميکرد و مرتب خنده اي زيبا در گوشه لبها و چشمهايش نقش داشت .

آرزو داشت سعادتهايش را چه مالي و چه معنوي با فاميلها و دوستانش تقسيم کند .

و خلاصه در محيطي که فساد و تباهي در آن موج ميزد مظهر پاکي ، نجابت و شجاعت بود از افراد ضعيف در مقابل زورگويان دفاع ميکرد .

در زمان قبل از انقلاب هميشه در صحنه بود و در زمانيکه انقلاب با تمامي شکوهش بوقوع پيوست از شادی سر از پا نميشناخت و به کس که ميرسد نزديک ميفگت . بامام و رهبر کبير انقلاب عشق ميورزيد و هميشه او را دعا ميکرد .

يکي از خصوصياتش اينکه در آن مرخصي مذکور وقتي براي خداحافظي به منزل يکي از عموهايش ميرود ايشان براي ارزيابي روحيه اش به محمود ميگويد عمو و براي چه به جبهه ميروی بيا و به زندگي خودت برس و ديگر به جبهه نرو . طبق گفته عمويش رنگ محمود عوض شده و با ناراحتی که از تعصب او به مملکت و مذهب و ناموسش سرچشمه ميگرفت با تدی گفت عمو جان اگر اين حرف را پدرم ميگفت زياد ناراحت نميشدم چون ار روي علاقه افراطی بود ولي از شما توقع نداشتم من اگر به جبهه نروم و جلوی اين عراقيهای بی صفت و بی وجدان روبرو نشوم تکليف عزت و شرف و مملکت مال همه ماست.

البته هر چه سعي شود که در مورد وصفش چيزی نشوته شود از قدرت ، خارج است و تنها کسانيکه با ايشان آشنائی داشتند ميتوانند کمالات و خصوصيات بارزش را درک کنند و از اينکه از نظر پس و پيش نوشتن جملات ايرادی هست ضمن پوزش تقاضا ميشود اين خلاصه را از نظر انشائی ترميم نمائند .

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده